طبری از مالک بن جون نقل کرده است:
علی بن ابیطالب علیهالسلام عازم ربذه شد و فرمود:هر کس میخواهد به ما ملحق شود، ملحق شود و هر کس میخواهد برگردد، برگردد؛ اختیار دارد و بر او باکی نیست. حسن بن علی علیهالسلام برخاست و فرمود:پدر! یا [فرمود:] ای امیرمؤمنان! اگر در آشیانهی دور و ناپیدایی باشی، و عرب به تو نیازمند باشد، تو را از آن جا بیرون میآورد [، اما وقتی نیاز دنیویاش سپری شد، تو را رها میسازد]. امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود:سپاس خدایی را که هر کس را با هر کس که بخواهد، گرفتار میسازد، و هر کس را با هر کس که بخواهد آسودگی میبخشد. آگاه باش! من ظاهر و باطن این کار را سنجیدم، و در آغاز و انجام آن اندیشیدم، و برای آن چارهای جز نبرد یا کفر به خدا نیافتم. و بر او سوگند داد که:فرزندم! بنشین و بر من دل مسوزان. [1] .
اربلی گوید:
حسن علیهالسلام به پدر [بزرگوار] خود عرض کرد:عرب را گردشی [در باطل] است، و اینک خوابهای دور از دسترس و ناپیدای ایشان، به ایشان بازگشته [و آرزوهای دنیویشان را به ناکامی کشیده است. از این رو، به تو روی آورده] و سوار بر شتران، شتابان به سوی تو راه افتادهاند، تا تو را بیرون آورند؛ هر چند در آشیانهی [ناپیدای] کفتار بوده باشی. [2] .
پی نوشت ها:
[1] ذخائر العقبی:111.