0

مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»

 
zahra7720
zahra7720
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اسفند 1387 
تعداد پست ها : 642
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»


نقل قول victoryone

قالَ صلّى اللّه عليه و آله : مَنْ وَجَدَ كَسْرَةً اَوْ تَمْرَةً فَاءكَلَهَا لَمْ يُفارِقْ جَوْفَهُ حَتّى يَغْفِرَاللّهُ لَهُ.
ترجمه :
فرمود: هر كس تكّه اى نان يا دانه اى خرما در جائى ببيند، و آن را بردارد و ميل كند، مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار مى گيرد

 


من متوجه این حدیث نشدم کسی میتونه در موردش توضیح بده؟

الهی داغ محبتت را بر دل هر که نهادی 

   خرمن وجودش را به باد نیستی در دادی 
 
 
 
 
 
چهارشنبه 3 دی 1393  2:34 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 ria1365
zahra7720
zahra7720
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اسفند 1387 
تعداد پست ها : 642
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»

 

سلام دوستان لطفا قبل از زدن پست یه نیم نگاهی به پستهای قبلی گذاشته شده بندازید که مطالب تکراری نذارید.از همه ممنونم

الهی داغ محبتت را بر دل هر که نهادی 

   خرمن وجودش را به باد نیستی در دادی 
 
 
 
 
 
چهارشنبه 3 دی 1393  2:36 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 ria1365
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»

منو یک دل هوایی/بعد ازعمري آشنایی
ممنونم ازت خدایا/ که شدم امام رضایی
من غبار خاک طوسم/ بندهء شمس الشموسم
تا میشم دلتنگ جنت/ کفشداریهاشو میبوسم

 

 

 

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

چهارشنبه 3 دی 1393  9:27 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 ria1365 zahra7720
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»

 

نامهاى امام
امام رضا(ع) در سال 148 هجرى قمرى يعنى حدود (1250) سال پيش در شهر مدينه به دنيا آمد. پدر ايشان امام موسى بن جعفر(ع)، يعنى امام هفتم شيعيان و مادرشان بانويى بزرگوار و خردمند به نام (تكتم) يا (نجمه) بود. امام رضا(ع) در همان سالى زاده شد كه پدربزرگ ايشان، يعنى حضرت امام جعفر صادق(ع)، به شهادت رسيد.
نام ايشان (على ) است، ولى بر اساس شيوه اى كه در ميان اعراب مرسوم است، به وى (ابوالحسن) مى گفتند. اين گونه اسمها را (كنيه) مى نامند. علاوه بر نام و كنيه، گاه عنوان ديگرى نيز به افراد مى دهند كه آن را (لقب) مى گويند. امام هشتم داراى لقب هاى متعددى است. از جمله معروف ترين اين القاب، (رضا)، (عالم آل محمد)، (غريب الغرباء)، (شمس الشموس) و (معين الضعفاء) است. ناميدن هر فرد به اين نامها، يعنى اسم، كنيه و لقب دليل خاصى دارد. گفته اند كه وى را به اين جهت (رضا) لقب داده اند كه خدا از او راضى است.
دوران كودكى و جوانى امام در مدينه گذشت. اخلاق نيكو، دانش فراوان، ايمان و عبادت بسيار از ويژگى هايى بود كه امام را مشخص مى ساخت.
شخصيت اخلاقى امام
از خوش اخلاقى امام سخن بسيار گفته اند. در اين جا به چند نمونه آن توجّه كن و ببين كه امام در برخورد با مردم به چه نكات ريزى دقّت مى كرده است. همه اينها براى ما درس (چگونه زيستن) است:
ـ هيچ گاه با سخن خود، ديگران را آزار نداد.
ـ سخن هيچ كسى را قطع نكرد.
ـ به نيازمندان بسيار كمك مى فرمود.
ـ با خدمتگزاران خود بر سر يك سفره مى نشست و غذا مى خورد.
ـ هميشه چهره اى خندان داشت.
ـ هرگز با صداى بلند و با قهقهه نمى خنديد.
ـ هنگام نشستن، هرگز پاى خود را در حضور ديگران دراز نمى كرد.
ـ در حضور ديگران هرگز به ديوار تكيه نمى زد.
ـ به عيادت بيماران مى رفت.
ـ در تشييع جنازه ها شركت مى جست.
ـ از مهمانان خود، شخصا پذيرايى مى كرد.
ـ وقتى بر سر سفره اى مى رسيد، اجازه نمى داد تا به احترام او از جاى برخيزند.
ـ به پاكيزگى بدن، موى سر و پوشاك خود بسيار توجه داشت.
ـ بسيار بردبار و صبور و شكيبا بود.
اينها گوشه اى از اخلاق امام بود. آيا با داشتن اين اخلاق و رفتار نبايد خدا از او راضى و خرسند باشد؟ و آيا سزاوار نيست كه او را (رضا) بنامند؟
آيا كسى كه خدا از او خشنود است، مردم از او خرسند نيستند؟ اين گونه هست كه نام (رضا) براى آن امام بزرگوار برازنده و سزاوار است.
امام در نگاه شاعران
از همان دوران امام رضا(ع)، شاعران و نويسندگان در وصف بزرگوارى آن حضرت بسيار سروده اند و نوشته اند و هريك به گونه اى آن امام را به نيكى وصف كرده اند. شنيدنى است كه شاعرى بود به نام (ابونواس) كه در سرودن بسيار توانايى داشت. به او گفتند: تو درباره همه چيز شعر گفته اى ، كوه و دشت و شراب و موسيقى را در اشعار خود ستوده اى ، اما شگفتا كه در باره موضوع مهمى مانند شخصيت والاى امام رضا سكوت كرده اى ! در حالى كه تو ايشان را خوب مى شناسى و با اخلاق و رفتار و بزرگوارى حضرت آشنايى كامل دارى . ابونواس ابتدا در پاسخ گفت: به خدا سوگند، تنها بزرگى او مانع از انجام اين كار شده است، چگونه كسى چون من، درباره شخصيت برجسته اى همچون امام رضا(ع) شعر بسرايد؟ آن گاه شعرى گفت كه چكيده معنى آن چنين است:
از من نخواهيد كه او را بستايم، من را توان آن نيست تا انسانى را مدح كنم كه جبرئيل خدمتگزار آستان پدر اوست.
شاعران فارسى زبان نيز در باره امام رضا(ع) سروده هاى فراوانى دارند.
شخصيت معنوى امام
گفتيم كه امام رضا(ع) از نظر توجه به مسائل معنوى و پرداختن به امور عبادى نيز برجسته بود. روايتها و داستانهاى بسيارى از اين جنبه زندگى امام در كتابهاى تاريخى نقل شده كه شنيدن آن براى همه ما جالب است. ما وقتى مى بينيم كه امام ما و پيشوايى كه او را به رهبرى خود پذيرفته و زندگى او را الگوى خود قرار داده ايم، اين چنين عبادت مى كند و اين گونه به مسائل عبادى توجه دارد، خود نيز ناگزيريم كه همان شيوه را پيروى كنيم و از همان روش درس بياموزيم.
در اينجا به چند نمونه از نكاتى كه تاريخ نويسان در اين زمينه مورد توجّه قرار داده اند اشاره مى كنيم...
ـ شبها كم مى خوابيد و بيشتر شب را به عبادت مى پرداخت.
ـ بسيارى از روزها را روزه مى گرفت.
ـ سجده هايش بسيار طولانى بود.
ـ قرآن بسيار تلاوت مى كرد.
ـ به نماز اول وقت پايبند بود.
ـ بجز هنگام نماز هم به مناجات به خدا انس داشت.

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

چهارشنبه 3 دی 1393  9:29 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 ria1365 zahra7720
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»

شخصيت علمى امام
امام رضا(ع) جايگاه علمى ويژه اى داشت. او از دانشى سرشار بهره مند بود و اين برجستگى علمى او در رويارويى با دانشمندان اديان و مذاهب ديگر، بهتر آشكار مى شد. جلسات و محافلى كه علما و دانشمندان مختلف گرد هم مى آمدند و به بيان ديدگاهها و نظرات خويش مى پرداختند، در آن زمان رونق خاصى داشت. حاكمان آن عصر، گاه براى جلوه دادن شكوه دربار خويش، گاه به منظور گرايش دانشمندان به دربار، و زمانى براى اين كه بر عقيده كسى چيره شوند، در كنار مجالس ديگر، به برگزار كردن نشستهاى علمى نيز مى پرداختند. اين محافل كه به جلسات (مناظره) معروف بود، بهترين مكان براى ابراز شايستگى هاى علمى افراد به شمار مى رفت.
در عصر امام رضا (ع)، آن گاه كه همه دانشمندان جمع مى شدند و به گفت و گو مى پرداختند و سرانجام در پاسخ ديگران فرو مى ماندند، دست به دامان امام رضا(ع) مى شدند تا بر حقانيت مطلب خويش گواهى دهند.
در بالا گفتيم كه يكى از مهم ترين و معروف ترين لقب هاى امام رضا (ع)، (عالم آل محمد) است. اين كه از ميان همه امامان شيعه، حضرت امام رضا به اين لقب شهرت يافته است، خود دليل برجستگى آن امام از جهت دانشهاى رايج در زمان خويش و يافتن فرصت براى آشكارسازى آن علوم مى باشد.
اباصلت كه يكى از ياران امام است، از برادرزاده امام رضا (ع) روايتى نقل مى كند كه خواندنى است. با توجه به اين روايت تو هم مى توانى بفهمى كه اين لقب حضرت از كجا آمده است. او مى گويد:
امام موسى بن جعفر(ع) به فرزندانش مى فرمود: برادرتان، على بن موسى (يعنى امام رضا)، عالم آل محمد است... نيازهاى دينى خود را از وى فرا بگيريد و آن چه را به شما آموزش مى دهد، به ياد داشته باشيد، زيرا پدرم امام صادق(ع) بارها به من مى فرمود: عالم آل محمد در نسل توست و اى كاش من مى توانستم او را ببينم.
شنيدن اين دو حديث هم حتما براى تو جالب است. يكى از زبان شيرين خود امام است و ديگرى را يكى از ياران حضرت نقل كرده است....... حديث نخست اين است:
در حرم پيامبر(ص) مى نشستم و دانشمندان مدينه هرگاه در مسأله اى با مشكل روبرو مى شدند و از حلّ آن ناتوان مى ماندند، به سوى من رو مى آوردند و پاسخ مى گرفتند.
... و حديث دوم را عبدالسلام هروى نقل كرده كه در بيشتر نشستهاى علمى امام حاضر بوده است.
هيچ كسى را از امام رضا (ع) داناتر نديدم و هر دانشمندى كه او را ديده به دانش برتر او گواهى داده است. در نشستهايى كه گروهى از دانشوران و فقيهان و دانايان اديان گوناگون حضور داشتند، بر تمامى آنها چيره شد، تا آن جا كه همه آنان به ناتوانى علمى خود و برترى امام اعتراف كردند و گواهى دادند.
يكى از نكاتى كه در بررسى شخصيت علمى امام مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو كرده اند، اين است كه امام رضا (ع) با هر گروهى به زبان خودشان سخن مى گفت و به تعبير اباصلت، شيواترين و داناترين مردم به هر زبان و فرهنگى بود. اباصلت كه خود اين سخن را مى گويد، از اين تسلط امام به زبانهاى مختلف شگفت زده مى شود و اين تعجّب خود را به امام اظهار مى نمايد و امام در پاسخ مى فرمايد:
من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه مى شود چنين فردى زبان آنان را درك نكند؟ مگر نشنيده اى كه اميرالمؤمنين على (ع) فرمود: به ما (فصل الخطاب) داده اند، و آن چيزى نيست، جز آشنايى با زبان ديگران.
اينها همه، نمونه اى از شخصيت علمى امام است. در كتابهاى تاريخى كه به بررسى ابعاد مختلف زندگى امام رضا(ع) پرداخته اند، اين نكات به صورت گسترده مورد بحث قرار گرفته و رخدادهاى متعددى كه گواه برترى علمى امام است، بازگو شده است.
 

شخصيت سياسى امام

تمام عمر امام رضا(ع)، چه آن زمان كه هنوز به مقام امامت نرسيده بود و چه آن گاه كه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام موسى كاظم(ع)، مسئوليت امامت و رهبرى شيعيان را بر عهده داشت، در زمان حكومت عباسيان بود.

عباسيان با ادعاى انتساب به پيامبر اكرم(ص)، و با بهره گيرى از احساسات مردم بر ضد امويان، توانستند آنان را از حكومت كنار بزنند و خود بر تخت فرمانروايى مسلمانان بنشينند. با سركوب امويان، آنان ديگر قدرت و توانى نداشتند كه خطر مهمى براى عباسيان به شمار روند. عباسيان تنها خطر براى حكومت خود را شيعيانى مى دانستند كه با فرمانبرى از امامان معصوم، حاكمان آن روزگار را ناحق مى شمردند و مى كوشيدند تا آنان را از حكومت ساقط كنند.
بنابراين، دشمن شماره يك حاكمان عباسى ، امامان شيعه بودند و به همين دليل است كه همه امامانى كه در روزگار اين حاكمان ستمگر مى زيستند، به دست آنان به شهادت رسيدند.... عباسيان ستم پيشه به اندازه اى بر شيعيان فشار آوردند و آنان را مورد تهديد و شكنجه و آزار و تبعيد و آوارگى قرار دادند كه حتى تاريخ نويسان نيز از بازگو كردن آن دچار شرمندگى شده اند.
در نمودار پايين نشان داده ايم كه امام رضا(ع) با چه كسانى از حاكمان عباسى هم دوره بوده است.

ده سال از دوران امامت حضرت رضا(ع)، با حكومت هارون همزمان بود. در اين ده سال، موقعيت مناسبى براى مبارزه علنى و رسمى براى امام رضا(ع) پديد نيامد و بيشتر تلاش سياسى امام به صورت پنهانى رهبرى مى شد، اما در گوشه گوشه سرزمينهاى مسلمانان جنبشها و قيامهاى پياپى شيعيان، حكومت عباسى را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمى شده بود. به اين گفت و گو كه ميان هارون و يكى از درباريان قدرتمند وى رد و بدل شده است توجّه كن:
_ اى هارون! اين على بن موسى است، كه بر جاى پدر خويش تكيه زده و امامت و رهبرى شيعيان را از آن خود مى داند. چه بايد كرد؟
_ آن خطايى كه در كشتن پدرش موسى مرتكب شديم براى ما بس است! يعنى مى خواهى تمام آنان را بكشم؟! مگر مى شود؟
اما... در ميان همه حاكمان عباسى ، مأمون چهره اى ديگر داشت. او كه برادر خود، امين را كشت تا خود به حكومت برسد، در برخورد با شيعيان و به ويژه شخص امام رضا(ع) از راهى ديگر وارد شد و شيوه اى ديگر را در پيش گرفت.
در اين جا خوب است به چند نمونه از اظهار نظر تاريخ نويسان درباره شخصيت پيچيده مأمون آگاه شوى تا دريابى كه امام رضا(ع) با چه انسان مرموزى روبرو بوده است.
يكى مى گويد:
مأمون از نظر دورانديشى ، اراده قوى ، بردبارى ، دانش، زيركى ، بزرگى ، شجاعت و جوانمردى از همه عباسيان برتر بود.
ديگرى مى نويسد:
مأمون در عين حال كه در مجالس عيش و نوش شركت مى جست، به كتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمى و مباحث فقهى و... علاقه شديد داشت!
ديگرى مى گويد:
گاهى مانند يك ديندار دلسوز، مردم را به علت كوتاهى در نماز و فرو رفتن در لذات و پيروى از شهوات و... نكوهش مى كرد و آنان را از عذاب الهى مى ترساند، و زمانى خودش در بزم خوشگذرانى و مجالس عيش و نوش شركت مى نمود.
يكى هم چنين اظهار مى دارد:
مأمون زيرك ترين حاكمان عباسى و داناترين ايشان به فقه و كلام بود.
... و از اين يك بشنو كه مى گويد:
مأمون روزى ادعاى تشيع مى كرد و وجودش را لبريز از دوستى و عشق به على (ع) نشان مى داد و در فاصله اى اندك، نقاب از چهره برمى گرفت و تا آن جا پيش مى رفت كه حاضر نبود در مجلس او حتى از عنصر تبهكار و جلادى همچون حجاج بن يوسف، خرده بگيرند.
آيا همزمانى با چنين موجود پيچيده و ابهام آلودى كه تلاشى جز پايدارى بيشتر حكومت عباسى ندارد، اما در همان حال، بزرگترين مخالف خود، يعنى شخص امام رضا(ع) را به ولى عهدى خويش برمى گزيند، آسان است؟
به هرحال، مأمون با اين خصوصياتى كه داشت، پس از رسيدن به قدرت، و به منظور پايدار ساختن اركان حكومت خود، تصميم گرفت با امام رضا(ع) به گونه اى ديگر برخورد نمايد. پس، براى امام نامه نوشت و حضرت را به ولى عهدى خود منصوب كرد. امام ابتدا از پذيرش اين امر خوددارى فرمود، اما پيگيرى و پافشارى مأمون و خوددارى امام، به آن جا انجاميد كه مأمون دو تن را به نمايندگى از سوى خود كه در خراسان بود، روانه مدينه كرد و آنان در نزد امام هدف خود را چنين بيان كردند:
مأمون ما را مأمور كرده كه شما را به خراسان ببريم.
امام هم كه شيوه هاى حاكمان را مى شناخت و مى دانست مأمون كه از كشتن برادر خود پروا ندارد، از اين تصميم خود دست بردار نيست، ناگزير از ترك مدينه شد.
 

منبع : شبکه امام رضا (ع)

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

چهارشنبه 3 دی 1393  9:32 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 ria1365 zahra7720
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»

نقل قول zahra7720

نقل قول victoryone

قالَ صلّى اللّه عليه و آله : مَنْ وَجَدَ كَسْرَةً اَوْ تَمْرَةً فَاءكَلَهَا لَمْ يُفارِقْ جَوْفَهُ حَتّى يَغْفِرَاللّهُ لَهُ.
ترجمه :
فرمود: هر كس تكّه اى نان يا دانه اى خرما در جائى ببيند، و آن را بردارد و ميل كند، مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار مى گيرد

 


من متوجه این حدیث نشدم کسی میتونه در موردش توضیح بده؟

 

سلام بر مدیر محترم مبحث79

این حدیث از پیامبر عظیم الشان اسلام هست که  کاربر محترم  یادشون رفته تو اول حدیث ذکر کنند که حدیث از اقا رسول الله میباشد

​ادرس حدیث هم در چند کتب از کتب معتبر شیعی امده که ذکر میکنم

 آمالی شیخ  صدوق : ص 246، ح 14

بحارالا نوار: ج 63، ص 430

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 3 دی 1393  2:51 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 zahra7720
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»



امام رضا در مقام و پايگاه رضا به قضاي الهي 
 
اين امام بزرگوار ما به رضا نامبردار مي باشد، نامي که سراسر زندگاني آن حضرت و حالات دروني و شخصيت رواني او را در يک مقام والاي اخلاقي خلاصه مي کند. بديهي است که اين نام و عنوان به گزاف براي آن حضرت انتخاب نشده است، بلکه با آينده نگري و بينشي روشن چنين نامي از ميان نامها براي اين امام گزين شده است. چنان که نام هاي همه ائمه عليه السلام بازگو کننده يک سلسله واقعياتي متناسب با شخصيت آنها بوده و نمودارترين حالات روحي آنها را روشنگر است. 
بنابراين ما طليعه بحث خود را با بررسي اين نام و عنوان آغاز مي کنيم که خود بيانگر يکي از مقامات والاي اخلاقي و از ثمرات شکوهمند تربيت صحيح مي باشد. 
با وجود اين که اين امام بزرگوار با آسيبهاي گوناگوني مواجه بود که جان و تن او را مي آزرد و بدور از زادبوم و اهل و عيال به سر مي برد، به هيچ وجه از پايگاه رضاي به قضاء الهي نلغزيد، و هرگز بي تابي و بد گماني نسبت به خداي متعال از او ديده نشد؛ بلکه هر حالتي که در طرز رفتار آن حضرت مشاهده مي شد، نمايانگر روحي سرشار از رضا بوده است؛ چنان که نکات و گزارشهاي کوتاهي که در پيش داريم گوياي همين حقيقت مي باشد، لذا بايد گفت که اين شخصيت عظيم انساني با نام خود و روحي که اين عنوان را تأييد مي کرد بشريت را به مقامي از نظر اخلاق و تربيت رهنمون گشت که از ديدگاه همه عرفاء و خدا آشنايان از پر فضيلت ترين مقامات انساني و عالي ترين مراحل کمال اخلاقي به شمار است. 
براي اين که از اين پايگاه اخلاقي و ارزش آن تا حدودي واقف گرديم راجع به آن فشرده اي از سخن بزرگان را بازگو مي کنيم، امّا قبلاً روايتي را که از امام رضا عليه السلام نقل شده است در زير مي آوريم: آن حضرت فرموده است: 
ايمان داراي چهار رکن مي باشد: 
1 ـ توکل به خدا 
2 ـ رضا به قضاي او 
3 ـ تسليم در برابر امر او 
4 ـ واگذار کردن امور به او 
اصولاً رضا را بايد ثمره محبت، و محبت را ثمره معرفت دانست؛ زيرا آن کسي که شخصي را به خاطر کمالات و صفات خوشي که در او وجود دارد دوست مي دارد به همان اندازه که بر مراتب معرفت و آگاهي وي نسبت به او افزوده مي شود دوستي و دلبستگي به وي در او رو به فزوني مي گذارد. اگر کسي با چشم بصير جلال و کمال الهي را بنگرد قهراً به خدا دلبستگي مي يابد و حبّ او به خدا ـ با افزايش معرفت نسبت به او ـ فزاينده مي گردد: 
 والّذين آمنوا اشد حبّاً لله (بقره: 165) افرادي که ـ به خاطر فزوني معرفت ـ داراي ايمان هستند، حبّ آنها نسبت به خدا استوارتر و فزونتر مي باشد. 
وقتي شخص دوستدار خدا باشد هر پديده و دستاوردي که از ناحيه او مي رسد نيکو و زيبا تلقي کرده و آن را پسند مي کند. چنين موضع رواني در انسان بيانگر رضاي او نسبت به خداي متعال است. 
رضا فضيلت شکوهمندي است که بايد گفت تمام فضائل اخلاقي در آن خلاصه مي شود، خداوند متعال مقام رضاي شخص به خود را با رضاي خود از آن شخص مقرون ساخته و از اين رهگذر شکوه و عظمت آن را بيان نموده است، آنجا که مي فرمايد: 
رضي الله عنهم و رضوا عنه (مائده: 119) خدا از آنها راضي است و آنان نيز از وي راضي هستند. 
نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رضا را دليل ايمان انسان معرفي کرده است، آن گاه که گروهي از يارانش را مورد سؤال قرار داد و فرمود: 
«نشانه ايمان شما چيست؟ 
عرض کردند: در برابر بلايا و گرفتاريها صابر هستيم، و به گاه رفاه و خوشي خداي را سپاسگزاريم، و به هنگام در رسيدن قضاي الهي از رضا برخورداريم. 
آن حضرت به آنان فرمود: سوگند به خداوندگار و صاحب کعبه که شما داراي ايمان مي باشيد». 
به امام صادق عليه السلام عرض کردند: 
از چه طريقي مي توان به ايمان مؤمن پي برد؟ 
فرمود: از طريق تسليم او در برابر خدا، و رضاي او در مقابل حوادث خوش و ناخوشي که به او روي مي آورد.
 
 

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 3 دی 1393  3:13 PM
تشکرات از این پست
zahra7720 omiddeymi1368
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»


 


سکوت حکيمانه يا راهي فراسوي خير و سعادت 
 
 
در تحف العقول آمده است که امام رضا عليه السلام فرمود: 
الصَّمْتُ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْحِکْمَةِ: سکوت، دري از درهاي حکمت و دانايي و صواب انديشي است. 
و نيز فرمود: 
اِنَ الصَّمْتَ يَکْسِبُ الْمَحَبَّةَ وَ انَّهُ دَليلٌ عَلي کُلِّ خَيْر: سکوت، جلب محبت مي کند و مي تواند براي دست يافتن به هر گونه خير و سعادت، دليل و رهنمون انسان باشد. 
اين سخنان سنجيده امام رضا عليه السلام يکي از نکات دقيق تربيتي و اخلاقي سازنده اي را گوشزد مي کند، چرا که سخن گفتن ـ گاهي ـ ممکن است به صورت عامل و گذرگاهي براي نگون بختي ابدي و ورود انسان به آتش دوزخ درآيد؛ همان گونه که مي تواند عامل رهايي بخش آدمي از شقاوت و بدبختي باشد. اما بايد يادآور شد که اگر قلب آدمي زلال و پاکيزه باشد هيچ چيزي در آن صورت پاکيزه تر از زبان نيست؛ لکن اگر درون انسان، پليد و ناپاک باشد هيچ چيزي پليدتر از زبان نخواهد بود. 
لذا امام رضا عليه السلام سکوت را به عنوان حکمت و دانايي و فرزانگي برشمرده است. آن کسي که به جا و به موقع، راه سکوت را در پيش مي گيرد، در واقع ابواب سعادت و نيکبختي را فراسوي خود مي گشايد. 
سکوت به جا را مي توان راهي به سوي سلامت رواني و کمال اخلاقي و نيل به معارف و آگاهيها دانست، به اين معني که اگر فردي سکوت را در جاي خود بر سخن گفتن ترجيح دهد و در چنين مواردي بدان پاي بند باشد، در واقع قلب و درون خود را از شهوات و آفات رواني شستشو داده و براي نيل به هدفِ مطلوب، راه را در برابر خود همراه مي سازد. 
سکوتي اين چنين ـ که از فراسَت و هوش و انديشه و تفکر مايه مي گيرد ـ نشانه قدرت و توانايي است و نبايد آن را دليل هيچ گونه ضعف و نارسايي تلقي کرد. بنابراين سکوتِ مذکور بيانگر حکمت و دانايي فرد است، به همين جهت، اگر کسي ـ منهاي حکمت و فرزانگي و دانايي ـ از قدرت در سخن آوري برخوردار باشد فرجام آن سقوط و بدبختي است. 
مرد حکيم و دانا ساکت و آرام است، و بايد گفت افراد ناآرام و پرچانه که از عقل و فراست کافي تهي هستند با لافِ سخن، خويشتن را رسوا مي سازند، و لذا سزاست که کمتر سخن گويند و سکوت خويش را فزاينده تر سازند که: 
 
تا نداري مايه، از لاف سخن خاموش باش 
خـنـده رسوا مي نمايد پسته بي مغـز را 
 
افراد خام و نارس ـ که از لحاظ علمي و اخلاقي و هوش و فراست دچار ضعف و نارسايي هستند، غالباً دچار افراط در سخن بوده، و قادر نيستند در جاي خود سکوت اختيار کنند: 
 
اين ديگ ز خامي است که در جوش و خروش است 
چون پخته شد و لـذت دَمْ ديد خموش است 
 
نفس انساني طبعاً به آزادي بي بندوباري گرايش دارد؛ لذا به انديشه و سکوت و آرامش رغبتي در خود احساس نمي کند. عاملي که مي تواند سکوت به جا و سنجيده را در فرد بارور سازد ايمان به دين و قوانين ديني است. 
فقط مردم با ايمان و راستينِ در تدين هستند که با زيور سکوتِ به جا، خويشتن را مي آرايند و مي گويند: سخني که هيچ گونه بهره اي جز گناه و يا بدبختي را به ارمغان نمي آورد نبايد بر زبان راند؛ بلکه بايد از آن خود داري کرد. 
محيي الدين بن عربي مي گفت: اگر کسي خواهان آن است که باطن و درونش سازندگي يابد و سخن آغاز کند، بايد زباني را که در کامش قرار دارد به سکوت وا دارد، يعني نيروي باطن و درون آدمي گوياتر و رساتر از نيروي زبان انسان است. علاوه بر اين، زبان آدمي گاهي مي لغزد؛ اما باطن و درون انسان صادق است وهيچ غباري از خلاف واقع چهره آن را نمي پوشاند. 
همه انبيا و اوليا، به اتفاق، اعلام کرده بودند که سکوت حکيمانه و بخردانه، سراپا خير و سعادت است و يا به هرگونه خير و سعادتي انسان را رهنمون است. 
رسول اکرم صلي الله و آله و سلم فرمود: 
استعينوا علي قضاء حوائجکم بالصّمت: براي تأمين نيازها و تحقق آمالِ مشروعِ خويش از سکوت مدد گيريد. 
يکي از بزرگان گفته است: سکوت را ـ همان گونه که سخن گفتن را مي آموزي ـ بياموز، اگر سخن گفتن موجب هدايت تو مي گردد سکوت از تو حمايت و نگاهباني مي کند... و عفت زبان عبارت از سکوت به جا و به مورد مي باشد. 
سکوت به حق، يعني راه نبرد و پيکار با غيبت و سخن چيني، و نوعي از رياضت و تمرين رواني؛ چرا که سکوت مورد نظر ما به معني مخالفت با هواي نفس و پاسداري از سلامت نفساني است. 
سکوت انديشمندانه را بايد راهي در سوي رسيدن به مقام قرب دانست؛ چون از طريق سکوت است که نفس انساني ادب پذير مي گردد، و از انضباط برخوردار مي شود. 
امام رضا عليه السلام مي فرمود: 
در ميان بني اسرائيل هيچ کسي نمي توانست عنوان عابد را براي خود احراز کند مگر آن که ده سال سکوت اختيار مي کرد، و آن گاه که چنين مدتي را در سکوت به سر مي برد، عابد مي شد. 
نقش سکوت به جا در سازندگي انسان از نظر علمي و اخلاقي بر هيچ کس خردمندي مخفي نيست. درباره سکوت و ارزش آن روايات و فراواني جلب نظر مي کند و فرزانگان دين و دانش در اهميت آن بسيار سخن گفته اند. 

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 3 دی 1393  3:17 PM
تشکرات از این پست
zahra7720 omiddeymi1368
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»



مرحوم محدث قمي اشعاري از امير خسرو دهلوي را ضمن شرح حال امام رضا عليه السلام در کتاب خود ياد مي کند که وي مي گفت: 
 
سخن گرچه هر لحظه دلکش تر است 
چه بيني خموشي از آن بهتر است 
 
در فتنه بستن، دهان بستن است 
که گيتي به نيک و بد آبستن است 
 
پـشيمان ز گفتار ديدم بسي 
پشيمان نگشت از خموشي کسي  
 
شنيدن ز گفتن به ار دل نهي 
کزين پر شود مردم از وي تهي  
 
صدف زان سبب گشت جوهر فروش 
کـه از پاي تا سر همه گشته هوش 
 
همه تن زبان گشت شمشير تيز 
به خون ريختن زان کند رستخيز 
 
و اين مَثَل و سخن معروف است که: 
ان کان الکلام من فضة فالسکوت من ذهب: اگر سخن به سان نقره [گرانقدر باشد] بايد گفت سکوت و لب فرو بستن همچون زر از بها و ارزشي فزونتر برخوردار است. 
سکوت و درنگ لطيف و خوش آيندِ امام رضا عليه السلام همزمان با سخن گفتنِ ديگران با او، و استماعِ جالبِ او به گفتار ديگران ـ که از دروني انديشمند مايه مي گرفت ـ يکي از ويژگيهاي شخصيت رواني آن حضرت بوده است که درباره خصال اين امام بزرگوار نوشته اند: 
هرگز با سخن خويش بر کسي جفا نکرد، و تا سخن کسي به پايان نمي رسيد لب به سخن نمي گشود، و کلام ديگران را قطع نمي کرد. [بلکه با سکوتي دلنشين به گفته هاي ديگران که با وي سخن مي گفتند گوش فرا مي داد، آن گاه پس از فراغ او از گفتار، سخن آغاز مي کرد]. 
سکوت در منطق رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نخستين گامي بود که طالب علم و فردي که مي خواهد بينشي نسبت به حقايق به هم رساند بايد آن را در راه رسيدن به هدف بردارد، و اين زير بناي مهم و استوار را در جهت سامان دادنِ شخصيّت روحي و اخلاقي خويش پي ريزي کرده و کاخ بلند بصيرت و معرفت را بر پايه آن بنا نمايد. 
رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در پاسخ به سؤال مردي که حضور او آمد و پرسيد که علم و دانش چيست فرمود: سکوت. 
عرض کرد: پس از سکوت چه کند؟ 
فرمود: بايد براي شنيدن حقايق در خويشتن آمادگي ايجاد نمايد. 
عرض کرد: سپس چه راه و رسمي را در پيش گيرد؟ 
فرمود: شنيده هاي خود را نگاهباني کند [تا مورد دستبرد نسبان و غفلت قرار نگيرد]. 
عرض کرد: پس از حفظ و نگاهباني؟ 
فرمود: بر طبق آن عمل کند. 
به عرض رساند: از آن پس چه وظيفه اي متوجه او است؟ 
فرمود: به نشر و ترويج معلومات و معارف خود در اين واپسين مرحله بپردازد. [و زبان به سخن گفتن در باره حقايق بگشايد]. 
پيداست که بر اساس اين رهنمود جالب، بايد سخن گفتن در پس سنگري آغاز گردد که پي و اساسِ آن سکوت مي باشد که اِستماع و دريافت حقايق و حفظ و نگاهباني و عمل به آنها بر چنين سکوتي مبتني است. پس همان گونه که امام رضا عليه السلام فرموده است، سکوت را بايد دري از درهاي حکمت و خير و سعادت دانست.
 

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 3 دی 1393  3:21 PM
تشکرات از این پست
zahra7720 omiddeymi1368
zare58
zare58
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1393 
تعداد پست ها : 2180
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»

 

 

♥ بسم الله الرحمن الرحیم ♥

امام رضا علیه السّلام مى فرماید:

✿✿✿شش چیز بدون شش چیز دیگر، مسخره است✿✿✿
1. هر کس با زبان استغفار کند ولى در قلب استغفار نکند، خود را مسخره کرده .
═════════ ♥ೋღ☃ღೋ♥ ═══════════
2. هر کس از خدا توفیق بخواهد و کوشش ننماید، خود را مسخره کرده .
═════════ ♥ೋღ☃ღೋ♥ ═══════════
3. هر کس هوشیارى و احتیاط در زندگى بطلبد ولى بى مبالاتى کند، خود را مسخره نموده .
═════════ ♥ೋღ☃ღೋ♥ ═══════════
4. هر کس از خدا بهشت بخواهد و بر مشکلات عبادت صبر نکند، خود را مسخره کرده .
═════════ ♥ೋღ☃ღೋ♥ ═══════════
5. هر کس از آتش جهنم به خدا پناه برد ولى خواسته هاى نا مشروع دنیا را ترک ننماید، خود را مسخره نموده .
═════════ ♥ೋღ☃ღೋ♥ ═══════════
6. و هر کس به یاد خدا باشد ولى سرعت براى دیدارش نگیرد خود را مسخره کرده .
بحارالانوار جلد 78، ص 356
═════════ ♥ೋღ☃ღೋ♥ ═══════════
.

 

بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست . . .
(حضرت علی علیه‌السلام)

 

چهارشنبه 3 دی 1393  3:27 PM
تشکرات از این پست
ria1365 zahra7720 omiddeymi1368
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

خلاصه حالات دهمين معصوم هشتمين امام حضرت امام علي بن موسي الرضا



خلاصه حالات دهمين معصوم هشتمين امام حضرت امام علي بن موسي الرضا 

 
 
آن حضرت روز جمعه يا پنجشنبه، 11 ذي القعدة، سال 148   هجري قمري، يکسال پس از شهادت امام صادق عليه السلام در مدينه منوّره ديده بجهان گشود. 
نام: عليّ صلوات اللّه و سلامه عليه 
کنيه: ابوالحسن ثاني، ابوعلي و... 
القاب: رضا، صابر، زکيّ، وفيّ، وليّ، رضيّ، ضامن، غريب، نورالهدي، سراج اللّه، غيظ المحدّثين و... 
پدر: امام موسي کاظم، باب الحوائج إلي اللّه عليه السلام. 
مادر: شقراء، معروف به خيزران، امّ البنين، و بعضي گفته اند: نجمه بوده است. 
نقش انگشتر: حَسْبيَ اللّهُ، ما شاءَاللّهُ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ، وَلييّ اللّهُ. 
دربان: محمدبن فرات، محمدبن راشد را گفته اند. 
مدّت امامت: بنابر مشهور، روز جمعه، 25 رجب، سال 183 هجري پس از شهادت پدر مظلومش بلافاصله مسئوليت رهبري جامعه و امامت را بعهده گرفت و تا سال 203 يا 206 رهبريّت و امامتش بطول انجاميد. 
مدّت عمر: در طول عمر آن حضرت بين 49 تا 57 سال اختلاف است و بر همين مبنا در مقدار و مدّت همزيستي با پدر بزرگوارش و نيز در مدّت حيات پس از پدرش اختلاف مي باشد، گرچه گفته اند که آن حضرت 29 سال و دو ماه در حيات پدر خود بوده است. 
و در سال 200 هجري به خراسان توسط مأمون احضار گرديد. 
در علّت آمدن امام رضا عليه السلام به خراسان بين مؤرّخين اختلاف است، ولي مي توان از مجموع استفاده نمود براينکه: چون هارون الرّشيد به هلاکت رسيد، بغداد و حوالي آن در اختيار أمين، و خراسان با حوالي آن تحت حکومت مأمون بود. 
پس از گذشت مدّتي کوتاه بين دو برادر اختلاف و جنگ رونق گرفت و امين کشته شد. 
و مأمون جهت استحکام قدرت خود چنان ابراز داشت که از علاقمندان خاندان عليّ بن ابي طالب و سادات بني الزهراء مي باشد. 
در سال 200 هجري نامه اي به مدينه فرستاد تا حضرت عليّ بن موسي الرّضا عليه السلام را از راه بصره اهواز از غير مسير شهر قم به خراسان منتقل گردانند. 
و چون حضرت کاملا نسبت به افکار و دسيسه هاي مأمون آگاه بود، هنگامي که به شهر مَرْوْ رسيد و مأمون پيشنهاد بيعت و خلافت را داد نپذيرفت و دو ماه بطور مرتّب با شيوه هاي گوناگوني اصرار و در نهايت حضرت را تهديد به قتل کرد. 
به همين جهت مجبور گرديد ولايتعهدي را تحت شرائطي بپذيرد و پنجشنبه پنجم ماه رمضان سال 201 بيعت انجام گرفت مشروط بر آنکه در هيچ کاري از حکومت دخالت ننمايد. 
و در نهايت پس از آنکه مأمون به هدف خود رسيد و از هر جهت حکومت خود را ثابت و استوار يافت، شخصا تصميم قتل حضرت رضا عليه السلام را گرفت و به وسيله انگور زهرآلود آن امام مظلوم و غريب را مسموم و شهيد کرد. 
شهادت: بنابر مشهور بين تاريخ نويسان روز جمعه يا دوشنبه آخر ماه صفر در سال 203 يا 206 قمري به وسيله زهر مسموم و در سناباد خراسان شهيد و به عالم بقاء رحلت نمود و در منزل حميدبن قحطبه کنار قبر هارون الرّشيد دفن گرديد. 
فرزندان: عدّه اي گفته اند حضرت داراي پنج پسر و يک دختر به نام فاطمه بوده، ولي اکثر بر اين عقيده اند که حضرت بيش از يک پسر به نام ابوجعفر محمد جواد عليه السلام نداشته است. 
خلفاء هم عصر آن حضرت: امامت حضرت مصادف با حکومت هارون الرّشيد، فرزندش امين، عمويش ابراهيم، دوّمين فرزندش محمّد، سوّمين فرزندش عبداللّه ملقّب به مأمون عبّاسي گرديد. 
نماز آن حضرت: شش رکعت است در هر رکعتي پس از حمد، ده مرتبه «هل أتي عَلَي الا نْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَکُنْ شَيْئا مَذْکُورا» خوانده مي شود 
و بعد از آخرين سلام، تسبيح حضرت زهراء عليها السلام را بگويد و حاجت خود را از درگاه خداوند متعال مسئلت نمايد که انشاء اللّه برآورده خواهد شد.
 
 

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 3 دی 1393  3:27 PM
تشکرات از این پست
zahra7720 omiddeymi1368
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»



نماز بافضيلت جماعت 
 
 
حضرت رضا عليه‏السلام فرموده است: «الصلاة في جماعة افضل؛.  
نماز جماعت بافضيلت‏ترين [عبادات] است».  
از امور مهم ديگري که در باب نماز، بايد بدان توجه شود خواندن آن به صورت جماعت است. درباره‏ي نماز جماعت و ترغيب به آن و نهي از ترک آن، اخبار و روايات زيادي از پيشوايان معصوم عليه‏السلام رسيده است.  
خداوند سبحان مي‏فرمايد: «اقيموا الصلاة و اتوا الزکاة و ارکعوا مع الراکعين؛
 
بر پاي داريد نماز را و بپردازيد زکات را و با رکوع‏کنندگان رکوع کنيد (با جماعت مسلمانان نماز بخوانيد)».  
حضرت امام رضا در حديث ديگري فرموده است:  
«فضل الجماعة علي الفرد بکل رکعة الفا رکعة؛ 
فضيلت نماز جماعت بر نماز فرادا، هر يک رکعت آن، برابر با دو هزار رکعت [نماز فرادا] است».  
نماز جماعت، با شکوه‏ترين، بهترين، بيشترين، پاک‏ترين و معنوي‏ترين اجتماعات دنيا است.  
در نماز جماعت، مؤمنان در يک مکان مقدس گرد هم مي‏آيند و خدا را عبادت مي‏کنند.  
در نماز جماعت، نمازگزاران به فرشتگان و ملائکه الهي تشبه پيدا مي‏کنند؛ آناني که همواره به صورت جمعي خدا را عبادت مي‏کنند و او را تقديس و تسبيح مي‏نمايند.  
نماز جماعت، تجلي محبت و دوستي پارسايان نسبت به يکديگر و حضور آگاهانه و خالصانه‏ي آنان در جمع پرستندگان و عبادت‏کنندگان حقيقي است.  
نماز جماعت، نشانه‏ي مساوات و برابري تمام انسان‏ها در برابر خداوند و نمايانگر نبودن برتري در ميان آنان است.  
نماز جماعت، حضور يکپارچه و صميمي صدها و گاهي هزاران نمازگزار آگاه و بي‏ريا است.  
نماز جماعت، به وجود آورنده‏ي نظم، انضباط، و وقت‏شناسي است.  
 
نماز جماعت، باعث قبولي دعاي دعاکنندگان و موجب پذيرش توبه‏ي تائبان است. نماز جماعت، اجتماع با شکوه فرزانگان و اتحاد قلوب راست کرداران است.  
نماز جماعت، گلشن روحاني سروهاي عاشق و روضه‏ي رباني لاله‏ هاي واصل است.  
نماز جماعت، سيره‏ي ابرار صالح و شيوه‏ي اولياي بيدار دل است.
 
 

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

چهارشنبه 3 دی 1393  3:31 PM
تشکرات از این پست
zahra7720 omiddeymi1368
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»

. سخن گفتن با دشمن خدا در کودکی

در سال ششم هجری قراردادی بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و کفار قریش منعقد گردید که بعدها به «صلح حدیبیه » معروف شد . یکی از مواد صلح نامه این بود که هر دو سپاه می توانند با هر قبیله ای که بخواهند پیمان دوستی امضاء کنند . بر این اساس، رسول خدا صلی الله علیه و آله با قبیله «خزاعه » پیمان دوستی بست .

در سال هشتم هجری یکی از افراد قبیله «بکر» که هم پیمان کفار قریش بود، نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جسارت کرد، و شخصی از قبیله خزاعه او را در مقابل جسارتش سرزنش نمود و از رسول اکرم صلی الله علیه و آله دفاع کرد . آن گاه، با هم درگیر شدند و کفار قریش نیز به کمک قبیله هم پیمان خود «بکر» وارد صحنه گردیده و در نتیجه یک نفر از افراد قبیله «خزاعه » را کشتند و بدین وسیله صلح حدیبیه نقض گردید .

کفار قریش از این نقض معاهده پشیمان گشته، ابوسفیان را برای عذرخواهی و تجدید قرارداد به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرستادند . ابوسفیان به حضور آن حضرت رسید و درخواست امان و تجدید پیمان نمود، ولی آن حضرت به سخنان او ترتیب اثر نداد .

ابوسفیان به ناچار به نزد امیرمؤمنان، علی علیه السلام شرفیاب شد و از وی درخواست نمود که در نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شفاعت نماید . علی علیه السلام در جواب فرمود: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با شما پیمانی بست و هرگز از پیمانش برنمی گردد ... در این هنگام، امام حسن علیه السلام که کودک خردسالی بود، به حضور پدر آمد و ابوسفیان خواست که علی علیه السلام اجازه دهد فرزندش حسن، نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از ابوسفیان شفاعت کند . به نقل تاریخ، امام حسن علیه السلام، این سخنان را شنید، «فاقبل الحسن علیه السلام الی ابی سفیان وضرب احدی یدیه علی انفه والاخری علی لحیتیه ثم انطقه الله عزوجل بان قال: یا اباسفیان! قل لا اله الا الله محمد رسول الله حتی اکون شفیعا فقال علیه السلام الحمد لله الذی جعل فی آل محمد من ذریة محمد المصطفی نظیر یحیی بن زکریا «وآتیناه الحکم صبیا» ; (3) پس امام حسن نزد ابوسفیان رفت و با یک دست بر بینی او و با دست دیگر بر محاسن او زد و خداوند او را به زبان آورد تا بگوید: ای ابوسفیان! بگو جز خدای یکتا خدایی نیست و محمد رسول خداست، تا من شفاعت کنم . سپس آنگاه علی علیه السلام [که با شنیدن سخنان فرزندش فوق العاده خوشحال شده بود] فرمود: سپاس خداوندی را سزاست که در ذریه محمد برگزیده، مانند یحیی بن زکریا قرار داد [که در کودکی از جانب خداوند به او حکمت عطا گردید و خداوند در مورد ایشان فرمود:] در کودکی به او حکمت دادیم .»

پنج شنبه 4 دی 1393  4:06 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»

تنها جایی که همهمه و شلوغیش ارامش بخشه....حرم توست....

تولد امام رضا(ع) رو به تمام شیعیان و محبانش تبریک میگم

السلام علیک یا سلطان عشقـــ♥ علی بن موسی الرضا

پنج شنبه 4 دی 1393  4:06 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»

. گرفتار شدن مرد ناصبی با نفرین امام حسن علیه السلام

بعد از داستان صلح حضرت با معاویه، مشاور معاویه، عمروعاص، از امام حسن علیه السلام خواست که در میان سربازان دو سپاه سخنرانی نماید . حضرت با استفاده از فرصت به دست آمده به سخنرانی مبادرت ورزید و بعد از حمد و ستایش الهی، به معرفی خود پرداخت و خود را امام و پیشوای واقعی معرفی نمود، و اضافه کرد که ما خانواده دارای کرامات، و مورد عنایت الهی می باشیم; ولکن چه کنم که از حقم محروم شدم ... .

معاویه از نتایج سخنان حضرت احساس وحشت کرد; لذا از او خواست که سخنان خود را قطع نماید، حضرت نیز مجبور شد سخنرانی خود را نیمه تمام گذارد . وقتی آن حضرت نشست، عده ای به او جسارت کردند . از جمله، یک جوان ناصبی از بین مردم از جا بلند شده و به حضرت امام حسن علیه السلام و پدر بزرگوارش اسائه ادب نمود . تحمل آن همه فحاشی و تحقیر، سخت بر حضرت گران آمد و از طرف دیگر امکان داشت موجب شک و تردید راهیان ولایت و امامت گردد; بنابراین، حضرت دست به دعا برداشت و عرضه داشت: «اللهم غیر ما به النعمة واجعله انثی لیعتبر به; خدایا نعمت [مردانگی] را از او سلب کن، و او را همچون زنان قرار بده تا از آن عبرت بگیرد .» دعای حضرت مستجاب شد و جسارت کنندگان در آن مجلس شرمنده شدند .

معاویه به عمروعاص رو کرد و گفت: تو به وسیله پیشنهاد خودت مردم شام را گرفتار فتنه کردی، و آنان به وسیله سخنرانی و کرامت او بیدار شدند . عمروعاص گفت: ای معاویه! مردم شام تو را به خاطر دین و ایمانشان دوست ندارند، بلکه آنان طرفدار دنیا هستند و شمشیر و قدرت و ریاست نیز در اختیار تو قرار دارد; لذا نگران موقعیت خود نباش .

ولی به هر حال، مردم از اثر نفرین امام حسن علیه السلام باخبر شدند و از این امر تعجب می کردند، سرانجام جوان نفرین شده از کار خویش نادم و پشیمان گشته، با همسرش در حالی که گریه می کردند، نزد امام حسن علیه السلام آمدند و از پیشگاه حضرت درخواست عفو و بخشش نمودند، حضرت نیز توبه آنها را پذیرفته، بار دیگر دست به دعا برداشت و از خداوند خواست که جوان نادم به حال اول خود برگردد، و چنین هم شد . (5)

پنج شنبه 4 دی 1393  4:06 PM
تشکرات از این پست
ria1365 omiddeymi1368
دسترسی سریع به انجمن ها