0

غزل شمارهٔ ۶۴ - روزه شکن

 
amirali123
amirali123
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 15244
محل سکونت : آذربایجان شرقی

غزل شمارهٔ ۶۴ - روزه شکن


 

 
شهریار
 

تا دهن بسته ام از نوش لبان میبرم آزار

من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار

تا بهار است دری از قفس من نگشاید

وقتی این در بگشاید که گلی نیست به گلزار

هرگز این دور گل و لاله نمی خواستم از بخت

که حریفان همه زار از من و من از همه بیزار

هر دم از سینه این خاک دلی زار بنالد

که گلی بودم و بازیچه گلچین دل آزار

گل بجوشید و گلابش همه خیس عرق شرم

که به یک خنده طفلانه چه بود آنهمه آزار

چشم نرگس نگرانست ولی داغ شقایق

چشم خونین شفق بیند و ابر مه آزار

ابر از آن بر سر گلهای چمن زار بگرید

که خزان بیند و آشفتن گلهای چمن زار

شهریارست و همین شیوه شیدایی بلبل

بگذارید بگرید بهوای گل خود زار

 

 

غزال خوش صدا توئی ، راسخون

شیرین تر از عسل توئی ، راسخون

بین تموم سایتهای اینترنت

 نگین بی بدل توئی ، راسخون

دوشنبه 1 دی 1393  11:56 AM
تشکرات از این پست
salma57
دسترسی سریع به انجمن ها