هر وقت که درگیر دنیا میشیم و زیاد بهش فکر میکنیم، یه حالت ناراحتی به ما دست میده..
دیگران رو میبینیم که از ما بالاترن، نمیدونم یه جورایی شاید افسوس و حسادت و مثل این حسها بهمون دست میده..انقد حس بدیه...
دنیاست دیگه..قانون خودشو داره..هیچ کسی نمیتونه به همه چیز برسه..همه آدما یه سری خوشی ها دارن و در کنارش یه سری ناخوشیها.. فقط نوعش فرق داره..
آب خوش از گلوی کسی پایین نرفته توی این دنیا..اگه قرار بود دنیا به کسی وفا کنه، باید به بهترین بندگان خدا، که از دید ما، ائمه هستند وفا میکرد..
حضرت علی (ع) که میرفت با چاه درد دل میکرد..اون از حضرت زهرا که اون مصیبتها رو کشید..اون از کربلا و همین طور بگیر تا آخرش..
دنیا همینه..دنیا با انواع بلاها پیچیده شده (فکر کنم روایته)..
اما همون موقعهایی که از دنیا ناامید میشیم و سیم دلمون به خدا وصل میشه، یه حسی به آدم دست میده که نگو و نپرس..
شبهای قدر..شبهای محرم..تو حرم امام رضا.. و توی خلوتهای خودمون...
کاشکی باور کنیم که این دنیا تموم میشه و پایدار نیست..میدونیم، اما باورش نداریم که روزی باید بریم...
دل نبندیم و راحت زندگیمونو بکنیم..و قبول کنیم که قرار نیست همیشه شادی باشه و قرار هم نیست که همیشه غم باشه..هر دو تاشون توی زندگی خواهند بود و بدون یکی از اونها، دیگری معنا نداره..