عواطف على علیه السلام
"والذین معه اشداء على الكفار رحماء بینهم." (سوره فتح/ آیه 29)
بقاى هر اجتماعى به محبت و جاذبه افراد وابسته است، محبت و عاطفه در قلب پاك و نفس سلیم پرورش یابد و كسى كه واجد چنین صفات عالیه باشد در فكر دیگران بوده و حتى آسایش آنها را به راحتى خود ترجیح میدهد. على علیه السلام مظهر محبت و عاطفه بود او رنج میكشید و كار میكرد و سرانجام مزد كار خود را صرف بیچارگان و درماندگان مىنمود.
على علیه السلام براى نیازمندان و ستمكشان پناهگاه بزرگى بود او پدر یتیمان و فریادرس بیوه زنان و دستگیر درماندگان و یاور ضعیفان بود، در زمان خلافت خود شبها از خانه بیرون میآمد و در تاریكى شب خرما و نان براى مساكین و بیوهزنان مىبرد و به صورت مرد ناشناس از در خانه آنها آذوقه و پول میداد بدون این كه كسى بشناسد كه این مرد خیّر و نوع پرور كیست؟
على علیه السلام هر كجا یتیمى میدید مانند پدرى مهربان دست نوازش به سر او میكشید و برایش خوراك و پوشاك میداد. آن حضرت روزى در كوچه میرفت زنى را دید كه مشك آب بر دوش گرفته و به خانه مىبرد و از سنگینى مشك ناراحت بود، على علیه السلام مشك را از زن گرفت و به منزل وى رسانید و از طرز معیشت زن جویا شد، آن زن بدون این كه او را بشناسد گفت شوهرم از جانب على به ماموریت جنگى رفت و به شهادت رسید و من از روى ناچارى براى تهیه معاش خود و بچههایم به خدمتگزارى مردم پرداختم. على علیه السلام از شنیدن این سخن خاطر مباركش دیگر گونه شد و شب را با ناراحتى به سر برد چون صبح شد زنبیلى از آرد و خرما برداشت و به خانه آن زن رفت و گفت من همان كسى هستم كه در آوردن مشك آب به تو كمك كردم زن آذوقه را گرفت و از او تشكر نمود و گفت خدا میان من و على حكم كند كه فرزندان من یتیم و بىغذا ماندهاند على علیه السلام وارد خانه شد و فرمود من براى خدمت تو و كسب ثواب حاضر هستم من كودكان ترا نگه میدارم و تو نان بپز آن زن مشغول پختن نان شد و على علیهالسلام هم كودكان یتیم را روى زانوى خود نشانید و در حالی كه اشك از چشمان مباركش فرو میغلطید خرما به دهان آنها میگذاشت و میفرمود اى بچههاى من، اگر على نتوانسته است به كار شما برسد او را حلال كنید كه وى تعمدى نداشته است، چون تنور روشن شد و حرارت آن به صورت مبارك آن جناب رسید پیش خود گفت اى على گرمى آتش را بچش و از حرارت آتش دوزخ بیمناك باش اینست سزاى كسى كه از حال یتیمان و بیوهزنان بىخبر باشد!
در این موقع زن همسایه وارد شد و حضرت را شناخت و به صاحب خانه گفت واى بر تو این على است كه تو او را به كار واداشتهاى! آن زن پیش على علیه السلام شتافت و عرض كرد چقدر زن بیشرمی باشم كه چنین گستاخى نموده و امیرالمؤمنین را به كار واداشتهام از تقصیر من درگذر. على علیه السلام فرمود ترا در این كار تقصیرى نیست بلكه وظیفه من است كه باید به كار یتیمان و بیوهزنان رسیدگى كنم. (1)
على علیه السلام در حسن سلوك و رفتار با مردم چنان فروتن و مهربان بود كه حدى بر آن نمیتوان تصور نمود او كریم و نجیب و اصیل و با عاطفه بود و بزرگواریش زبانزد خاص و عام بود و دشمنانش نیز او را به دارا بودن چنین خصال كریمه میستودند.
شهد الانام بفضله حتى العدى و الفضل ما شهدت به الاعداء (2)
معاویه كه از دشمنان سر سخت او بود میگفت اگر من شكست بخورم و على بر من دست یابد باكى ندارم زیرا كافى است كه من از او تقاضاى عفو كنم و او مرد بزرگوار و كریمى است مرا مورد عفو خویش قرار دهد.
على علیه السلام همیشه به سپاهیان خود میفرمود كه دنبال دشمن فرارى نروید و مجروحین را مداوا نموده و با اسیران مدارا كنید، در جنگ جمل كه پیروزى یافت عایشه را محترمانه به مدینه فرستاد و عبدالله بن زبیر و مروان بن حكم را كه در بر پا كردن آن فتنه سهم قابل ملاحظهاى داشتند آزاد نمود.
على علیه السلام همه را از عطوفت و محبت خود بهرهمند میكرد و به عفو و ترحم توصیه میفرمود و حتى درباره قاتل خود فرمود با او مدارا كنید و گرسنه و تشنهاش نگذارید. بارى چنین احساسات عالیه و عواطف بىنظیر فقط در قلب پاك آن حضرت میتواند جایگیر شود و چنانكه اختصارا اشاره گردید على علیهالسلام در تمام ملكات نفسانى و سجایاى اخلاقى منحصر به فرد بوده است بدین جهت ابن ابى الحدید گوید: سبحان الله! یك فرد و این همه فضایل؟! توضیح و بیان شخصیت على علیه السلام بر هیچ كس مقدور نیست و مطالبى كه طى چند فصل گذشته در مورد صفات عالیه آن بزرگوار نگاشته شده در خور فهم و ادراك ما است والا باید گفت (عنقا شكار كس نشود دام باز چین).
پینوشتها:
(1) بحار الانوار، جلد 41، ص 52 .
(2) تمام مردم حتى دشمنان به فضل و برترى او گواهند و فضل(حقیقى) آنست كه دشمنان بدان گواهى دهند.
v