دو تا خواهر بودن یکی ثروتمند و دیگری فقیر . یک روزی خواهر فقیر آمد به خواهر مالدارش سری
بزند ، خواهر متمول در کنار تنوردر ایوان ، مشغول پختن کلوچه روعنی ( فتیر ) بود . زمانی که متوجه ورود خواهر
فقیر خود شد سریع فتیر ها را از تنور در آورد و زیر خود گذاشت ، تا مبادا خواهر فقیرش کلوچه ها را ببیند و خواهر ثروتمند یکی به او بدهد .
کلوچه ها گرم بودند . ران های خواهر ثروتمند را می سوراندند و او وقتی با خواهر فقیرش احوالپرسی می کرد هی
تکان می خورد و جابجا می شد. چون ماتحتش بشدت می سوخت . خواهر فقیر متوجه شد و به خواهر پولدار گفت :
باخچادا گوللر باجی اوخیر بولبول لر باجی
فتیر یانین یاندیردی گچیر بو گوننر باجی