عوامل تفرقه و جدايي
در قرآن كريم علل و اسبابي را كه منجر به تفرقه و جدايي ميگردد به شرح ذيل ملاحظه ميكنيم:
1ـ رها كردن صراط مستقيم و رفتن به راههاي شيطان:
خداي تعالي فرموده است: «و لاتتبعوا السبل فتقرق بكم عن سبيله ذالكم وصّاكم به لعلكم تتقون»[انعام:153]؛ از راههاي ديگر [جز صراط مستقيم] كه موجب تفرقه و پريشاني شما است و شما را از راه خدا جدا ميكند، متابعت نكنيد. اين است سفارش خدا به شما، باشد كه تقوي پيشه سازيد.
از مفهوم اين آيه بر ميآيد، كه در پيشروي ما دو راه قرار دارد، يكي راه خدا و ديگري راههاي شيطان كه كوچه و پسكوچههاي بسياري دارد. اگر مردم راه خدا را ترك كنند و راههاي شيطان را در پيش گيرند، دچار تفرقه و جدايي ميشوند.
اگر مردم به راه حق (صراط مستقيم) ـ كه همان راه نعمتيافتگان است و روزي پنج نوبت مؤمنان در نماز آن را از خدا ميطلبند ـ بازنيايند، باطل و بيهودهكاري و راههاي شيطاني، آنان را از يكديگر جدا كرده و دچار تفرقه و سردرگمي خواهد كرد. راهحل نهايي مراجعه به «صراط مستقيم» است و بس. براي رسيدن به صراط مستقيم پيروي از سيرة عملي و اخلاقي پيامبر صلي الله عليه وسلم، ضرورتي انكارناپذير دارد.
2ـ به فراموشي سپردن بخشي از دين:
خداي تعالي فرموده است: «فنسوا حظاً مما ذكروا به فأغرينا بينهم العداوة و البغضاء»[مائده: 14]؛ و از بهرة آنچه كه به آنان داده شده بود، نصيب بزرگي را از دست دادند، پس در ميانشان دشمني و كينه را برافروختيم.
اين آيه [كه در بيان احوال بنياسرائيل و اهلكتاب نازل شده است]، اشاره دارد كه به فراموشي سپردن بخشي از دين خدا، به دشمني و تفرقه [ميان دينداران] منجر ميشود.
فهم ناقص از اسلام نيز به جدايي و تفرقه ميان مسلمانان ميانجامد: «إن الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعاً لست منهم في شيئ»[انعام: 159]؛ آنان كه دين خود را بخش بخش كردند و گروه گروه شدند، تو را با كار آنان كاري (و مسئوليتي) نيست.
3ـ بغي(كينهتوزي و حسد):
خداي تعالي فرموده است: «و ما تفرقوا إلا من بعد ما جاءهم العلم بغياً بينهم»[شوري: 14]؛ به تفرقه و جدايي نگراييدند مگر پس از آن كه علم به آنان ارزاني شد [آن هم] از روي حسد در ميان خود.
پيامبر خدا صليالله عليه وسلم، «بغي» را چنين تفسير كردهاند: بيماري ملتهاي پيشين، يعني حسد و كينهتوزي، به طور خزنده در ميان شما پديد ميآيد. بدانيد كه حسد و كينهتوزي همچون تيغ سلماني است، نميگويم موهاي شما را ميتراشد، بلكه تيغي است كه دين شما را ميتراشد.(1)
بنابراين بغي، حسد بردن بر نعمتي است كه خداوند به مسلماني ارزاني فرموده است. حسد يكي از ريشههاي تفرقه و جدايي است. پيامبر خدا سوگند ياد كرده است كه ايمان و حسد هرگز در يك قلب جمع شدني نيستند.
مسلمانان همانند يك جسم هستند، چنان كه پيامبر صلي الله عليه وسلم آنان را به يك جسد تشبيه فرموده است. بديهي است اعضاي يك جسد نسبت به همديگر حسد نميورزند، بلكه همديگر را تكميل ميكنند. هيچ عضوي آرزو نميكند كه به جاي عضو ديگر باشد. تا زماني كه مسلمانان از لحاظ تربيتي به اين حالت شيرين و عالي دست نيابند، بيشك دچار تفرقه و جدايي خواهند ماند.
4ـ بهره نگرفتن از عقل سليم:
عدم استفادة درست از نعمت عقل يكي از علل و اسباب تفرق و تشتت است. به نسبت ما مسلمانان عقل عبارت است از: وادار كردن نفس به تسليم شدن در برابر كتاب خدا. خداي تعالي فرموده است: «إنّا أنزلناه قرآناً عربياً لعلكم تعقلون»[يوسف: 2]؛ اين قرآن را به زبان عربي فرو فرستاديم باشد كه بينديشيد.
به هر اندازه مسلمانان، به فهم و عمل و تلاوت قرآن همت كنند، بر عقلشان افزوده ميشود، و اين امر به افزايش وحدت دلها ميانجامد. بديهي است دور شدن از قرآن و به فراموشي سپردن تعاليم آن يكي از بزرگترين عوامل جدايي ميان امت اسلامي است.
5ـ گرايش به دنيا و فراموش كردن آخرت:
خداي تعالي فرموده است: «حتي إذا فشلتم و تنازعتم في الأمر و عصيتم من بعد ما أراكم ما تحبون منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الآخرة»[آلعمران: 152]؛ تا وقتي كه سستي كرده و در كار [خويش] منازعه كرديد، و نافرماني كرديد بعد از آنكه نماياند به شما آنچه را ميخواستيد. از شما كسي بود كه دنيا را ميخواست و كسي بود كه آخرت را ميخواست.
از جمله عوامل تفرقه و جدايي ميان مسلمانان، فراموش كردن آخرت و اقبال به دنيا است. به همين دليل پيامبر خدا صلي الله عليه وسلم، مؤمنان را از سقوط در بيماري خطرناك جدايي و تفرقه و نابودي با اين مضمون بر حذر داشته است: «درهاي دنيا بر شما گشوده نميشود، مگر آنكه خداوند تا به روز قيامت ميانتان كينه و دشمني مياندازد».(2)
راه نجات از اين بيماري بازگشت به راه خدا (صراط مستقيم) يعني توحيد دلها بر جهان آخرت، و به عبارتي فراموش نكردن آخرت است.
6ـ دوري از رحمت خدا:
خداي تعالي فرموده است: «و لايزالون مختلفين إلا من رحم ربك»[هود: 118]؛ همواره در اختلاف و كشمكش خواهند بود مگر كسي كه پروردگارت بر او رحم آورد.
ريشة جدايي مردم از يكديگر، دوري از رحمت خداست. خداوند كساني را كه مشمول رحمت او ميشوند معرفي كرده است: «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و يطيعون الله و رسوله أولئك سيرحمهم الله»[توبه: 71]؛ مردان و زنان مؤمن ياريگر و كارساز يكديگرند، به كارهاي خوب فرمان ميدهند و از منكرات بازميدارند، و نماز را برپا ميدارند و زكات را ادا مينمايند، و از خدا و رسول او فرمان ميبرند. كساني كه داراي اين صفات هستند، خداوند آنها را مشمول رحمت خويش قرار خواهد داد.
هر كس داراي صفات ذكر شده در آية فوق باشد، مستحق رحمت خداست. و چون مردم لايق دريافت رحمت خدا شوند، دلهايشان به الفت و پيوند ميرسد: «و ألّف بين قلوبهم لو أنفقت ما في الأرض جميعاً ما ألّفت بين قلوبهم و لكن الله ألّف بينهم»[انفال: 63]؛ در دلهايشان انس و الفت انداخيتم؛ اگر هر چه در زمين است خرج ميكردي نميتوانستي در دلهايشان الفت اندازي، اما اين خدا بود كه در ميانشان الفت انداخت.
بديهي است، اگر مؤمنان نسبت به يكديگر محبت نداشته باشند، مستحق رحمت خدا نميشوند، و در اين صورت از رسيدن به وحدت و همدلي باز ميمانند. اگر اهل ايمان نسبت به ديگران خيرانديش نباشند و مردم را به خوبيها نخوانند و آنان را از بديها باز ندارند، استحقاق رحمت خدا را از دست ميدهند و به اتحاد و انسجام نميرسند.
پيامبر صليالله عليه وسلم فرموده است: «نخستين نقصي كه بر بنياسرائيل وارد شد، اين بود كه هرگاه كسي با كسي روبرو ميشد، ميگفت: اي فلان از خدا بترس، و آنچه را كه ميكني رها كن اين كار روا نيست. فرداي آن روز، آن كس را به همان حالت ميديد، اما اين كار مانع از خورد و خوراك و همنشيني با او نميشد. چون بنياسرائيل دچار اين بيماري و نقص شدند، خداوند نفرت را در دلهايشان رقم زد: «لعن الذين كفروا من بنياسرائيل علي لسان داود و عيسي ابن مريم ذالك بما عصوا و كانوا يعتدون. كانوا لايتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون»[مائده: 79ـ 78]؛ كافران بنياسرائيل به زبان داود و عيسي بن مريم لعنت شدند، زيرا خدا را نافرماني كردند و اهل سركشي و تجاوز بودند. آنان از كارهاي زشت كه انجام ميدادند خود را منع نميكردند، چه زشت بود آن چه را انجام ميدادند. آنگاه پيامبر صليالله عليه وسلم فرمودند: به خدا سوگند يا مردم را به خوبي ميخوانيد و از بديها باز ميداريد، دست ستمگر را ميگيريد و او را تسليم حق ميكنيد و از تجاوز به حق او را باز ميداريد، و يا اينكه خداوند نفرت را در دلهاي هر كدام از شما مياندازد، و سپس شما را بسان يهود دچار لعنت ميكند.(3)
اگر مسلمانان، نماز را اقامه نكنند، و زكات را ندهند، لايق رحمت خدا نميشوند. اگر آنان از خدا و رسول او فرمان نبرند و دچار معصيت شوند، در اين صورت، رحمت خدا را از دست ميدهند و با از دست دادن رحمت خدا، وحدت و همدلي را نيز از دست خواهند داد. بنابراين بيتوجهي به اين صفات، در حقيقت بيتوجهي به وحدت و همدلي مسلمانان است.
7ـ بخل و هواپرستي و خودپسندي و خودرأيي:
ابوداود و ترمذي به روايت از ابيثعلبه خشني آوردهاند كه از پيامبر خدا صليالله عليه وسلم دربارة آية «عليكم انفسكم»[مائده: 105] پرسيدم. ايشان فرمودند: «مردم را به خوبيها بخوانيد و از بديها بازداريد. اگر ديديد مردم تابع بخل و آز و هوا و هوس هستند، و دنيا را بر آخرت ترجيح ميدهند، و هر كس رأي خود را ميپسندد. در اين صورت خويش را حفظ كن و از حالت چيره شده بر عوام پرهيز كن. زيرا روزگاري را در پيش داريد كه صبر كردن در آن بسان نگه داشتن اخگر در دست است. كسي كه در چنين روزگاري اهل عمل است، ثواب او برابر ثواب پنجاه كس است. گفته شد: يا رسول الله صلي الله عليه وسلم ثواب پنجاه كس از ما، يا از خود آنان؟ فرمود: بلكه ثواب پنجاه كس از شما.(4)
اين حديث نبوي اشاره دارد كه بخل و هواپرستي و ترجيح دنيا بر آخرت و خودپسندي، صالحان را به گوشهگيري وا ميدارد و در نهايت كار جمعي مسلمانان كنار گذاشته ميشود، و كارها به نحو بايسته انجام نميگيرد و در نتيجه كار منجر به جدايي و تفرقه ميگردد.
سخن آخر
مسلمانان نبايد بسان امتهاي پيشين اهل تفرقه و جدايي و كشمكش باشند كه خداوند متعال آنان را از اين كار منع فرموده است و كشمكش و تفرقه و جدايي را نوعي كفر دانسته است كه عاملان آن مستحق عذاب ميباشند: «و لا تكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البينات و أولئك لهم عذاب عظيم. يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فأما الذين اسودت وجوههم أ كفرتم بعد إيمانكم فذوقوا بما كنتم تكفرون»[آلعمران: 106ـ105]؛ بسان كساني نباشيد كه پس از آمدن معجزات روشن برايشان، تفرقه و اختلاف را پيشه ساختند. براي آن گروه عذاب بزرگي مقرر شده است، روزي كه چهرههايي سپيد و چهرههايي سياه ميشود. سپس به كساني كه چهرههايشان سياه شده، گفته ميشود: آيا پس از ايمانتان به كفر گراييديد، پس به خاطر كفري كه مرتكب شدهايد از عذاب خدا بچشيد.
منابع:
1ـ ابوداود/4273، مسند امام احمد/1338.
2ـ مسند امام احمد/89 .
3ـ ترمذي/2973، ابوداود/3774، ابن ماجه/3996، مسند امام احمد/3529.
4ـ ابوداود/3778، ترمذي/2984، ابنماجه/ 4004.