امروز صحبت از قانوني است که اين روزها سروصداي بسياري در کل جهان به پا کرده است. نام اين قانون " قانون جذب " است که معادل انگليسي آن مي شود Law OF Attraction
حرف حساب اين "قانون جذب" چيست؟
قانون جذب مي گويد:"هر چه فکر کني همان مي شود." اين جمله خيلي آشناست نه!؟ چند بار در نوشته ها و سخنراني هاي استادان موفقيت
اين جمله را شنيده ايد!؟ خيلي ، نه!؟
بيائيد بعضي از شکل هاي معرفي قانون جذب را که به زبان هاي مختلف بيان مي شود را به طور خلاصه با هم مرور کنيم:
يخ هاي قطبي را ديده ايد!؟ بخش کمي از آن از آب بيرون زده و بيشترين بخش هاي آن زير آب از نظرها پنهان است!؟ ما آدم ها اين بدني که داريم
آن قسمتي است که در دنيا ظاهر شده وهمين الآن ما صاحب بخش بسيار بزرگي هستيم که از نظرها پنهان است اما چه بخواهيم و چهنخواهيم
اين ناديدني بخشي از وجود ماست.
به زبان ديگر ما انسان ها ادامه يافته فيزيکي و فرم مادي چيزي هستيم که در ذات خود غير فيزيکي و غير مادي است.
قانون جذب قانوني است که آن بخش يخ زير آب را هم به کار مي گيرد.
الان در چه شرايطي هستي! خوشبختي يا نه مشکلات فراواني داري؟! اطرافيان ات زياد رفتار و اخلاق ايده آل تو را ندارند و يا نه فوق العاده اند
ومنبع واقعي اميد و انرژي تو در زندگي محسوب مي شوند؟
خلاصه هر چه داري و نداري ، حتي همين بدني که داري و فرم عضلات و تيپ و هيکل و پوست و دندان و خلاصه هر چه هست چيزي است که
تو خودت انتخاب کرده اي !!؟ بله دوست من درست شنيدي! آشي که مي خوري آش کشک خاله نيست! آشي است که خودت براي خودت
پخته اي! آدم خلاق چه کار مي کند؟ خوب خلق مي کند! چه چيزي را؟ هر چيزي که بخواهد! تو هم يک خالق هستي...
چه جوري خلق مي کني !؟ خيلي ساده با فکري که مي کني!؟ هر چه که فکر کني بلافاصله در گوشه اي از اين هستي خلق مي شود و تو اگر
دائم و پيوسته به آن فکر کني ، اين چيزي که خلق کرده اي به تو نزديک مي شود و کم کم تمام بخش هاي زندگي تو را فرا مي گيرد.
بعد از مدتي تو مي بيني در محاصره چيزي قرار گرفته اي که قبلا به کوچکي و ناچيزي يک فکر و خيال بيش نبوده است.
و تازه آن موقع است که مي فهمي فکرهاي تو ، حتي آن افکار ريزو ساده و بي اهميت چقدر مهم و تاثير گذار بوده اند.و حرف هايي که در مورد
ديگران بر زبان مي آوردي يا راجع به آنها فکر مي کردي ،تا چه اندازه روي زندگي الآن و آينده تو و اطرافيان ات اثر مي گذاشته است.
هر چيزي که بتواني تصور کني مال توست. مال توست که آن را انجام دهي ، آنگونه باشي يا صاحبش باشي!
تو فقط کافي است تصور کني و روي اين تصورات ثبات و استمرار داشته باشي!
مي بيني اين تصور واقعي مي شود و تو مالک آن مي شوي.
تو چه آدم بدي باشي چه آدم خوبي باشي! هستي و کاينات اوامر و فرمايشات تو را به ديده منت اجرا مي کند. حتي لازم نيست خواسته ات را
برزبان آوري!
همين که نيت مي کني و فکر آن را در سرت مي چرخاني ، بلافاصله زمين و زمان به هم مي پيچند تا شکل واقعي و قابل حس و تجربه فکرت را
مقابل چشمانت قرار دهند تا بفهمي نبايد همينطوري بيخودي به هرتصويري خيره شوي و هر چيزي را گوش دهي و هر کلمه اي را بگويي و هر
فکري را در سر بپروراني!
براي هر انساني يک کارخانه بزرگ به عظمت هستي و کاينات وجود دارد که ورودي اين کارخانه فکر و خيال و تصور آن انسان است و خروجي اش
واقعي شده و به واقعيت پيوسته و شکل تحقق يافته آن فکر و خيال در دنياي واقعي!
زياد جوش نزن و سعي نکن متفاوت باشي. در همين حالت طبيعي خودت که هستي آرام و آسوده باش. همه چيز کاينات به خير و صلاح تو رخ
مي دهد و هيچ چيز و هيچ اتفاقي در اين عالم عليه تو و به ضرر تو رخ نمي دهد.
هر انساني مي خواهد به لذت و شادي و کيف و خوشي و سرور برسد. چه کار مي کند؟! به راه هايي فکر مي کند که او را به اين لذت برساند.
اين راه ها چگونه خلق مي شوند و بين او و چيزي که قرار است به آن برسد قرار مي گيرند و به زبان ساده سازنده اين جاده ها چه کسي است!؟
جواب خيلي ساده است. سازنده جاده اي که هر انساني را به چيزهاي لذت بخش و شادي آفرين زندگي اش مي رساند خود همان انسان است
و او اينکار را با فکر کردن روي چيزي که مي خواهد خلق مي کند.
خوب به اين موضوع دقت کنيد. شما مي خواهيد به چيزي در آنسوي کوه ها برسيد. براي اينکار به جاده و راهي براي گام نهادن نيازداريد. اين جاده
را بايد خودتان خلق کنيد! چطوري !؟ با فکر کردن روي آن مقصد! ساده است نه؟
هر چه روي خوشي و لذت و شادي و سرور رسيدن به چيزي که برايت فرح بخش و آرام بخش است بيشتر تمرکز کني به همان نسبت اعمال
قوي تري از تو سرمي زند و تو پول و هزينه بيشتري براي آن توليد و صرف مي کني.
هر چه تمرکزت روي چيزي که مي خواهي کمتر شود ، تلاش ات کمتر مي شود و هزينه اي که براي رسيدن به آن چيز صرف مي کني کمتر مي
شود.
اگر مي بيني ديگر حال و حوصله وقت گذاشتن و تلاش و تعقيب آرزوهايت را نداري فورا به دنبال دليلي براي کم شدن تمرکزت روي آن چيز بگرد.
موقع مرگ آدم لازم نيست که حتما با درد و رنج و ناراحتي اين دنيا را ترک کند. تو مي تواني بدن مادي ات را به وقت لازم با آرامش و راحتي و بدون
هيچ درد و رنج و عذابي ترک کني. در واقع تو هرگز نمي ميري !
تنها اتفاقي که مي افتد اين است که تو به وقت مقرر پوست میاندازي و قالب ديگري را براي حيات انتخاب میکني. اين موجودي که پوست مي
اندازد و قالب عوض مي کند همان تکه بزرگتر يخ است که در اين دنيا زير آب پنهان شده و ما نمي بينيم.
جملاتي که برايتان گفتم خيلي هايش آشنا بودند نه!؟مي دانيد چرا!؟ چون اينها همان معنا هاي مختلف قانون جذب اند که به شکل هاي مختلف
بيان شده اند.
درست شبيه جواهري زيبا در وسط اتاقي که اين اتاق هزاران پنجره دارد و هر کسي از يک پنجره به اين جواهر مي نگرد و آن را ازديد خودش و در
واقع به خاطر زاويه ديد خاص پنجره اي که به جواهر خيره شده معنا مي کند. پس نتيجه اينکه "قانون جذب" بايد چيز بدردبخور و جالبي باشد که
انسان هاي موفق اينقدر روي آن کار کرده و کار مي کنند و به شکل هاي مختلف آن را بيان مي کنند واين معناها تمامي هم ندارد و هر روز هم به
شکل ها و جلوه هاي جديدتري معرفي و معنا مي شود.
دوباره به کلمات "قانون" و "جذب" در "قانون جذب" دقت کنيد.
وقتي مي گوئيم "قانون" معمولا خيلي ها ياد قوانين علمي و بخصوص قوانين فيزيکي مي افتند.
چيزهايي مثل قانون ثقل يا جاذبه که فرمول رياضي خاص خود را دارد و دانشمندان به کمک اين قانون موشک و سفينه به فضا مي فرستند و
افتادن يک سيب را از بالاي برجي بلند لحظه به لحظه تحليل مي کنند.
يک قانون فيزيکي مثل قانون ثقل تکرارپذير است. يعني چه در ايران آن را آزمايش کنيم و چه در آن طرف دنيا ، اگر ضرايب و فرمول ها را درست و
طبق الزامات قانون به کار بگيريم ، هر دو جا يک جواب واحد مي گيريم. حتي اگر هزاران بار هم اين آزمايش را تکرار کنيم. چه پير باشيم ، چه جوان.
چه سياه باشيم چه سفيد و حتي چه بي سواد باشيم و چه دانشمند و عالم . در هر حالتي قانون ثقل يا جاذبه کار مي کند و جواب هم مي
دهد.
وقتي هم مي گوئيم "قانون جذب " منظورمان هم دقيقا چيزي شبيه همين قانون هاي فيزيکي تکرارشدني و ثابت هستند. يعني
اينکه هر طوري باشيم اين قانون درست کار مي کند و جواب مي دهد.
اين يک نکته خيلي مهم است که يکبار براي هميشه بايد بگوئيم و خيالمان را از بابت آن راحت کنيم.
نکته دوم در مورد کلمه "جذب" در "قانون جذب" است. اين جذب براي خيلي ها قابل تصور نيست. يعني وقتي برايشان گفته مي
شود که به چيزهاي بد فکر نکن چون به سمت زندگي تو جذب مي شوند اين حرف برايشان خنده دار و حتي بي معناست.
آنها مي گويند من که به چيز بد نخ نبسته ام که آن را به سمت خودم بکشانم . دارم به آن فکر مي کنم.فقط همين !؟
و ازاين نکته کليدي غافلند که اين فکري که داري مي کني همان نخي است که نمي بيني! ما با فکر به چيزهايي که مي خواهيم يا نمي خواهيم
نخي نامريي قلاب مي کنيم و بعد با تمرکز روي آن فکر ، درست مثل ماهيگيري که با قلاب ماهي را از اعماق ناديدني آب بيرون مي کشد ما هم
چيزي که راجع به آن فکر مي کنيم را از اعماق کاينات به سمت خود مي کشانيم.
اگر فکرت خوب باشد اين ماهي خوردني و لذيذاست. اگر فکرت بد باشد يک قورباغه يا چه بسا کوسه ماهي و شايد تمساح به
سرديگر نخ فکرت وصل شود و به سمت تو بيايد. اگر تمساح و سوسمار نمي خواهي نخ را پاره کن! چطوري به آن ديگر فکر نکن و به جايش
به ماهي خوردني و زيبايي که دوست داري فکر کن. نخ که پاره شود سوسمار و قورباغه هايي که دوستشان نداري ، در سطح آب و شايد اطراف
تو شناور مي شوند ولي ديگر به تو کاري ندارند. آنها هيچ وسيله ارتباطي براي رسيدن به تو ندارند. چون نخي ديگر وجود ندارد که آنها را به تو
برساند. و اين يعني تو در بين آدم هايي که منفي اند و دائم از سوسمار و تمساح و وزغ و خرچنگ حرف مي زنند و مي نالند ، شاد و خرم زندگي
مي کني و اتفاقا هم هيچ کدام از اين موجودات ناخواستني سرراهت سبز نمي شوند. و برعکس هرچه ماهي طلايي و سفيد و قزل آلا و
خوشمزه و خوردني است دوروبرت پرسه مي زنند. براي همين است که نبايد به انتهاي عبارت "قانون جذب" يک کلمه اي مثل خوشبختي را
اضافه کرد و گفت "قانون جذب خوشبختي"! چرا که با اينکار "قانون جذب" را محدود کرده ايم و خود را از ديدن "قانون جذب بدبختي " محروم
ساخته ايم.
قانون جذب چيزي شبيه آهن ربا و مغناطيس است.
آهن ربايي که اين بار به جاي جذب مواد آهنربايي و مغناطيسي ، هر چيزي را در زندگي به سمت شما جذب مي کند. هم خوشبختي و هم
بدبختي و هم مخلوطي از آنها و هم هر حالتي ديگر که تو انتخاب کرده باشي