0

متن اشعار و روضه های اربعین حسینی

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن اشعار و روضه های اربعین حسینی

سلام و عرض ادب و احترام

در این تاپیک متن روضه ها و اشعار مداحی مربوط به اربعین حسینی قرار داده می شود.

التماس دعا

منبع: باب الحرم

جمعه 14 آذر 1393  12:21 PM
تشکرات از این پست
saeidwifi1367
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه روز اربعین و گریز به روضه حضرت زهرا(س)-سید مهدی میرداماد +دانلود

امروز كربلا زینب روضه گرفته،مجلس ختم برای حسین برپا كرده،همه هركدوم یه گوشه ای ایستاده بودند،هر كی یه صورت قبر رو بغل می كرد،هر كی یه جور ناله می زد،نوحه ها فرق می كرد،یكی میگفت: جوانان بنی هاشم بیایید،یكی اون طرف تر میگفت،صدا میزد:گلم تاب ندارد،حرم آب ندارد،یكی اون طرفتر میگفت:سقای دشت كربلا اباالفضل،اباالفضل،اما همه ی این روضه هارو زینب جمع كرد،یه مرتبه دیدند یه خواهری داره ناله میزنه،همه روضه خونها ساكت شدند،گفتند بشنویم زینب چی میگه:آخ، اگر كشتند چرا آبت ندادند...حسین...صدا نمونه تو سینه،معلوم نیست اربعین سال دیگه زنده باشیم یا نه،حسین.....هی خاكهارو میریخت رو سرش،هی میگفت،بیچاره زینب،الان برم مدینه سراغ حسین رو از من بگیرن،جواب چی بدم،بگم حسین و تو گودال جا گذاشتم،ای حسین........زبون حال میگم،تصورم اینه،میشه زینب كنار قبر برادر قرآن نخونده باشه،آخه از باباش علی یاد گرفت،باباشم میرفت سر قبر مادر میخواست آروم بشه،آخه خود فاطمه وصیت كرد،كجا رفتم،یازهرا،كجا رفتم روز اربعین،قربون دل سوخته ات برم زینب،شاید دلت برا روضه ی مادر تنگ شده،علی فاطمه شو دفن كرد،خودش با دست خودش خاك ریخت،سنگ لحد گذاشت،دستاشو به هم زد نشست رو قبر،شروع كرد قرآن خوندن،آخه زهرا فرموده بود،علی جان نكنه منو دفن كنی زود بری،تنهام نذار،بشین بالا قبرم قرآن بخون،شاید میخواست بگه،وقتی بهم گفتن امامت كیه؟میخوام بگم این آقای غریب بالای قبر،این كه داره گریه میكنه...

                             دانلود روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:22 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

مناجات با امام زمان(عج) در اربعین-سید مهدی میرداماد

ای دادخواه عترت و قرآن بیابیا

ای زخم دین به تیغ تو درمان بیابیا

فقط منو شما نمیگیم بیابیا

از زخم هر شهید ندا میشود بلند

ای التیام زخم شهیدان بیابیا

تا چند شیعه ناله ی یابن الحسن زند

ای شیعه را پناه و نگهبان بیابیا

یابن الحسن،یابن الحسن

درمان درد عترت و قرآن ظهور توست

داروی زخم های فراوان بیابیا

این مردم قریب به پنجاه شب و روز از اول محرم،گفتم:اول محرم،انگار همین دیروز بود پیرهن مشكی به تن كردیم،دیدید چقدر زود گذشت،محرم و صفر میاد و میره،خوش به حال اونایی كه تو این دو ماه عزا یه كاری می كنند،یه عملی انجام میدهند دل امام زمان و بدست میارن،چقدر دنبال این بودی یه كاری كنی امام زمانت رو خوشحال كنی،امشب اومدی شام اربعین بگی یا بقیة الله،منم مثل شما،به تأسّی از شما،شما كه فرمودید:یا جدا، فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِك َ الْمَقْدُورُ،همه ی شما با این فرازها آشنایید،اونایی كه زیارت ناحیه خوندند،منم مثل شما،شمایی كه فرمودی یا جدا اگه كربلا نبودم،اگه نبودم روز عاشورا یاری ات كنم،یا جدا ، فَلاََ نْدُبَنَّك َصَباحاً وَ مَسآءً؛شب و روز برات گریه میكنم،امام زمان فرمود: وَ لاََبْكِیَنَّ لَك َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً،به جای اشك،نه اینكه اشك چشمم تمام بشه،به جای اشك خون گریه میكنم،آقا جان ماهم مثل شما،نه اینكه مثل شما،ما هم به تبعیت از امام زمانمون اومدیم زیر خیمه عزا،حالا كه نمیتونیم كربلا باشیم،حالا كه از قافله ی كربلایی ها جداشدیم و عقب موندیم،لااقل خودمون رو با گریه به شما برسونیم و نزدیك كنیم،آقاجان،امشب یه نظری به این چشمهای عاشق بینداز،آقای من،مولای من،یا صاحب الزمان:

درمان درد عترت و قرآن ظهور توست

داروی زخم های فراوان بیابیا

دوتا سئوال مقدمه ی روضه منه ، ببینیم چطوری ناله میزنید،این سئوال رو از آقات میكنی،حرف دل شیعه،حرف دل سوخته ی شیعه اینه:

تا كی میان مقتل خون دست و پا زند

جدت حسین با لب عطشان بیابیا

یه سئوال دیگه:امام زمان

تا كی

علماء،سادات،من و ببخشند،شام اربعین ِ اگه نبود،از این یه بیت میگذشتم،آقاجان،روز ،روز مصیبت عمه جان شما زینبه،امروز همه ی مردم یه روضه ی مشترك داشتند،امروز زن و مرد همه یه ذكر مشترك میگفتند،از اول صبح گفتی یا نه؟اگه نگفتی الان بگو،همه با هم یه روضه میخوندند،این روضه:امان از دل زینب،یا صاحب الزمان:

تاكی مهار ناقه ی زینب به دست شمر

با اشك چشم و موی پریشان بیابیا

                             دانلود مداحی

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:22 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

نوحه زبانحال حضرت سکینه علیها السلام

بابا ، بابا ، نور بصرم بابا

ای تاج سرم بابا ای همسفرم بابا

آن دم که من از ناقه            

افتادم و غش کردم 2

بابا تو کجا بودی ...  

از ما تو جدا بودی 2

آن دم که تو از ناقه

افتادی و غش کردی 2

من بر سر نی بودم  

با تو همه جا بودم

کی از تو جدا بودم ... 2

بابا، بابا ، بابانور بصرم بابا

ای تاج سرم بابا ای همسفرم بابا

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر

آن دم که مرا ظالم

اظهار کنیزی کرد 2

بابا تو کجا بودی

از ما تو جدا بودی 2

آن دم که تو را ظالم

اظهار کنیزی کرد

در طشت طلا بودم

مشغول دعا بودم

کی از تو جدا بودم ... 2        

بابا ، بابا، بابا نور بصرم بابا

ای تاج سرم بابا ای همسفرم بابا

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر

از بعد زینب در جهان

عاشق تر از من بر تو نیست

در عشق بازی ای پدر

فرزانه ام ، فرزانه ام

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر

بابا به شمع روی تو

پروانه ام،  پروانه ام

من نوگلی پژمرده ام

سیلی ز دشمن خورده ام

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر

چوب ، گر زده خصمت به لب

من بوسه بر جایش زنم

روشن شده از نور تو

کاشانه ام کاشانه ام

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:23 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

نوحه زبانحال حضرت سکینه علیها السلام

آمدم به قتلگه 2

بابا عزا به پا کنم

درد دل از برای تو 2

ز جور اشقیا کنم

آمده  ام به قتلگه 2

بابا عزا به پا کنم

بابا نگر حزینه ام 2

من دخترت سکینه ام

آوردی از مدینه ام  2

بی تو سفر چرا کنم

آمده ام به قتلگه 2  

بابا عزا به پا کنم

در دل از برای تو 2

از جور اشقیا کنم

آمده ام به قتلگه 2

بابا عزا به پا کنم

بابا گلی گم کرده ام 2

کو اصغر شیرین زبان

می گردم اندر کشته ها

شاید گلم پیدا کنم 2

آمده ام به قتلگه 2  

بابا عزا به پا کنم

من دختر افسرده ام 2

سیلی ز دشمن خورده ام

درد دل از برای تو 2  

ز جور اشقیا کنم

آمده ام به قتلگه 2

بابا عزا به پا کنم

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:24 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

زبانحال حضرت سکینه با عمه اش زینب علیها السلام نزدیک کربلا در اربعین حسینی

شمیم جانفزای کوی بابم ، مرا اندر مشام جان بر آمد

گمانم کربلا شد عمه نزدیک،که بوی مشک ناب و عنبر آمد

مهار ناقه را یکدم نگهدار ، به استقبال لیلا اکبر آمد

بگوشم عمه از گهواره خاک صدای دلنشین اصغر آمد

مران ای ساربان یکدم شتر را ، رباب در جستجوی اصغر آمد

حسین را ای صبا بر گو که ازشام ، به کویت زینب غم پرور آمد

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:24 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

زبانحال حضرت سکینه با عمه خود در اربعین حسینی

آنان که بهر دنیا دل از خدا بریدند

گلهای باغ ما را در خاک و خون کشیدند

بر روی آل احمد از کینه آب بستند

فریاد العطش را از کودکان شنیدند

مانند ابن ملجم فرق علی اکبر

از ضرب تیغ کینه از راه کین دریدند

در پیش چشم نجمه لب تشنه جسم قاسم

پامال سم اسبان کردند و سر بریدند

از بهر جرعه آب لب تشنه  دست سقا

از تن جدا نمودند بر آرزو رسیدند

بر روی دست بابا شش ماهه کودکی را

مانند غنچه گل با تیر کینه چیدند

اینجامکن اقامت ترسم دوباره آیند

آنان ک ناز ما را با کعب نی خریدند

ما را ببر از اینجا بالین قبر زهرا

تا گویمش چه کردند آنان با یزید ند

ما وارثان اوییم در تازیانه خوردن

از روی ما به سیلی یک باغ لاله چیدند

ژولیده

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:25 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

زبانحال حضرت سکینه علیها السلام

دیشب فضا آبستن اندوه و غم بود

فریاد مظلومی ز بیداد ستم بود

دیشب زمین کربلا شوری دگر داشت

حال و هوای روز عاشورای دگر داشت

دیشب شفق از دیده در ناب می ریخت

طفلی به روی قبر بابا آب می ریخت

دیشب گلان باغ زهرا جمع بودند

پروانه از بهر طواف شمع بودند

دیشب سکینه با پدر رازی مگو داشت

رازی مگو ازجنگ آب و آبرو داشت

دیشب به بابا داستان آه می گفت

از اشک چشم و خستگی راه می گفت

دیشب بابا اشک چشمش نوش می داد

راز دلش را عمه او گوش می داد

می گفت بی تو لاله ها بی رنگ گشته

از دوری اصغر دل من تنگ گشته

بابا بگو با من علی اکبرت کو

من تشنه آبم بگو آب آورت کو

ای ساغر قالو بلا را جرعه نوشم

بانگ اناالعطشان تو آید به گوشم

روزی که می رفتی به کوی آرزویت

دیدم که عمه بوسه زد زیر گلویت

رفتی ولی فکر مرا باور نگشتی

رفتی کجا بابا دیگر برنگشتی

بابا نبودی تا ببینی خصم سرکش

درخیمه ها از راه کین افروخت آتش

بابا نبودی در شب  شام غریبان

گشتیم ما آواره کوه و بیابان

دستی که سیلی زد به روی مادر تو

نیلی نمود از کینه روی دختر تو

مانند زهرا مادرت دارم نشانه            

هم جای ضرب سیلی و هم تازیانه

بابا خبر از گوشه ویرانه دارم  

آری خبر از شمع و از پروانه دارم

آنشب سه ساله دخترت شوری به سر داشت

گویی هوای دیدن روی پدر داشت

آنشب سر تو شمع جمع عاشقان بود

برگرد تو پروانه طفلی نیم جان بود

آنشب سه ساله همت خود را نشان داد

شد مشتری با قیمت یک بوسه جان داد

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:25 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

«قصه پر غصه»

مپرس از من چرا رنگت پریده

مگو اینک چرا اشکت چکیده

بگو زینب چرا قدت خمیده

چرا ای دخترم مویت سپیده

اگر خواهی بدانی قصه ی من

نظر کن بر دل پر غصّه ی من

حسین از نیزه می تابید بر من

سر او همسفر گردید با من

گهی از غربتم گریید بر من

گهی از قدرتم خندید بر من

به کوفه شور و عشقم بر ملا شد

سرم با چوب محمل آشنا شد

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:26 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

«قصه غم»

بیا ای مادر غم پرور من

به استقبال حال مضطر من

تو اینک در غیاب دلبر من

پذیرائی نما از لشکر من

کنار تربتت زینب رسیده

چه زینب که ایوب زمانم

منم زینب گل دامان زهرا

شدم آواره در این دشت و صحرا

منم زینب که گشتم جاودانه

منم زینب که خوردم تازیانه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:26 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

«زینب (س) کنار قبر امام حسین (ع)»

آه از آن ساعت که با صد شور و شین

زینب آمد بر سر قبر حسین

السّلام ای کشته ی راه خدا

السّلام ای نور چشم مصطفی

السّلام ای شاه بی غسل و کفن

السّلام ای کشته ی دور از وطن

السّلام ای تشنه آب فرات

السّلام ای کشتی بهر نجات

بهر تو امروز مهمان آمده

خواهرت از شام ویران آمده

چون تو رفتی بی کس و یاور شدم

دستگیر فرقه کافر شدم

آتش کین کوفیان افروختند

خیمه ما را به آتش سوختند

الغرض از کوفه تا شام خراب

گر چه ما دیدیم ظلم بی حساب

لیک دارم شکوه ها از اهل شام

کز سر دیوار و از بالای بام

آه از آن ساعت که از روی غضب

زاده ی سفیان یزید بی ادب

در حضور خواهرِ گریان تو

چون می زد بر لب و دندان تو

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:26 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

«شرح سفر»

آن چه از من خواستی با کاروان آورده ام

یک گلستان گل برسم ارمغان آورده ام

از در و دیوار عالم فتنه می بارید و من

بی پناهان را بدین دارالامان آورده ام

اندر این ره از جرس هم بانگ یاری برنخواست

کاروان را تا بدین جا با فغان آورده ام

بسکه من منزل به منزل در غمت نالیده ام

همرهان خویش را چون خو به جان آورده ام

تا مگویی این سفر با دست خالی آمدم

یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده ام

قصه ویرانه شام گر بپرسی دخترت

چون از آن گلزار پیغام خزان آورده ام

دیده بودم با یتیمان مهربانی می کنی

این یتیمان را به سوی آستان آورده ام

دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود

از برایت دامنی اشک روان آورده ام

تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم

یک نیستان ناله وآه و فغان آورده ام

تا دل مهر آفرینت را نرنجانم ز درد

                                    گوشه ای از درد دل را بر زبان آورده ام 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:27 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

«قافله غم »

یا رب این قافله غم ز کجا می آید

کز نوای جرسش بانگ عزا می آید

به گمانم که بود قافله ی آل عبا

به سر تربت پاک شهدا می آید

دختر شیر خدا زاده زهرا زینب

به طواف حرم خون خدا می آید

ای صبا رو به علی اصغر بی شیربگو

که رباب از سفر شام بلا می آید

زینب بیت نبی با دو صد شور و نوا

                                        بر سر تربت پاک شهدا می آید 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:27 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:متن اشعار و روضه های اربعین حسینی

«زبانحال حضرت زینب (س)هنگام ورود به کربلا »

 

ای زمین کربلا قنداقه اصغر چه شد

نخل سرو قامت عباس آب آور چه شد

ای زمین کربلا بر گو شبیه مصطفی

آن تن صد پاره اندر خاک و خون اکبر چه شد

ای زمین کربلا کو یوسف گم گشته ات

آن که داغش زد مرا آتش به جان آخر چه شد

ای زمین کربلا نبود مرا صبر و قرار

از حسینم ده خبر آن کشته خنجر چه شد

ای زمین کربلا دیدم تنش عریان ولی

کو سلیمان مرا انگشت و انگشتر چه شد

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:28 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:متن اشعار و روضه های اربعین حسینی

حضرت زینب یاور یتیمان

ببین حال پریشانم حسین جانم(2 )

که من یار یتیمانم حسین جانم (2)

بنالید ای عزادارن که روز اربعین آمد

به روز قبر ثارالله چنان با دل غمین آمد

من از شام بلا برگشته ام با این یتیمانت

نگاهی کن برادر جان به اطفال پریشانت

ببین حال پریشانم حسین جانم(2 )

که من یار یتیمانم حسین جانم (2)

ز جا برخیز و دل جویی نما از کودکان خویش

ببین نیلی شده از ضرب سیلی روی طفلانت

ببین حال پریشانم حسین جانم(2 )

که من یار یتیمانم حسین جانم (2)

ز جا برخیز ای سالار زینب

بهر استقبال پذیرایی نما امروز تو بر مهمانانت

ببین حال پریشانم حسین جانم(2 )

که من یار یتیمانم حسین جانم (2)

سکینه بر سر قبر تو نالد از جگر امروز

نوازش کن از این دختر شود جانم به قربانت

ببین حال پریشانم حسین جانم(2 )

که من یار یتیمانم حسین جانم (2)

برادرم  ام لیلا  غصه دار از بهر اکبر او

نمی دانم کجا باشد مزار نوجوانانت

ببین حال پریشانم حسین جانم(2 )

که من یار یتیمانم حسین جانم (2)

 

چه سان گویم رقیه جان بداد جان گوشه ی ویران

ز غربت کشته شد آن دل غمین از درد هجرانت

ببین حال پریشانم حسین جانم(2 )

که من یار یتیمانم حسین جانم (2)

از آن روزی که از کویت برادر جان سفر کردم

چه صبری در مصیبتها من خونین جگر کردم

برای حفظ جان کودکانت در بر دشمن

به پیش تازیانه بازوی خود را سپر کردم

ببین حال پریشانم حسین جانم(2 )

که من یار یتیمانم حسین جانم (2)

سر از محمل شکستم بر در دروازه کوفه

به روی نی سرت را من نظر کردم

اگر چه قامتم خم گشت و مویم شد سفید اما

تا در راه تو کوشیدم نمی گویم ضرر کردم

ببین حال پریشانم حسین جانم(2 )

که من یار یتیمانم حسین جانم (2)

سلیمانا شنیدم ساربان انگشترت برده

برای نازنین انگشت تو انگشتر آوردم

سه ساله دخترت را در خراب جان تسلیم کرد

برای یادگارت جامه ی آن دخت آوردم

ببین حال پریشانم حسین جانم(2 )

که من یار یتیمانم حسین جانم (2)

نگویید اربعین آمد نیامد خواهرم زینب

برای تربت پاکت سری با محجر آوردم

دگر باره چو خود را کشتی بی لنگر آوردم

تو گویی چشمه ای را در کنار کوثر آوردم

نپنداری که زینب بی وفا بود ای برادر جان

ز راه شام من از بهرت بسی تشنه سر آوردم

به دست خود کفن کردم و گشتم چشم در راهت

پس از کشتن تن هر یک به صحرا بی کفن دیدم

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 14 آذر 1393  12:28 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها