گوشه ای از خاطرات مکتوب آیت اللّه صادق خلخالى:
اینجانب در درس خارج حضرت امام(س) از اول مبحث وضو شرکت داشتم؛ گویا سال 1330 بود [به همراهى] آقاى حاج مصطفى و آقا محمد فاضل. اوایل امر در حدود هجده نفر بودیم که تدریجاً رو به افزایش گذاشت تا جایى که در مسجد سلماسى جا نبود. حضرت امام در مسجد محمدیه و مسجد سلماسى و صحن کهنه و مسجد اعظم تدریس کرده اند. در اویل برخورد با عَلَم ـ نخست وزیر ـ ایشان مرتب در درس حاضر مى شدند و آن روزها نیز کسانى بودند که مى خواستند درس ایشان را به هم بزنند؛ ولى طلاب آگاه بودند و بیشتر از هر وقت به درس حاضر مى شدند.
درس عرفان و اخلاق امام در دوره رضاخان در مسجد امام قم بود و ما آن را درک نکردیم، ولى اصول امام را از اول مباحث الفاظ تا آخر تعادل و تراجیح ـ دو دوره و نصف ـ درک کردیم. زمان آن، وقت عصر یک [ساعت] به غروب در مسجد محمدیه، سلماسى، و مسجد اعظم بود. تعداد تقریبى شاگردان امام از پانزده نفر شروع مى شد و تا هشتصد نفر افزایش داشت. البته کسانى بودند که از کثرت شاگردان امام ناراحت مى شدند و سنگ اندازى مى کردند که طلاب به درس ایشان نروند؛ ولى گوش آنها به این حرفها بدهکار نبود. بعضى با صراحت مى گفتند که ایشان نمى تواند فقهبگوید؛ ایشان باید اسفار بگوید و از این قبیل مطالب.
ایشان به نماز جماعت مقید بودند. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را در مدرسه فیضیه مى خواندند و اگر احیاناً [آیت اللّه] سید محمدتقى خوانسارى و یا آقاى حاج سید احمد زنجانى ظهرها نمى آمدند، طلاب به ایشان اقتدا مى کردند و بعضیها منصرف مى شدند که چون ایشان فلسفه مى گوید، پس نمى شود پشت سر ایشان نماز خواند.
اسامى شاگردان امام را با خصوصیات نمى دانم، ولى [آیات و حجج اسلام] آقاى محمد فاضل، آقاى جوادى آملى، آقاى شیخ على تهرانى، حاج آقا مصطفى، آقاى ابطحى، آقاى نصراللهى، آقاى فرید، آقاى جلال آشتیانى، آقاى بهاءالدینى، آقاى دوزدوزانى، سید ریحانى، جواد مناقبى، آقاى محمد خامنه اى، آقاى بنى فضل، آقاى کوکبى، شیخ على کاشى، شهید هاشمى نژاد، شیخ زاده، محسن نورى، آقاى حاج آقا مجتبى تهرانى، آقاى مرتضى تهرانى، آقاى قدوسى، سید کرامت اللّه شیرازى، آقاى صمدى شیرازى، سید ارسنجانى، حاج آقا رضا خویى، فقیهى هرندى، حججى میانه اى، آقاى بیات زنجانى، شیخ جعفر سبحانى، علومى یزدى، حقیقى کرمانى، محمد هاشمیان، نور مفیدى، حاج سید مجتبى اصطهباناتى، حقیقت شیرازى، آقاى صلواتى، شیخ حسین اولى سرابى، آقاى ربانى املشى، مؤمنى قمى، طاهرى خرم آبادى، شهاب الدین اشراقى(داماد امام) و آقاى شهید سعیدى جزو شاگردان امام بودند.
امام در درس فقه و اصول بى اندازه نوآور بود. مخصوصاً در اصول که ایشان با کمال احترام مطالب مرحوم نائینى(ره) و فتاوى آقا شیخ محمد حسین کمپانى را رد مى کردند و به جاى مطالب آنها مطالب دیگرى بیان مى کردند.
در فقه خط مشى ایشان، مانند خط مشى آقاى بروجردى بود، چون ایشان در درس آقاى بروجردى حاضر مى شدند و درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى را نیز رفته بودند. ایشان مشهور قدماى اصحاب را ترجیح مى دادند و نوعاً از خط مشهور عدول نکرده اند، مگر در چند مسأله نادر. ایشان از درس مرحوم بروجردى و آقاى حائرى و آقا شیخ ابوالقاسم قمى ـ دو جلسه ـ درس مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینى، (قسمتى از منظومه) آقا شیخ محمدرضا اصفهانى و مباحث مجازات و مشتقات کتاب جواهر، کتب شیخ انصارى و کتب حاج آقا رضا همدانى، و کتب مرحوم آخوند خراسانى را همیشه مراجعه مى کردند و مطالب آنها را نقل و نقد مى کردند.
درس صبح و عصر هر کدام یک ساعت طول مى کشید و بسیار مقید بودند که در سر ساعت درس را شروع نمایند و طلاب وقتى دیر مى آمدند، امام ناراحت مى شدند. بعضی ها مى گفتند که درس دیگران هم مى رویم؛ ایشان مى فرمود که به همان درس بروید و منظم باشید. اگر یکى از طلاب آخر وقت مى خواست نماز واجب را بخواند، بىاندازه ناراحت مى شدند. ایشان با رجال سیاسى به طور خصوصى ملاقات نمى کردند؛ چون آنها حرف را عوض و یا زیاد و کم مى نمودند. یکى از افراد مؤثر در آوردن آی تاللّه بروجردى از تهران (بیمارستان فیروزآبادى) به قم، حضرت امام بودند که به هر قیمت ایشان را راضى کردند که به قم بیایید و تدریس نمایند و ایشان به قم آمدند و رحل اقامت در قم انداختند و وضع حوزه قم را بیش از پیش رونق دادند. ایشان مرتب به منزل آقاى بروجردى رفت و آمد داشتند؛ ولى چند سال آخر عمر آقاى بروجردى را دیگر نرفتند و علت آن این بود که از روش بعضى از اصحاب آقاى بروجردى راجع به فداییان اسلام و موضعگیرى ایشان نسبت به این امر بسیار مهم سیاسى و حیاتى راضى نبودند و از شیوه کار آقاى حاج احمد خادمى، پیشکار آقاى بروجردى، ناراحت بودند؛ چون او به طلاب اهانت مى کرد و تکبر مى فروخت و حتى یک روز باصراحت به آقاى بروجردى گفته بودند که من از این آقا ناراحتم. آقاى شیخ مرتضى حائرى روى همین مسائل از قم قهر کرد و به مشهد رفت، ولى حضرت امام نامه نوشتند و تأکید کردند که به قم برگردد.
حضرت امام از غیبت متنفر بودند و مرتب نهى مى کردند و به کسى اجازه نمى دادند که در حضور ایشان غیبت کند و آقاى حاج آقا مصطفى را بى اندازه نصیحت مى کردند که انسان مفیدى باشد.
منبع: صحیفه دل، خاطرات مکتوب از شاگردان امام خمینی، ج2، ص 69-74