0

مذهب شيعه چرا مذهب جعفري ناميده شد

 
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

مذهب شيعه چرا مذهب جعفري ناميده شد

هيچ تاکنون به اين نکته انديشيده‏ايد که چرا ما شيعيان راپيروان مذهب جعفري مي‏خوانند؟ در ميان امامان دوازدگانه شيعه‏چرا مذهب ما به ايشان انتساب يافته است؟ با توجه به اين که‏امام جعفر صادق(عليه السلام) ششمين امام شيعه هستند مگر پيش از ايشان‏وضعيت‏شيعه چگونه بوده و به عبارت ديگر چرا مذهب شيعه علوي ياحسني يا حسيني يا سجادي و يا باقري ناميده نشده است؟ آنچه درپي مي‏آيد توضيحي است‏بر راز اين نام گذاري. 
 
عرصه تئوري‏ها و ديدگاههاي علمي و فرهنگي در ميان دانشمندان وفرهيختگان همواره عرصه ابقاي بهترين انديشه‏ها بوده است. هرنظريه‏اي آن هنگام توانسته جايگزين نظريه پيشين شود که محتوايي‏بهتر از آن را به بشريت هديه کرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مکتب‏هاي فکري بزرگ نيز همواره بايد داراي چنين‏ويژگي باشند تا بتوانند در دل بشر جايي باز کنند. نگاهي به‏دستاورد مکتب اسلام در مقايسه با آنچه جامعه جاهلي عرب بدان‏دلبسته بود و مبناي رفتار فردي و اجتماعي خود قرار داده بودمي‏تواند راز موفقيت اسلام را در برابر انديشه‏هاي جاهلانه نشان‏دهد. پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) در دعوت خود ضمن پذيرش سنت‏هاي پسنديده انساني‏در ميان اعراب آنگاه که به نفي ضد ارزشها مي‏پرداخت طرح‏هاي‏جايگزين نيز ارائه مي‏کرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند. 
 
شايد راز بسياري از شکست‏هاي فردي و اجتماعي مصلحان در طول‏تاريخ همين بوده که طرح جايگزين نداشته‏اند به همين نمونه تاريخ‏معاصر ايران توجه کنيد. حضور روحانيت در مشروطيت و انقلاب اسلامي‏و اين که چرا روحانيت در مشروطيت نتوانست تا پايان حضور داشته‏باشد اما انقلاب اسلامي به رهبري امام موفق به براندازي يک نظام‏شد؟ 
شايد مهمترين نکته در همين طرح جايگزين بوده است. امام‏خميني(ره) طرح جايگزين سلطنت را داشت اما روحانيت در مشروطيت‏به ابعاد اين موضوع آن چنان که بايسته است نيانديشيده بود واين سرانجام هرحرکت‏سياسي و فکري است که فقط طرح براندازي‏داشته باشد و نه طرح جايگزين! 
 
امام جعفرصادق(عليه السلام) در مسيرتکاملي حرکت‏شيعه گام دوم را برداشته‏بودند. يعني پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدت‏هاي امامان پيشين به‏ناصحيح بودن مذهب رسمي و ديگر انديشه‏هاي منبعث از آن و نيزحرکت‏هاي سياسي مبتني برآن در سالهاي گذشته پي بردند آماده‏بودند تا طرح جايگزين مکتب اهل‏بيت را دريافت کنند و امام‏صادق(عليه السلام) همان بزرگواري است که با توجه به يک موقعيت استثنايي‏تاريخي طرح جايگزين شيعه را به هنگام ارائه کرد و امامان ديگربه شرح و بسط بعضي از ابعاد آن پرداختند. 
 
دوره امامت‏حضرت که از سال 114 هجري آغاز شده تا سال 148 هجري‏ادامه يافت. يکي از شرايط بحراني تاريخي در اسلام بود زيراکه بنيان حکومتي يکصدساله فرو ريخته بود و بنيان حکومت‏پانصدساله‏اي پي‏ريزي مي‏شد و همت اصلي سران حکومت تازه، کوبيدن‏مخالفان بود. مثلا توجه کنيد که از سال 132 که رسما حکومت‏عباسيان آغاز شد تا سال‏137 هجري سردمداران آن از هيبت و عظمت‏يکي از بزرگترين سرداران خود يعني ابومسلم خراساني هراس داشتندو تا او را با حيله و فريب نکشتند  احساس آرامش نکردند وامام صادق(عليه السلام) با توجه به اين فضا، پايه‏ هاي فکري نظام تشيع ياطرح جايگزين را بنانهاد. 
 
سالها پيش از امامت‏حضرت صادق(عليه السلام) تقريبا يکصدو سيزده سال پيش،جد ايشان پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله وسلم) در روزي گرم و سوزان و به هنگام بازگشت‏از آخرين حج‏خود در غدير خم جانشيني خويش را به فرمان خداي به‏امام علي(عليه السلام) واگذار کرد و بر اساس منابع شيعي و بعضي از منابع‏اهل سنت از مردم دراين باره بيعت گرفت.  اما صلاحديد پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله وسلم) به دلايلي مورد پذيرش بعضي از صحابه‏قرار نگرفت و با رحلت‏حضرت، خلافت در سقيفه بني‏ساعده‏مسيري تازه يافت. چندتن از صحابيان مهاجر در برابر انصار که‏خود دچار دو دستگي شده بودند با استناد به حق خويشاوندي باپيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) خلافت را حق خود دانستند نه حق انصار. و با آن که‏امام علي(عليه السلام) خويشاوندي روشنتري با پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) داشت‏به اين بهانه‏که عرب نمي تواند امتيازات بيش از اندازه‏اي را براي بني‏هاشم‏بپذيرد و قبلا نبوت به بني‏هاشم رسيده بود و اينک خلافت‏بايد به‏ديگر تيره‏هاي قريش برسد خود را شايسته خلافت ديدند. 
 
از پس اين تدبير، مسير قدرت سياسي درامت اسلامي دگرگون شد و به‏تدريج هرچه بر سالها افزوده مي‏شد اين دگر گوني نيز بيشتر خودرانشان مي‏داد به گونه‏اي که در سال 35 قمري که اندکي ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامي به چشم خويش بعضي‏از آن را مي‏ديد شورشي رخ داد که خليفه سوم در طي آن کشته ‏شد. 
 
به گواهي جنگهاي سه گانه‏اي که امام علي(عليه السلام) با ناکثين، قاسطين ومارقين انجام داد، مي‏توان پذيرفت که جامعه اسلامي دچاربحراني عميق شده بود; بحراني که در تبديل خلافت‏به ملوکيت‏خودرانشان داد و خاندان بني‏اميه که بيش از اين در ميان مسلمانان‏جايگاهي نداشتند و طلقاي(آزادشدگان) پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) در فتح مکه‏بودند، با موقعيت‏سنجي سياسي به اقتدار رسيدند و حکومتي 90ساله را بنيان نهادند. سياست عرب‏گرايي امويان موجب شد تامخالفت‏هايي با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحليل‏گران يکي ازعلل سقوط اين سلسله را همين سياست مي‏دانند. 
 
امويان با توجه به سابقه ناشايست‏خود در ميان امت اسلامي‏جدي‏ترين رقيب خويش را بني‏هاشم و علويان مي‏دانستند و براي‏بي‏مقدار نشان دادن رقيب به هر حربه‏اي متوسل مي‏شدند. از جمله به‏ساختن احاديث و رواياتي دست‏يازيدند تا حسن سابقه بني‏هاشم وعلويان را که بويژه در سايه فداکاري‏هاي حضرت علي(عليه السلام) به اعتباري‏فوق تصور دست‏يافته بودند بيالايند. 
جاعلان حديث نخست‏به جعل رواياتي در مذمت‏حضرت علي(ع)پرداختند.  و در مرحله دوم از اختلاف مي ند) تا آنچه امام علي(عليه السلام) بدان‏ها ممتاز بود عادي جلوه کند و درنهايت همانند يکي از اصحاب پيامبر(عليه السلام) تلقي شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خليفه‏اي چونان ديگران معرفي شود که حتي به‏سياست‏هاي زيرکانه روزگار نيز که عبارت از حيله و مکر و فريب‏باشد آگاه نيست.
امويان به اين نيز اکتفا نکردند و فرمان سب امام علي(عليه السلام) را برمنابر و در خطبه‏ها و پس از هر نماز اعلام کردند که تا پايان‏حکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزيز (99 تا101 هجري) باقي بود. 
 
ايمان ابوطالب، پدرحضرت علي(عليه السلام) در هنگام مرگ که همواره يکي از نقاط اختلاف ميان‏شيعه و سني بوده است و طرفين در اين باره کتابهايي‏نوشته‏اند.  باتوجه به کفر ابوسفيان که تا حمله مسلمانان به‏مکه و ايمان اجباري او، حمله به ابوطالب و طرح ايمان او باهمين انگيزه بود و به گفته يکي از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت علي(عليه السلام) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمي‏گرفت. علاوه‏براين در عرصه اجتماعي بسياري از صلح‏اجباري امام حسن(عليه السلام) علويان را ظاهرا از صحنه سياسي جامعه‏حذف کرد. هرچند امام بازيرکي موادي را در صلحنامه گنجانده بودکه فقط از آن طريق مي‏شد ماهيت‏بسيار متظاهر معاويه را به جامعه‏نشان دهد. موادي چون عدم اذيت و آزار شيعيان علي و عدم تعيين‏جانشين از سوي معاويه دوماده مهم اين قطعنامه بودند که با زيرپاگذاشته شدن از سوي معاويه چهره واقعي او را نشان دادند. 
هنگامي که حجربن عدي يکي از شيعيان امام علي(عليه السلام) توسط ماموران‏معاويه به شهادت رسيد موجي از مخالفت‏با سياست‏هاي معاويه به‏وجود آمد که از آن ميان مي‏توان پاسخ تند امام حسين(عليه السلام) به نامه‏معاويه اشاره کرد. 
همچنين انتصاب يزيد به جانشيني نيز پيامدهاي جدي به همراه داشت‏و معاويه فقط با زور و شمشير و تهديد وانست‏بيعت‏براي يزيدبگيرد. باوجود شخصيت‏هاي مطرحي چون امام حسين(عليه السلام) در ميان‏امت اسلامي معاويه پسرش يزيد را به مدارا با ايشان ترغيب‏کرد.
تا اين زمان که سال 60 هجري بود به نظر مي‏رسيد انديشه امامت‏شيعي در محاق قرار گرفته بود اينک امام حسين(عليه السلام) در شرايطي‏متفاوت قرار داشت که از يک سو همراه پيروزي‏هاي مسلمانان درخارج از شبه جزيره عربستان و آوازه داخلي آن بود و از سوي‏ديگر يزيد بن معاويه خليفه تازه، شخصيت اجتماعي مورد قبولي‏نداشت و بسياري از مسلمانان و صحابه و تابعين او را به ديانت‏نمي‏پذيرفتند. کسي چون ابوايوب انصاري که خود را موظف به شرکت‏درهمه نبردهاي مسلمانان با کفار مي‏دانست‏يکبار با شنيدن امارت‏و فرماندهي يزيد از شرکت در نبرد سرباز زده بود.
 
امام حسين(عليه السلام) با درک صحيح اين موقعيت در شرايطي که به نظرمي‏رسيد خلافت در دست امويان به سلطنت تبديل شده و آنان از هروسيله‏اي از جمله دين براي نشان دادن مشروعيت‏خود سودي بردندامام با مشروعيت ذاتي خود به عنوان نواده بنيان گذار دين اسلام‏مي‏توانست روياروي مشروعيت‏خود ساخته امويان بايستد و با سخن ونهضت‏خود به اصلاح امت‏بپرازد. همان که هدف امام(عليه السلام) بود. 
ايشان مي‏توانست نسب خويش به پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) را به مردم يادآور سازدو بدان استناد جويد چنان که در هنگام رخواست‏بيعت‏يزيد فرمود: 
«مثلي لايبايع مثله‏» همچو مني (با اين شرافت نسبي) با چون‏اويي بيعت نخواهد کرد. 
 
مهمترين بازتاب قيام و شهادت امام حسين(عليه السلام) ازبين بردن باقي‏مانده آبروي اجتماعي و جايگاه ديني امويان درميان مردم بود. 
امام نشان داد که امويان چگونه پسر دختر پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) را که آن‏همه حديث از رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلم) در فضيلت او رسيده بود به قتل‏رسانند. 
 
امام نه‏ي بزرگ را گفت و ماهيت نفاق بنياد امويان را برملا کردکه چگونه به تنها چيزي که نمي‏انديشند دين الهي است. و حاضرنداحکام مسلم اسلامي را به خاطر حفظ قدرت زير پا بگذارند. شرح‏رفتاري که سپاهيان اموي با خاندان امام حسين(عليه السلام) کردند اين مهم‏را به نمايش گذاشت. و اين چهره پنهان شده در سرکوب خونين وهتک حرمت از مردم فضاحت‏با تخريب خانه خدا تکميل گرديد.  تاثير قيام امام‏حسين(عليه السلام) بدون ترديد آن قدر سريع بود که با مرگ زودهنگام يزيددر سال 64 هجري پسرش معاويه دوم تنها چهل روز حکومت کرد ودرخطبه‏اي اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافت‏بودند و خوداستعفا کرد اما اين تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامي به تدريج متوجه ظلم وستم بني‏اميه مي‏شد و شورش‏ها دوباره به راه افتادند. شورش‏هاي‏توابين در سال 6665 هجري به خونخواهي امام حسين(عليه السلام)  ،مختار ثقفي در67 هجري و پيروزي او و قصاص قاتلان امام حسين(ع)و يارانش و نيز شورش‏هاي دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهان‏اسلام معادله  را به نفع بني‏هاشم تغيير داد. 
 
درواپسين سال نخستين سده اسلامي خليفه نجيب اموي عمربن‏عبدالعزيز براي نخستين بار دستور داد تا سب امام علي(ع)برمنابر و در خطبه‏ها حذف شود و فدک دوباره به بني‏هاشم و علويان‏بازگردانده شود. 
اما به نظر مي‏رسيد نهالي که امام حسين(عليه السلام) با خون خود آبياري‏کرده بود اينک به ثمر نشسته و زمان بهره برداري از آن فرامي‏رسيد. 
اينک به اختصار وضعيت‏بني‏هاشم را پس از شهادت امام حسين(عليه السلام) پي‏مي‏گيريم: 
 
نخستين جرقه‏هاي اختلاف در ميان بني‏هاشم احتمالا پس از شهادت امام‏حسين(عليه السلام) رخ داد. آن هنگام که گروهي مشهور به کيسانيه معتقد به‏امامت محمدحنفيه شدند که از نظر سني از امام سجاد(عليه السلام) بزرگتربود و به عنوان عالمي علوي مورد احترام مردم  مختار در شورش‏خود معتقد بود که به اجازه او قيام کرده است. محمدحنفيه‏در سال 81 هجري‏درگذشت.  و گروهي به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند که تا سال‏99 هجري زنده بود و در اين‏سال به هنگام مرگ بنابر روايت جعلي بعدي توسط بني‏عباس ابوهاشم‏که فرزندي نداشت امامت را به محمدبن علي‏بن عبدالله بن عباس‏واگذار کرد. و امامت اين گونه از علويان به عباسيان منتقل‏شد. 
همزمان با گسترش دعوت عباسيان که شعار خود را «الرضاء من آل‏محمد» قرار داده و به دستور ابراهيم امام از افشاي نام واقعي‏امام و رهبر پرهيز مي‏کردند.  واژه آل محمد که عنوان ويژه‏تيره علوي بود به کار عباسيان آمد. تقسيم بندي ابراهيم امام ازوضعيت‏شهرها نشان از آمادگي ايرانيان براي قيام دارد و نيزعلاقه آنان به اهل‏بيت عليهم السلام يک حرکت موازي از سوي بني‏عباس مردم را فريفته بود چنان که بعضي‏از بزرگان همراه اين نهضت مانند ابوسلمه خلال که به اين فريب پي‏برده بود به جرم هواداري از خلافت علويان اعلام شد. 
شايد يکي از علل واقعي مخالفت امام صادق(عليه السلام) با قيام زيد بن علي‏بن الحسين(عليه السلام) براساس رواياتي که مخالفت‏حضرت را نشان‏مي‏دهد، پيش از هرچيزي فضاي نامناسب آن بود که اتفاقا بسيارمورد سوء استفاده عباسيان قرار گرفت، به گونه‏اي که مزار پسرش‏يحيي در خراسان که قبلا از سوي ابراهيم امام به عنوان منطقه‏نفوذ تبليغاتي مطرح شده بود و احتمالا تشويق او به قيام وخونخواهي پدر از سوي داعيان عباسي احتمالي است که نمي‏توان به‏سادگي از آن گذشت. زيرا شهادت يحيي در خراسان به سال‏126 هجري‏درشورش عباسيان و سقوط امويان در خراسان مهم ارزيابي شده‏است. 
روي کار آمدن عباسيان امت اسلامي را در تحولي تازه قرار داد وبنيان حکومتي 90 ساله را فرو ريخت و حکومتي پانصد ساله را به‏قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازي عباسيان بود که درشرايط ويژه تاريخي بايک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسيدند. 
بسيار طبيعي بود که منتظر يک حرکت نسنجيده در عرصه سياسي ازسوي نماينده مهم و بزرگ علويان باشند. چنان که در ماجراي قيام‏محمد نفس زکيه در سال 145 رخ داد و منصور بهره برداري بزرگ ازآن به نفع عباسيان انجام داد.
امام صادق(عليه السلام) که به دقت همه اين تحولات اجتماعي را زير نظر داشت‏فضاي سياست را هرگز آماده يک قيام علني سياسي نديد. آنچه که‏جامعه اسلامي از آن رنج مي‏برد زير ساخت فکري بود و الا ايشان به‏هيچ وجه کمتر از شخصيتي چون ابومسلم نبود اين را از نامه‏تاريخي ابومسلم به امام که ايشان بدون خواندن آن را به آتش‏سپرده بودند. مي‏توان فهميد. پرسش بزرگ مطرح اين بود: چه بايدکرد؟ 
جد او امام حسين(عليه السلام) با قيام خونين خود دلهاي بسياري ازمسلمانان را درگوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل‏بيت پيامبر(ص)کرده بود و در زمان امام صادق(عليه السلام) حکومتي روي کار آمده بود که‏از شعار «الرضا من آل محمد(ص‏») استفاده و سپس آل محمد واقعي‏را کنار زده بود و مردم نيز پذيرفته بودند. اين همه دگرگوني وتلون در جامعه اسلامي معلول چه عواملي مي‏توانست‏باشد؟ 
دراين فضاي تيره که مذاهب اهل‏سنت در حال شکل‏گيري بودند چه چيزي‏مي‏توانست‏شيعه را پايدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راه‏يابد و تفسير آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامي‏دگرگون سازد. 
پس در حقيقت گام دوم در بنيانگذاري يک مکتب را حضرت صادق(ع)برداشت. گويا مردمي که از پس قيام امام حسين(عليه السلام) دلداده اين‏خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مي‏پرسيدند که اگر نه‏امويان و نه عباسيان شما چه مي‏گوييد؟ و چه تفسيري از اسلام‏داريد؟ و به عبارت روشن‏تر طرح جايگزين شما چيست؟ 
نشان دادن يک تفسير جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترين دغدغه‏هاي حضرت امام جفعر صادق(ع)بوده است اعتقادات عقلاني، اخلاق بايسته و دستورالعمل‏هاي فردي واجتماعي (فقه) مهمترين حوزه هايي بود که امام صادق(عليه السلام) در آن‏هابه طرح و انديشه ديني پرداختند و چون چنين شد، تشيع داراي‏شناسنامه رسمي گرديد و مذهب ما به نام ايشان مزين شد. در ادامه‏نمونه‏اي از ديدگاه‏هاي امام صادق(عليه السلام) که نشان دهنده اسلام ناب‏محمدي(ص)،است ارائه مي‏گردد. 
 

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

پنج شنبه 13 آذر 1393  1:54 AM
تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh
tavosm3709
tavosm3709
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1394 
تعداد پست ها : 100
محل سکونت : آذربایجان شرقی

پاسخ به:مذهب شيعه چرا مذهب جعفري ناميده شد

در زمان امامت امام صادق (ع) با تربیت شدن شاگردان فراوان آن حضرت بیشترین اثار علمی ادبی دینی و فقهی را بر جای گذاشتند و از همه ابعاد وجود مقدس امام صادق استفاده شد.

چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394  2:07 PM
تشکرات از این پست
alirezaHmzezadh
دسترسی سریع به انجمن ها