امام کاظم علیه السلام بخشنده ترین مردم زمان خویش بود. در منابع شیعه و اهل سنت آمده است که هر گاه از کسی بدی و ناخوشایندی به آن حضرت می رسید، با ارسال هدایایی پاسخ می داد 1، و این اوج بخشندگی و سخاوت است . مبلغ اعطایی آن حضرت به اندازه ای بود که نیازمند را بی نیاز می کرد .
امام علیه السلام به دنیا به چشم هدف نمىنگریست و اگر مالى فراهم مىآورد دوست مىداشت با آن خدمتى بكند و روح پریشان افسردهاى را آرامش بخشد و گرسنهاى را سیر كند و برهنهاى را بپوشاند، اعتماد به اینکه خداوند روزی ده و نیرومند است، به مؤمن غنایی می بخشد که از فقر و تنگدستی نمی هراسد. امام موسی بن جعفر علیه السلام با وجود سختی شرایط و اوضاعی که در آن می زیسته است، در جود و کرم شهره آفاق بوده است:
محمد بن عبد الله بكرى مىگوید: از جهت مالى سخت درمانده شده بودم و براى آنكه پولى قرض كنم وارد مدینه شدم، اما هر چه این در و آن در زدم نتیجه نگرفتم و بسیار خسته شدم. با خود گفتم خدمتحضرت ابو الحسن موسى بن جعفر-درود خدا بر او-بروم و از روزگار خویش نزد آن بزرگ شكایت كنم.
پرسان پرسان ایشان را در مزرعه اى در یكى از روستاهاىاطراف مدینه سرگرم كار یافتم. امام براى پذیرایى از من نزدم آمدند و با من غذا میل فرمودند، پس از صرف غذا پرسیدند،با من كارى داشتى؟ ماجرا را برایشان عرض كردم، امام برخاستند و به اطاقى در كنار مزرعه رفتند و باز گشتند و با خود سیصد دینار طلا (سكه) آوردند و به من دادند و من از همان جا به دیار خود باز گشتم.2
عیسى بن محمد كه سنش به نود رسیده بود مىگوید: یكسال خربزه و خیار و كدو كاشته بودم، هنگام چیدن نزدیك مىشد كه ملخ تمام محصول را از بین برد و من یكصد و بیست دینار خسارت دیدم.
در همین ایام، حضرت امام كاظم علیه السلام، (كه گویى مراقب احوال یكایك ما شیعیان مىبودند) یك روز نزد من آمدند و سلام كردند و حالم را پرسیدند، عرض كردم: ملخ همهى كشت مرا از بین برد.
پرسیدند:چقدر خسارت دیدهاى؟
گفتم: با پول شترها صد و بیست دینار.
امام علیه السلام یكصد و پنجاه دینار به من دادند.
عرض كردم: شما كه وجود با بركتى هستید به مزرعهى من تشریف بیاورید و دعا كنید.
امام آمدند و دعا كردند و فرمودند:
از پیامبر روایتشده است كه: به باقیماندههاى ملك و مالى كه به آن لطمه وارد آمده است، بچسبید.
من همان زمین را آب دادم و خدا به آن بركت داد و چندان محصول آورد كه به ده هزار فروختم.3
ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین از یحیی بن الحسن نقل کرده است که گفت: هرگاه موسی بن جعفر علیهما السلام می شنید که مردی پشت سر آن حضرت سخن ناشایستی گفته است برای او یک کیسه پول که در آنها بین 200 تا 300 دینار بود، می فرستاد و کیسه های آن حضرت زبان زد بود.4
در تاریخ حکایت جالبی آمده است که منصور خلیفه عبّاسی از امام موسی بن جعفر علیهما السلام دعوت کرد که در مجلس شاد باش نوروز بنشیند و هدایا و تحفه های مردم را بستاند. آن حضرت فرمود:
من در اخباری که از جدّم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، روایت شده است، جستجو کردم، امّا درباره این عید خبری نیافتم بلکه این عید سنّت ایرانیان است و اسلام آن را محو فرموده پناه به خدا می برم از اینکه بخواهیم چیزی را که اسلام محو فرموده، احیا کنیم.
آن امام مهربان با این گونه رفتارها علاوه بر آن که گرد غم از چهره درماندگان می زداید و به آنان امید زندگی می بخشد، به پیروان راستین و رهبران جامعه می آموزد که با تک تک افراد جامعه ارتباط نزدیک و مستقیم داشته باشند و در پیشامدهای ناگوار آنان را دریابند و با کرم و بزرگواری خویش، با دشمنان و مخالفانش برخورد می کرد و در نتیجه آنان را با خود دوست می کرد
منصور پاسخ داد: من این کار را به خاطر دلجوئی و جذب لشگر و سپاه می کنم و تو را به خداوند عظیم سوگند می دهم که در این مجلس بنشینی. آن حضرت نشست. سران و فرماندهان لشکر بر آن حضرت وارد می شدند و به وی شاد باش می گفتند و هدایای خود را به آن حضرت پیشکش می کردند. خادم منصور بالای سر آن حضرت ایستاده بود. و هدایایی را که آورده می شد، آمار می گرفت. در آخر همه پیرمردی سالخورده وارد شد و به آن حضرت عرض کرد: ای فرزند دخت رسول خدا! من مردی فقیر و تنگدستم و مالی ندارم که پیشکش کنم، امّا سه بیت که جدّم درباره تو، حسین بن علی علیهما السلام، سروده است تقدیم شما می کنم:
عجبت لمصقول علاک فرنده
|
یوم الهیاج و قد علاک غبار |
در شگفت شدم از آن شمشیر جوهر دار و صیقلی که بر فراز تو بود در روز جنگ در حالی که روی تو را غبار گرفته بود.
و لا سهم نفذتک دون حرائر
|
یدعون جدّک و الدموع غزار |
و نیز در شگفت شدم از تیرهایی که در برابر زنان از بدن تو می گذشت در حالی که جدّ تو را می خواندند و اشکها می باریدند.
الا تغضغضت السهام و عاقها
|
عن جسمک الإجلال و الإکبار |
آیا سزاوار نبود که به خاطر عظمت و شکوه تو تیرها به خطا می رفتند. تیرها کاستی گرفتند و بزرگی و شکوه تو آنها را از بدن تو باز داشتند و دور کردند.
امام با شنیدن این ابیات فرمود: هدیه تو را پذیرفتم. بنشین که خدای مبارکت گرداند. آنگاه سر خود را به جانب خادم منصور بلند کرد و فرمود: نزد امیرالمؤمنین برو و به او بگو که این مقدار مال جمع شده و بپرس با این مالها چه می خواهد بکند؟ خادم رفت و برگشت و جواب آورد که منصور می گوید تمام این اموال را به شما بخشیدم. با آن هر کار که می خواهید بکنید. پس امام به آن پیرمرد فرمود: تمام این اموال را بردار که من آنها را به تو بخشیدم.5
آن امام مهربان با این گونه رفتارها علاوه بر آن که گرد غم از چهره درماندگان می زداید و به آنان امید زندگی می بخشد، به پیروان راستین و رهبران جامعه می آموزد که با تک تک افراد جامعه ارتباط نزدیک و مستقیم داشته باشند و در پیشامدهای ناگوار آنان را دریابند و با کرم و بزرگواری خویش، با دشمنان و مخالفانش برخورد می کرد و در نتیجه آنان را با خود دوست می کرد.
پی نوشت ها:
1) وفیات الاعیان، ج 5، ص 308; بحار الانوار، ج 48، ص 104، ط بیروت .
2)تاریخ بغداد،ج 13- ص 28
3) تاریخ بغداد ج 13 ص 29
4) مقاتل الطالبیین ص 104.
5) همان 108.