0

حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

 
omiddeymi1368
omiddeymi1368
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 6610
محل سکونت : خراسان جنوبی / بیرجند

حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

 

امام حسین(علیه السّلام) فرمودند:

اَلْخُلْقُ الْحَسَنُ عِبَادَةٌ وَ الصّمْتُ زَيْنٌ.

خوش‌خويى، عبادت است و سكوت، زينت.

(تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 264)  

 

 

منتظر نظرات و مطالب ارزشمند شما در خصوص این حدیث هستیم ...

 

آشنایی با طرح روزانه «احادیث امام حسین(علیه السّلام)»

 

واسه كسي خاك گلدون باش،
كه اگه به آسمون رسيد،
بدونه ريشه‌اش كجاست ...

یک شنبه 25 آبان 1393  3:23 PM
تشکرات از این پست
shirdel2 moradi92 nargesza ravabet_rasekhoon
shirdel2
shirdel2
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1393 
تعداد پست ها : 5535
محل سکونت : یزد

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

بنام خدا

حضرت علی (ع) می فرمایند:

آسانترین عبادت برای بدن سکوت و خوش خلقی است.

                  

یک شنبه 25 آبان 1393  3:46 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 nargesza zare58
shirdel2
shirdel2
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1393 
تعداد پست ها : 5535
محل سکونت : یزد

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

بنام خدا

خوش خلقی اثرات دنیوی و اخروی زیادی دارد که برخی از آنها بشرح زیر میباشد:

 آثار دنیوی خوش اخلاقی

حُسن ‌خلق افزون بر آنکه دارای پاداش اخروی است، آثار دنیوی بسیاری برای انسان به همراه دارد. خوشخلقی، پیوندهای دوستی را محکم و پایدار می‌کند. پیامبر گرامی اسلام(صلّی‌لله علیه وآله) می‌فرماید: «حُسْنُ الْخُلْقِ یثْبِتُ الْمَوَدَّةَ» (بحارالانوار، ج 71، ص 150)؛ « خُوش‌خویی، دوستی را پایدار می‌کند ».

گشاده‌رویی همچنین سبب آبادی سرزمین‌ها و طول عمر می‌گردد. امام صادق( علیه السلام ) ، در اینباره می‌فرماید: «اِنّ الْبِرَّ وَحُسْنَ الْخُلْقِ یعْمُرانِ الدِّیارَ وَیزِیدانِ فِی الأَعْمارِ » (همان، ص 395)؛ «نیکوکاری و خوش‌خلقی، سرزمین‌ها را آباد می‌کند و بر عمرها می‌افزاید.»

امام علی(علیه السلام) نیز خوشخلقی را سبب وسعت روزی می‌داند و می‌فرماید: «فی سَعَةِ الاَخْلاقِ کنُوزُ الاَرْزاقِ»(همان، ج 78، ص 53)؛ «گنجینه‌های روزی در نرم‌خویی و گشاده‌رویی است ».

از سوی دیگر، خوش خلقی، موقعیت اجتماعی انسان را ارتقا می‌دهد و او را محبوب می‌سازد. حضرت علی(علیه السلام) در اینباره می‌فرماید: «کمْ مِنْ وَضیعٍ رَفَعَهُ حُسْنُ خُلْقِهِ»(شرح غررالحکم، ج 4، ص 558)؛ «چه بسیار فرد بی‌مقداری که خوش‌رویی او را برتری بخشیده است».

حُسن خلق، مشکلات و ناهمواری‌های زندگی را برای آدمی هموار می‌گرداند. امام علی(علیه‌السلام) در کلامی دیگر می‌فرماید: «مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ سَهُلَتْ لَهُ طُرُقُهُ»(همان)؛ «هر کس خلقش نیکو شد، راه‌های زندگی برایش هموار می‌گردد ».

البته نباید خوش خلقی را با بی اعتنائی اشتباه گرفته و با فرض خوش خلقی از کنار گناهان و خطاها بگذریم.

                  

یک شنبه 25 آبان 1393  3:52 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 nargesza
shirdel2
shirdel2
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1393 
تعداد پست ها : 5535
محل سکونت : یزد

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

بنام خدا

در مورد اثرات اخروی خوش خلقی روایات زیادی آمده که برخی از آن عبارتند از:

آثار اُخروی خوش‌اخلاقی

گشاده‌رویی نه تنها آثار دنیوی، که فواید اخروی فراوانی به دنبال دارد. از آن جمله، می‌توان گفت: گشاده‌رویی موجب رسیدن به مراتب عالی معنوی می‌گردد. پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) می‌فرماید:

اِنَّ الْعَبْدَ لَیبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ عَظیمَ دَرجاتِ الآخِرَةِ وَ أَشْرَفَ الْمَنازِلِ وَ اِنَّهُ ضَعیفُ الْعِبادَةِ. (محجة البیضاء، فیض کاشانی، ج 5، ص 93)

بنده در سایه خوش اخلاقی، به مراتب بزرگ و مقام‌های والایی در آخرت می‌رسد؛ اگر چه عبادتش ضعیف است.

همچنین حسن خلق، حساب قیامت را آسان می‌سازد. حضرت علی(علیه السلام) بدین‌گونه بر این امر صحه می‌گذارد: «حَسِّنْ خُلْقَک یخَفِّفِ اللهُ حِسابَک»(بحارالانوار، ج 71، ص 383)؛ «اخلاقت را نیکو کن تا خداوند حسابت را آسان کند ».

آمرزش گناهان از دیگر آثار اخروی گشاده‌رویی است. امام صادق(علیه السلام) در این باره می‌فرماید: «اِنَّ الْخُلْقَ الْحَسَنَ یمِیثُ الْخَطیئَةَ کما تَمِیثُ الشَّمْسُ الْجَلیدَ.»(همان، ص 375)؛ «اخلاق نیکو، لغزش‌ها را ذوب می‌کند، همان‌گونه که آفتاب یخ را ».

پیامبر رحمت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) خُوش‌خلقی را راهی به بهشت میداند:

اَکثَرُ ما تَلِجُ بِهِ اُمَّتی الجَنَّةَ تَقْوَی اللهِ وَ حُسْنُ الخُلْقِ.( بحارالانوار، ج 68، ص 375)

بیشترین امتیازی که امت من به سبب داشتن آن به بهشت می‌روند، تقوای الهی و حسن خلق است.

مزاح نباید برای انسان عادت درآید، به گونه‌ای که همواره دنبال بهانه‌ای برای شوخی با کسی باشد؛ زیرا این صفت، تصویر زننده‌ای از انسان، در ذهن مردم ایجاد می‌کند؛ به گونه‌ای که مردم، او را دلقک و بذله‌گو تصور می‌کنند و میان شوخی‌ها و موضع‌گیری جدّی او فرقی نمی‌گذارند. امیرمۆمنان علی(علیه السلام) می‌فرماید: «مَنْ جَعَلَ دَیدَنَهُ الْهَزلَ لَمْ یعْرَفْ جِدُّهُ»(شرح غرر الحکم، ج 5، ص 127)؛ «هر کس شوخی را عادت خود قرار دهد، موضع جدّی او [از شوخی‌هایش باز] شناخته نمی‌شود ».

شوخی بسیار، نور ایمان را از دل می‌برد و خنده زیاد، آدمی را از یاد خدا و آخرت غافل می‌سازد. امام کاظم(علیه السلام) فرمود: «اِیاک وَالْمِزاحَ فَاِنَّهُ یذْهَبُ بِنُورِ ایمانِک»؛ «از شوخی بپرهیز که نور ایمان را از دلت می‌برد. »

کلام آخر اینکه، زیاده‌روی در مزاح، شخصیت آدمی را خدشه‌دار می‌کند. امام علی(علیه السلام) در هشداری ارزنده می‌فرماید: «آفَةُ الْهَیبَةِ الْمِزاحُ » ؛ «شوخی، آفت هیبت و شخصیت و بزرگی است».

                  

یک شنبه 25 آبان 1393  3:56 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 nargesza
shirdel2
shirdel2
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1393 
تعداد پست ها : 5535
محل سکونت : یزد

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

بنام خدا

تفاوت بین حسن خلق با بی اعتنائی از نظر اسلام:

حسن خلق یا بی‌اعتنایی

از نظر اسلام، حسن خلق، هرگز به معنای تساهل در برابر گناه‌کاران و زشت‌کاران نیست. حسن خلق به این معنا نیست که اگر با منکری روبه‌رو شدیم، سکوت کنیم، لبخند بزنیم یا در برابر رفتار زشت دیگران واکنش منفی نشان ندهیم؛ زیرا برخورد منفی و تند، زمانی ناپسند است که اهانت یا بی‌اعتنایی به دین و ارزش‌های والای آن در میان نباشد. بنابراین، رنجاندن نزدیک‌ترین افراد به انسان نیز اگر به دلیل حفظ ارزش‌های دینی و اخلاقی و پایبندی به آن باشد، نه تنها زشت نیست، که در ردیف مهم‌ترین وظایف شرعی و از مراتب نهی از منکر است. علی ( علیه السلام ) می‌فرماید:

اَمَرنا رَسُولُ اللهِ ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) اَنْ نَلْقَی اَهْلَ الْمَعاصی بِوُجُوهٍ مُکفَهِرَّةٍ.( وسائل الشیعه، ج 11، ص 413)

پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) به ما دستور داده است با معصیت‌کاران با چهره‌ای خشن و روی ترش، رو بهرو شویم.

                  

یک شنبه 25 آبان 1393  3:58 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 nargesza
shirdel2
shirdel2
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1393 
تعداد پست ها : 5535
محل سکونت : یزد

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

بنام خدا

خوش اخلاقی چیست و خوش اخلاق کیست؟

خوش اخلاقی یعنی اینکه انسان در بر خورد با دیگران خوشرو، خوش رفتار و برخورد شاد و پر از نشاط ،داشته باشد . واز كج خلقى و ترش روئى و سخنان خشن و خشك و فاقد لطف و محبت، پرهیز کند.
امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرمایند:

حسن خلق آن است كه برخوردت را نرم كني، سخنت را پاكيزه گرداني و برادرت را با خوش رويي ديدار نمايي.(1)

شیخ الرئیس بو علی در نمط العارفین کتاب اشارات خود در توصیف عارف می نویسد:العارف هشّ،بشّ ،بسّام :عارف خوش رو،بشّاش و متبسّم است(2)
حق تعالی پيامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را این گونه توصیف می فرماید:
انک لعلی خلق عظیم. به درستي كه تو با اخلاق پسنديده و بزرگ آراسته شده اي.(3)
بعد در آيه اي ديگر فرمود به همين دليل هم توانستي در دلها نفوذ كني و آنان را پيرامون خود گرد آوري و در دعوت خويش موفق عمل كني.
فبما رحمه من الله لنت لهم و او كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك. چون در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرم خو شده اي اطرافت گرد آمدند و اگر خشن و سنگ دل بودي، هر آينه از گردت پراكنده مي شدند.(4)

منتها نباید خلط مبحث پیش بیاید ،چون در اسلام همان طور که ظلم کردن مذموم است ،«انظلام» يعنى تن به ظلم دادن، زير بار ستم رفتن، هم نکوهش شده است ،که در قرآن کریم هم به این موضوع اشاره شده است:

«
لا تَظْلِمُون ولا تُظْلَموُن.»(5) «جمله ، لا تَظْلِموُنَ و لا تُظْلَموُن،، گرچه در مورد ربا خواران آمده ولى درحقيقت يك شعار وسيع و پرمايه اسلامى است كه مى‏گويد به همان نسبت كه مسلمانان بايد از ستمگرى بپرهيزند، از تن دادن به ظلم و ستم نيز اجتناب ورزند. اصولاً اگر ستمكش نباشد ستمگر كمتر پيدا مى‏شود و اگر مسلمانان آمادگى كافى براى دفاع از حقوق خود داشته باشند، كسى نمى‏تواند به آنها ستم كند. بايد پس از آنكه به ظالم بگوييم ستم مكن، به مظلوم بگوييم تن به ستم مده!و راضی شدن و سکوت در مقابل ظلمی که به ما می شود عین انظلام است که پسندیده نمی باشد.


پس اگر در مواردی که حق ما ضایع شده است و یا در موارد امر به معروف ونهی از منکر در بعضی از مراحل آن و یا تبری از دشمنان خدا و اهل بیت علیهم السلام ،عصبانی شدیم،اخم کردیم ،منافاتی با خوش اخلاقی در سایر موارد ندارد.

پی نوشت:
1- جامع السعادات، ج1، ص324.
2-شرح‌ «إشارات‌» بوعلي‌، طبع‌ مصر، جلد چهارم‌، ص‌ 101؛
3-سوره قلم، آيه4
4-آل عمران،آیه 159
5-بقره،279

                  

یک شنبه 25 آبان 1393  4:05 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 nargesza
shirdel2
shirdel2
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1393 
تعداد پست ها : 5535
محل سکونت : یزد

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

بنام خدا

در مورد خوش خوئی در مطالب قبلی نکته هائی بود اما در مطلب زیر بازهم به این موضوع اشارات خوبی شده است:

خوشخویی

از رموز موفقیت حضرت رسول(ص) در دعوت و رسالت خویش، اخلاق نیکو و برخورد شایسته و جذّاب با مردم بود. «حسن خلق» آن حضرت، امتیاز بارز آن مظهر رأفت و رحمت بود. با همین «اکسیر اعظم» دلها را جذب می کرد، دشمنان را دوست می ساخت، کینه ها را به مهربانی مبدّل می کرد، الفت می آفرید و پیوند می داد، دلها را با دلها، دستها را با دستها! و به همین سبب مدال «اِنَّکَ لَعَلی خُلْقٍ عَظیمٍ»(7) از خدای عظیم دریافت کرد.

کلام نرم، رفتار شایسته، گفتار مؤدّبانه و جاذبه دار، تحمل فراوان و حلم و بردباری و چهره گشاده و بشّاش، از مظاهر و جلوه های «حسن خلق» است. به تعبیر دیگر، وقتی محبّت خود را به دیگران ببخشید، در حوادث، صبور و شکیبا باشید، خشم خود را فرو خورده، خویشتن داری کنید، بدی را با خوبی پاسخ دهید و از خشونت و عصبانیّت و بدزبانی و تحقیر و توهین و تکبّر به دور باشید، دارای «حسن خلق» هستید.

اگر خداوند به صاحبان حسن خلق، پاداش جهاد و شهادت می دهد، بیجا و گزاف نیست، چرا که این هم نوعی مجاهده دارد. پیامبر اکرم(ص) برای تثبیت و گسترش همین کمالات اخلاقی و «خوشخویی» برانگیخته شد. از کلمات نورانی او است:

اِنَّ الرَّجُلَ یُدْرِکُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ دَرَجَةَ الصّائِمِ القائِمِ.(8)

«گاهی انسان در سایه خوشخویی، به مقام و رتبه روزه داران شب زنده دار می رسد!»

انسی که مؤمنان با یکدیگر می گیرند، بسیار قیمتی و باارزش است و این در سایه خوش اخلاقی پدید می آید که حلقه وصل انسانها به هم است. در جوامع غربی، برخوردها اگر شاد و همراه با لبخند است، آن خوشرویی ها حرکات سطحی و ظاهری است و ریشه در عمق دلها ندارد. «اخلاق آمریکایی» و «اروپایی»، تصنّعی است. اما حسن خلق و خوش برخوردی در جوامع ایمانی و اسلامی، ریشه در متن عقیده دارد و انسانها با هم یکدل و صمیمی اند، و دلسوز و رؤوف و بامحبّت!

پیامبر اکرم(ص) رابطه مؤمن با مؤمن و برخوردشان را با هم، همچون رسیدن یک تشنه به آب سرد و گوارا می داند که با آن سیرابی می شود:

اِنَّ المؤمِنَ لَیَسْکُنُ اِلَی المؤمِنِ کَما یَسْکُنُ قَلْبُ الظَّمْأآنِ اِلَی الماء البارِدِ.(9)

در کجای اخلاق غربی، این حالت یافت می شود؟

در معاشرت مسلمانان با هم، باید «همدلی»، بیش از «وحدت فیزیکی» و «پیوند سطحی» حاکم باشد، تا به انس و الفتهای پایدار و رابطه های درونی بیانجامد. با سلام و مصافحه و حسن خلق و چهره باز و لبخند محبّت زا و غم زدا و برخورد نیک، این مهّم تأمین می شود. میزان اسلامی بودن اخلاق هر مسلمان را باید در نحوه معاشرتش با دیگران جستجو کرد. خوش خلقی ، دین و مرام مسلمانی است. به فرموده حضرت رسول(ص): «ایمان کسی کاملتر است که اخلاقش بهتر باشد، کسی به پیامبر شبیه تر و به او نزدیکتر است که خوش خلق تر باشد»(10) و به تعبیر امام صادق(ع):

«پس از عمل به واجبات الهی، محبوبترین کارها نزد خداوند، آن است که انسان اخلاقی سازگار با مردم داشته و اهل «مدارا» باشد.»(11)

باری ... گفتار و رفتار ما «آیینه شخصیّت» ماست، بکوشیم هر چه روشنتر و شفّاف تر باشد ادامه دارد.

                  

یک شنبه 25 آبان 1393  4:11 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 nargesza
shirdel2
shirdel2
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1393 
تعداد پست ها : 5535
محل سکونت : یزد

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

بنام خدا

در مورد سکوت مطلبی طولانی اما کامل در یکی از سایتها خواندم که بشرح زیر است:

سكوت


جنبه مثبت و منفي زبان
نعمت زبان و بيان از ويژگي خاصي برخوردار است، لكن از اين نكته نيز نبايد غفلت كرد كه زبان داراي دو بُعد مثبت و منفي است و نمي توان گفت چون زبان نعمت عظماي الهي است پس بايد هر چه بيشتر آن را به كار انداخت و بدون حساب هر سخني را بر زبان جاري ساخت بلكه بايد در موارد ضروري و مفيد از آن بهره برداري كرد.
سخن، بهترين عبادت و زشت ترين معصيت
حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرمود:
...و در ميان عبادات و طاعاتي كه از اعضاء و جوارح انسان سر مي زند عبادتي كم زحمت تر و كم مؤنه تر و در عين حال گرانبهاتر نزد خدا از سخن وجود ندارد البته در صورتي كه كلام براي رضاي خدا و به قصد بيان رحمت و گسترش نعمتهاي او باشد، زيرا بر همه مشهود است كه خداوند ميان خود و پيامبرانش جهت كشف اسرار و بيان حقايق و اظهار علوم پنهاني خود چيزي را جز كلام واسطه قرار نداده و وحي و تفهيم مطالب به وسيله كلام صورت گرفته است، چنانكه ميان پيامبران و مردم نيز وسيله اي جز سخن براي ابلاغ رسالت وجود ندارد. از اينجا روشن مي شود كه سخن بهترين وسيله و ظريف ترين عبادت است و همچنين هيچ گناهي نزد خداوند سنگين تر و به كيفر نزديكتر و پيش مردم نكوهيده‎تر و ناراحت كننده تر از سخن نيست .  
اصولا يكي از نشانه هاي انسان عاقل آن است كه بيجا سخن نمي گويد، زيرا زبان بيان كننده ميزان عقل آدمي است، چنانكه اميرمؤمنان ـ عليه السّلام ـ فرمود:
«تَكلّمُوا، تُعْرَفُوا فإنَّ الْمرْءَ مخْبوءٌ تحْت لِسانِهِ.»
سخن بگوييد تا شناخته شويد چرا كه انسان در زير زبان خود پنهان است.
آدمي مخفي است در زير زبان اين زبان پرده است بر درگاه جان
چونك بادي پرده را درهم كشيد سرّ صحن خانه شد بر ما پديد
كاندر آن خانه گهر يا گندم است گنج زر يا جمله مار و كژدم است
يا در او گنج است و ماري بر كران زانك نبود گنج زر بي پاسبان
بي تأمّل او سخن گفتي چنان كز پس پانصد تأمّل ديگران.
و در جاي ديگر فرمود:
«ألْمرءُ مخْبوءٌ تحْت لسانِِهِ.»
آدمي در زير زبان خود پنهان است.
و به قول شاعر:
تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد
به هر حال، انسان عاقل و دورانديش اول فكر مي كند آنگاه سخن مي گويد.
اميرمؤمنان ـ عليه السّلام ـ فرمود:
«لسانُ الْعاقل وراءَ قلْبِهِ و قلْب الْأَحْمق وراءَ لسانِهِ.»
زبان عاقل در پشت قلب او جاي دارد و قلب احمق پشت زبان اوست.
مرحوم سيّد رضي هنگامي كه اين جمله را در نهج البلاغه نقل مي كند مي گويد: اين جمله از كلمات شگفت انگيز و پرارزش مولا اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ است و مقصود اين است كه انسان عاقل زبان خود را پيش از مشورت كردن و انديشيدن به سخن نمي گشايد، ولي احمق قبل از اينكه فكر و انديشه كند سخن مي گويد.
بنابراين، گويي زبان عاقل دنباله رو قلب اوست ولي قلب احمق از زبانش تبعيت مي كند. همين مضمون در عبارت ديگري از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:
«قلبُ الْأحمقِ في فيهِ و لسانٌ الْعاقل في قَلْبِهِ.»
قلب احمق در دهان او و زبان عاقل در قلب اوست.
و در جاي ديگر آمده است:
... زبان مؤمن در پس قلب او و قلب و عقل منافق پشت زبان اوست. يعني مؤمن هرگاه بخواهد سخني بگويد نخست مي انديشد، اگر نيك بود مي گويد و اگر ناپسند بود از گفتن آن خودداري مي كند اما شخص دورو و منافق آنچه بر زبانش جاري مي شود مي گويد و نمي داند كدام سخن به سود او و كدام سخن به زيانش تمام مي شود. (سپس فرمود:) رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلم ـ فرموده است: «ايمان هيچ بنده اي درست نمي شود مگر اينكه قلبش درست شود و قلبش درست نمي شود تا آنكه زبان او راست و مستقيم شود»..    
خلاصه آنكه انسان بايد هنگام سخن گفتن تأمّل كند و بيهوده سخن نگويد كه اگر در گفتار زمام اختيار را از كف داد عواقب سوء و زيانباري به دنبال خواهد داشت.
انسان تا سخن نگفته سخن در اختيار اوست، اما وقتي از دهان او خارج شد انسان در اختيار آن قرار مي گيرد. اين حقيقت را حضرت علي ـ عليه السّلام ـ اين گونه بيان مي فرمايد:
سخن مادام كه آن را نگفته اي در اختيار تو است اما همين كه از دهانت خارج شد تو در اختيار آن هستي. بنابراين زبانت را همچون طلا و نقره ات نگه دار، زيرا بسيار شده كه يك كلمه نعمت بزرگي را از انسان سلب كرده و يا بلا و دردسري برايش فراهم ساخته است.
 بسيارند كساني كه از سخن گفتن نادم و پشيمان اند اما به خاطر سكوت هيچگاه اظهار ندامت نمي كنند. لقمان به فرزندش فرمود:
«يا بُنيَّ قدْ نَدِمتُ علي الْكلامِ ولمْ أنْدم عَلي السُّكوتِ.   
 فرزند عزيزم! چه بسا كه من در اثر گفتار پشيمان شده ام اما به خاطر سكوت افسوس نخورده ام.
چند نكته درباره سكوت
در برخي از روايات آمده كه سكوت و خاموشي از سخن گفتن بهتر است:
1. رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود:
«نجاةُ الْمؤمن في حفْظِ لسانِهِ.»
نجات مؤمن در حفظ زبان اوست.
2. امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود:
«قال لُقمان لابْنهِ يا بُنيَّ! أنْ كُنت زَعَمْت أنَّ الْكلامَ منْ فِضَّةٍ فَانَّ السُّكوت من ذَهبٍ» .
 لقمان به فرزندش گفت: فرزند عزيزم! اگر گمان مي كني سخن گفتن، نقره است به درستي كه سكوت، طلا است.
3. رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمود:
«منْ سَرَّهُ انْ يَسْلم فَلْيلزم الصَّمْتَ.»
كسي كه مي خواهد سالم بماند بايد سكوت كند.
4. شخصي خدمت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ رسيد و گفت:
«اخْبرني عنِ الْاسلام بِامرٍ لا اسْئَلُ عنْهُ احداً بعْدك، قال: قُل امنْتُ بِاللهِ ثُم اسْتَقِمْ؟ قلتُ فما أتَّقي؟ فَأؤمأَ بيَدِهِ الي لسانِهِ.» 

دررباره اسلام (و دستورهاي آن) مطالبي بفرماييد كه بدان عمل كنم و نيازي نباشد كه از ديگران در اين باره بپرسم. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: بگو به خدا ايمان آوردم و در اين راه استوار باش. ديگر بار پرسيدم از چه چيز خود را حفظ كنم؟ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلم ـ به زبان خود اشاره كرد، يعني از زبانت بترس و آن را كنترل كن.
شعار اهل تحقيق
امام صادق ـ عليه السّلام ـ درباره فوايد خاموشي فرمود: صمت و خاموشي طريقه اهل تحقيق و شعار كساني است كه با ديده بصيرت در حقايق ثابت و استوار جهان مي نگرند؛ كساني كه در حقايق ماسبق و زمانهاي گذشته غور و بررسي كرده و حقايقي را بيان مي كنند كه قلم ها ننوشته و در كتاب ها نيامده است.
آن گاه فوايد و آثار سكوت را بر شمرده و مي فرمايد:
1. سكوت كليد هرگونه راحتي و آسايش دنيا و آخرت است.
2. موجب رضا و خشنودي خدا است.
3. باعث سبك شدن حساب انسان در روز قيامت است.
4. وسيله محفوظ ماندن از خطاها و لغزش ها است.
5. براي جاهل پرده و ساتر، و براي عالم زينت است.
6. وسيله اي است براي قطع شدن هوي و هوس هاي نفساني.
7. وسيله رياضت نفس است.
8. وسيله درك حلاوت و لذّت عبادت و مناجات با پروردگار است.
9. قساوت و سختي دل را از بين مي برد.
10. وسيله اي است براي كسب حيا و پرهيزكاري.
11. سبب زياد شدن تدبّر و تعقّل و مروّت و مردانگي است.
12. موجب فهم و كياست و عقل انسان مي شود.
سپس امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: اكنون كه به فايده هاي سكوت آگاه شدي، پس دهان فروبند و تا مجبور نشدي لب به سخن مگشاي، به ويژه اگر كسي را پيدا نكني كه براي خدا و در راه خدا با او گفتگو كني.
آنگاه فرمود: وسيله هلاكت و نجات مردم سخن گفتن و سكوت است. پس خوشا به حال كسي كه توفيق شناخت سخن خوب و بد را پيدا كند و به فوايد و آثار پسنديده كم گويي و سكوت آگاه گردد، زيرا سكوت از اخلاق انبياي الهي و شعار بندگان برگزيده خداوند است و اگر كسي ارزش و قدر كلام را بداند بيجا سخن نمي گويد و سكوت را شعار خود قرار مي دهد و كسي كه بر لطايف سكوت آگاهي و اشراف داشته باشد و صمت و خاموشي را امين خزاين و اسرار دل خويش قرار دهد چنين شخصي گفتار و خاموشي اش هر دو عبادت مي شود و كسي جز خدا به حقيقت اين عبادت آگاهي ندارد.
توضيح لازم و نكته قابل توجه:
البته بايد تذكر داد كه هدف اصلي از احاديث سكوت اين نيست كه انسان بايد هميشه و در همه حال لب فرو بسته و زبان به سخن نگشايد و حتي در مقام احقاق حق خود و ديگران سكوت اختيار كند و به دفاع از خود برنخيزد، بلكه مقصود جلوگيري از هرزه گويي و فضول كلام است، زيرا اگر روايات سكوت را اين گونه تفسير كنيم كه انسان بايد در هر حال حتي در برابر ستم ستمكاران و افساد مفسدان مهر سكوت بر لب زده و فرياد برنياورد چنين تفسيري بي ترديد مخالف ضرورت شرع انور است كه امر به معروف و نهي از منكر را از اهمّ واجبات شمرده و سكوت در برابر ظلم را گناهي بزرگ مي داند. اگر در برابر مفاسد و مظالم بنا بر سكوت باشد كيان اسلام به خطر مي افتد. در اين گونه موراد اسلام دستور مي دهد كه مُهر سكوت را بشكنيد و داد بزنيد و فرياد برآوريد و مردم را نيز عليه فساد و ستم برانگيزانيد، چرا كه:
اگر بيني كه نابينا و چاه است اگر خاموش بنشيني گناه است
در حقيقت، كساني كه در اين گونه موارد سكوت مي كنند اصل مسلّم قرآني را ناديده انگاشته اند و آن اصل امر به معروف و نهي از منكر است كه از اهمّ فرايض به شمار مي رود و در قرآن مجيد و روايات اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ تأكيد زيادي بر آن شده است و از كساني كه امر به معروف و نهي از منكر را ترك كنند نكوهش شده و آنها را مستوجب غضب و خشم خداوند دانسته اند.

                  

یک شنبه 25 آبان 1393  4:27 PM
تشکرات از این پست
nargesza omiddeymi1368
fatemexry
fatemexry
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 5428
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

«برخي از راه‌هاي تمرين خوش خلقي و خوش‌رويي»
1. تواضع و فروتني در برخورد با مردم: (الَّذِين‌َ يَمْشُون‌َ عَلَي الاْرْض‌ِ هَوْنًا - بندگان خاص خداوند رحمن آن‌ها هستند كه با آرامش و نرمي بر زمين راه مي‌روند. فرقان‌، 63). هيچگاه نبايد خود را برتر از ديگران دانست. در روايتي از امام صادق‌در اين باره مي‌خوانيم كه فرمود: فروتني ريشة هر خير و سعادتي است‌، تواضع مقام والايي است‌... كسي كه براي خدا فروتني كند، خدا او را بر بسياري از بندگانش برتري مي‌بخشد... هيچ عبادتي نيست كه مقبول درگاه خدا و موجب رضاي او باشد مگر اينكه راه ورود آن فروتني است‌.(بحارالانوار، علامه مجلسي‌;، ج 75، ص 21، دار الاحيأ التراث العربي‌.)
2. حلم و بردباري‌: (وَ إِذَا خَاطَبَهُم‌ُ الْجَـَهِلُون‌َ قَالُواْ سَلَـَمًا - و هنگامي كه جاهلان آن‌ها را مخاطب سازند به آن‌ها سلام مي‌گويند. فرقان‌، 63). و با بي‌اعتنايي و بزرگواري مي‌گذرند نه اينكه در صدد جواب و جبران كار زشت ديگران برآيند.
3. پرهيز از گفتار و رفتار بيهوده و لغو: (وَ الَّذِين‌َ هُم‌ْ عَن‌ِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون‌َ - و آن‌ها كه از لغو و بيهودگي رويگردانند. مؤمنون‌، 3). نبايد شوخيها و حركات نابجا اشتباها جايگزين پندها و حكمتها شود.
4. سخن گفتن با ديگران و پرهيز از صداي بلند و فرياد زدن‌: (وَاغْضُض‌ْ مِن صَوْتِكَ - از صداي خود بكاه. لقمان‌، 19). در بر خورد با ديگران نبايد صدا را بلند كرد. متانت در گفتار از شروط اصلي خوشرويي است.
5. تقيّد به شرع و رعايت آموزه هاي ديني سيرت انسان را زيبا و نيكو مي گرداند و كسب و تقويت صفات نيكو و فضائل اخلاقي را به دنبال دارد.
همواره بايد در نظر داشت كه بنابر روايات و قواعد مسلم اخلاق اسلامي، بهترين حالت در هر كار ميانه­روي است بنابراين در خوشرويي نيز بايد اعتدال را از دست نداد همانطور كه در روايت از امام علي(ع) است كه فرمود: ترشرو بودن سبب كسب دشمني مردم است اما گشاده­رويي (زياد و با همه كس) نيز همنشينان بد را به سوي فرد جلب مي­كند؛ بنابراين بين اين دو حالت باش. زيرا بهترين در همه­ صفات و كارها، حد وسط است. شرح نهج البلاغة، مكتبة آية الله المرعشي النجفي، قم، چاپ اول، 1404ق، ج 20، ص 286).

بس که دل‌تنگم اگر گریه کنم، می‌گویند:

قطره‌ای قصدِ نشان‌دادنِ دریا دارد

السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥ علی بن موسی الرضا (ع)

یک شنبه 25 آبان 1393  6:24 PM
تشکرات از این پست
nargesza omiddeymi1368
fatemexry
fatemexry
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 5428
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

خداوند کریم، اخلاق نیکوی پیامبر را عنایتی از جانب خویش می داند و می فرماید:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ. (آل عمران:159)

در پرتو رحمت و لطف خدا، با آنان مهربان و نرم خو شده ای و اگر خشن و سنگ دل بودی، از گردت پراکنده می شدند.

بسیار رخ می داد که افراد، با قصد دشمنی و آزار دادن پیامبر خدا به حضور ایشان می رسیدند، ولی نه تنها به ایشان اهانت نمی کردند، بلکه با کمال صمیمیت، اسلام را می پذیرفتند و از آن پس، رسول اکرم محبوب و مراد آنان می شد.

بدیهی است که خوش رفتاری مؤمنان با یکدیگر، یکی از ارزش های والای اخلاقی به شمار می رود. قرآن کریم، یاران رسول اکرم9 را نیز به این صفت ستوده و فرموده است:

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ. (فتح: 29)

محمد، رسول خدا و کسانی که با او هستند، در برابر کفار، سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.

بس که دل‌تنگم اگر گریه کنم، می‌گویند:

قطره‌ای قصدِ نشان‌دادنِ دریا دارد

السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥ علی بن موسی الرضا (ع)

یک شنبه 25 آبان 1393  6:24 PM
تشکرات از این پست
nargesza omiddeymi1368
fatemexry
fatemexry
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 5428
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

امام صادق (ع)
من ساء خلقه عذّب نفسه ( جامع السعاده/ ج 1 ص 271)
هركس بداخلاق باشد خودرا عذاب مي دهد

بس که دل‌تنگم اگر گریه کنم، می‌گویند:

قطره‌ای قصدِ نشان‌دادنِ دریا دارد

السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥ علی بن موسی الرضا (ع)

یک شنبه 25 آبان 1393  6:25 PM
تشکرات از این پست
nargesza omiddeymi1368
fatemexry
fatemexry
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 5428
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

امام علي (ع)
حسن الخلق خير الرفيق ( بحار الانوار/ ج77/ص 396)
خوش اخلاقي بهترين رفيق آدمي است

بس که دل‌تنگم اگر گریه کنم، می‌گویند:

قطره‌ای قصدِ نشان‌دادنِ دریا دارد

السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥ علی بن موسی الرضا (ع)

یک شنبه 25 آبان 1393  6:25 PM
تشکرات از این پست
nargesza omiddeymi1368
fatemexry
fatemexry
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 5428
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

پيامبر اسلام:
انكس نزد من از همه محبوبتر و روز قيامت ازهمه به من نزديكتر است كه اخلاقش نيكو تر و تواضعش بيشتر باشد.( قرب الاسناد / ص22)

بس که دل‌تنگم اگر گریه کنم، می‌گویند:

قطره‌ای قصدِ نشان‌دادنِ دریا دارد

السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥ علی بن موسی الرضا (ع)

یک شنبه 25 آبان 1393  6:26 PM
تشکرات از این پست
nargesza omiddeymi1368
golijanikhalkhal
golijanikhalkhal
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 41
محل سکونت : سیستان و بلوچستان

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

تعريف حسن خلق

حسن خلق به معنى خاص، آن است كه انسان با گشاده رويى و چهره شاد و زبان نرم و ملايم با مردم روبرو شود، و در هر جا و با هر كس با خوش‏روئى برخورد كند، لب‏هايى پر از تبسّم، و كلماتى پر از محبت و لطف داشته باشد. اين يكى از فضايل اخلاقى است كه در روابط اجتماعى فوق‏ العاده مؤثر است.

 از امام صادق عليه السلام پرسيدند: حسن خلق چيست؟ فرمود: «تَلينُ جانِبَكَ وَ تُطَيِّبُ كَلامَكَ وَ تَلْقى اخاكَ بِبُشْرٍ حَسَنٍ؛ حسن خلق آن است كه رفتار خود را آميخته با نرمش، و كلام خود را پاكيزه و محبّت‏آميز كنى، و با چهره گشاده برادر مسلمانت را ملاقات نمايى».

در حديث ديگرى از رسول خدا صلى الله عليه و آله به بخشى از تفسير حسن خلق اشاره شده مى ‏فرمايد: «انَّما تَفْسيرُ حُسْنِ الْخُلْقِ ما اصابَ الدُّنْيا يَرْضى، وَ انْ لَمْ يُصِبْهُ لَمْ يَسْخَطْ؛ تفسير حسن خلق اين است كه هر مقدار از دنيا به او برسد، خشنود باشد و اگر به دنيا نرسد خشمناك نشود».

هنگامى كه موسى عليه السلام مأمور شد پيام الهى را به فرعون طغيانگر كه بنى اسرائيل را به بردگى كشيده بود برساند، با اين خطاب مخاطب شد: «تو و برادرت هارون به سوى فرعون برويد كه طغيان كرده است، اما به نرمى با او سخن بگوييد شايد متذكّر شود يا (از خدا) بترسد» (اذْهَبا الى فِرْعَوْنَ انَّهُ طَغى- فَقُولا لَهُ قَوُلًا لَيّناً- لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اوْ يَخْشى).

اين تعبير نشان مى ‏دهد كه اگر امر به معروف و نهى از منكر و دعوت به سوى حق با نرمش و برخورد محبت‏ آميز همراه باشد، اميد اين مى ‏رود كه حتى در سنگ دل‏ترين افراد اثر بگذارد.

اهمّيّت حسن خلق در احاديث اسلامى

1- در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‏ خوانيم كه فرمود: «الْاسْلامُ حُسْنُ الْخُلْقِ؛ اسلام همان خوش رويى است».  اين تعبير نشان مى‏ دهد كه عصاره تعليمات اسلام همان حسن خلق است.

2- در حديثى از حضرت على عليه السلام در يك تعبير جامع و جالب مى‏ خوانيم: «عنوانُ صحيفةُ المؤمن حسنُ خُلقه؛ سرلوحه نامه عمل انسان با ايمان حسن خلق او است».  

3- در حديث ديگرى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏ خوانيم: «اكْثَرُ ما تَلِجُ بِهِ امَّتى‏ الْجَنَّةَ التَّقوى‏ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ؛ بيش‏ترين چيزى كه امت من به سبب آن وارد بهشت مى‏ شوند تقوا و حسن خلق است».

4- در حديث ديگرى اميرمؤمنان على عليه السلام مى‏ فرمايد: «اكْمَلُكُمْ ايْماناً احْسَنُكُمْ خُلْقاً؛ كسى كه ايمانش از همه كاملتر باشد، حسن خلقش از همه بيشتر است».

آثار و پى آمدهاى مادى و معنوى حسن خلق

1- در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏ خوانيم: «الْخُلْقُ الْحَسَنُ يُذيبُ السَّيِّئَةَ؛ حسن‏ خلق گناهان را ذوب مى‏ كند». (و آثار آن را مى‏ شويد).

2- در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده است: «الْبِرُّ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ يَعْمُرانِ الدِّيارَ وَ يَزيدانِ فِى الْاعْمارِ؛ نيكوكارى و حسن خلق، خانه‏ ها را آباد مى ‏كند و عمرها را افزايش مى‏ دهد».

3- در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على عليه السلام مى‏ خوانيم: «حُسْنُ الْاخْلاقِ يُدِرُّ الْارْزاقَ وَ يُؤْنِسُ الرِّفاقَ؛ حسن خلق روزى‏ها را فراوان مى‏ كند و بر محبت دوستان مى‏ افزايد».

سرچشمه‏ هاى حسن خلق‏

بعضى از مردم به طور طبيعى خوش اخلاق و خوش برخوردند و اين يكى از مواهب الهى است كه نصيب هر كس نشده است. بايد خدا را با تمام وجودش شكر گويد.

ولى گروهى چنين نيستند، اما مى‏توانند با تمرين و ممارست و به كار بستن اصول دقيقى حسن خلق را در وجود خود زنده كنند و چنان در عمق جانشان نفوذ كند كه طبيعت ثانويّه شود.

بهترين راه براى رسيدن به اين كمال آن است كه در آثار معنوى و مادى آن همه روزه بينديشند، و رواياتى كه در بالا گفته شد و تحليل هايى كه در ذيل آن آمد را به خاطر بسپارند، و به هر مناسبتى آن را تكرار كنند.

از سويى ديگر بايد از نظر عملى نيز به تمرين حسن خلق مشغول شوند زيرا فضائل اخلاقى مانند نيروهاى جسمانى از طريق تمرين تقويت مى‏ شود همان گونه كه ورزش كاران پس از مدتى تمرين، داراى اندامى نيرومند و زيبا و كارآمد مى‏ شوند، ورزش‏هاى اخلاقى نيز روح انسان را قوى و زيبا و كارآمد مى‏ كند.

بزرگان اخلاق گفته‏ اند، اشخاص بخيل بايد دندان روى جگر بگذارند و از اموال خود به اين و آن ببخشند. در آغاز، اين كار براى آنها بسيار مشكل است ولى روزبه‏روز آسان‏تر مى‏ شود و به تدريج به جايى مى‏ رسند كه اگر روزى چيزى نبخشند ناراحتند!

و نيز توصيه كرده‏ اند افراد ترسو بايد در ميدان‏هاى مبارزه حضور يابند تا با گذشت زمان ترس آنها بريزد و روحيه دليرى و شجاعت در آنها زنده شود.

صاحبان اخلاق سوء نيز از همين طريق تمرين مستمر و پى گير مى ‏توانند سرمايه عظيم حسن خلق را براى خود فراهم كنند و از بركات آن بهره بگيرند.

توارث‏

نيز در اينجا مؤثر است، امام اميرالمؤمنين على عليه السلام مى ‏فرمايد:

«اطْهَرُ النَّاسِ اعْراقاً احْسَنُهُمْ اخْلاقاً؛ آنها كه ريشه‏ هاى پاك‏ترى دارند، اخلاق بهترى دارند».

اين نكته نيز در تمام مباحث اخلاقى نيز بايد مورد توجه باشد كه بدون امدادهاى الهى فراهم كردن فضايل اخلاقى ممكن نيست، بايد دست به دامن لطف الهى زد و با تمام وجود از پيشگاهش توفيق به دست آوردن اين فضائل را نمود.

در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏ خوانيم: «الْاخْلاقُ مَنايِحٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَاذا احَبَّ عَبْداً سَنَحَهُ خُلْقاً حَسَناً وَ اذا ابْغَضَ عَبْداً مَنَحَهُ خُلْقاً سَيِّئاً؛ اخلاق، مواهب الهى است، هنگامى كه بنده‏اى را (به خاطر نيّات و اعمالش) دوست دارد، اخلاق نيك به او مى ‏بخشد، و هنگامى كه بنده‏اى را (به خاطر نيّات و اعمالش) مبغوض دارد اخلاق سوء به او مى‏ دهد.

یک شنبه 25 آبان 1393  6:46 PM
تشکرات از این پست
nargesza omiddeymi1368
golijanikhalkhal
golijanikhalkhal
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 41
محل سکونت : سیستان و بلوچستان

پاسخ به:حدیث شماره 22: «خوش‌خُلقى و سكوت‏‏‏‏»

 سيره پيشوايان‏

يكى از بهترين راه‏ها براى كسب فضيلت حسن خلق، و ملاحظه آثار شگفت‏ انگيز آن، بررسى حال پيشوايان بزرگ دين است:

1- در حديثى از امام حسين عليه السلام مى‏ خوانيم كه مى ‏فرمايد: از پدرم على عليه السلام، از روش پيامبر صلى الله عليه و آله در برخورد با مردم سؤال كردم فرمود: «پيامبر صلى الله عليه و آله هميشه چهره‏اى خندان داشت، بر مردم آسان مى ‏گرفت و با نرمش رفتار مى‏ كرد، خشن و سنگدل نبود و فرياد نمى ‏كشيد، هرگز به كسى ناسزا نمى ‏گفت، عيبجوئى نمى‏ كرد، متملّق و ستايش‏گر نبود، هرگاه چيزى برخلاف ميل او انجام مى ‏شد، براى اين كه افراد ناراحت نشوند، خود را به تغافل مى‏ زد، اميدواران را نا اميد نمى‏ كرد، سه چيز را هميشه رها مى‏ نمود، مذمت، عيبجوئى و جستجو در اسرار مردم، سخن نمى‏ گفت، مگر در جائى كه اميد پاداش الهى داشت و هنگامى كه سخن مى‏گفت چنان جاذبه داشت كه همه اهل مجلس سكوت كرده و چشم به زمين مى ‏دوختند گويى پرنده‏اى بالاى سر آنها نشسته است. و هنگامى كه ساكت مى‏ شد آنها سخن مى‏ گفتند و ابهّت پيامبر صلى الله عليه و آله چنان بود كه كسى جرئت نمى‏ كرد در برابر آن حضرت با ديگرى نزاع و پرخاش‏گرى كند».

2- در حديثى از تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام آمده است كه زنى خدمت فاطمه زهرا عليها السلام رسيد و گفت: مادر (پير) و ضعيفى دارم، و در مسايل نمازش مشكلى براى او پيش آمده، مرا فرستاده است كه از آن سؤال كنم، فاطمه عليها السلام پاسخ او را بيان فرمود، ولى آن زن سؤال ديگرى مطرح كرد. حضرت پاسخ گفت، براى سومين بار سؤال كرد و پاسخ شنيد واين كار را تا ده بار تكرار كرد، و حضرت هر بار پاسخ او را گفت، سپس او از فزونى سؤال‏ها شرمنده شد و عرض كرد: ديگر به شما زحمت نمى‏ دهم اى دختر رسول خدا!

فاطمه عليها السلام فرمود: هر چه مى‏ خواهى سؤال كن، آيا اگر كسى بر عهده بگيرد كه بار سنگينى را از محل بلندى بالا ببرد و كرايه آن صد هزار دينار باشد، سنگينى بار، او را زحمت خواهد داد؟ زن عرض كرد: نه، حضرت فرمود: هر سؤالى كه تو از من مى‏ كنى و من پاسخ مى‏ گويم، به اندازه فاصله ميان زمين و عرش مملو از لؤلؤ، پاداش من خواهد بود، به طريق اولى چنين بارى بر من سنگين نخواهد بود».

اين حوصله عجيب و آن برخورد محبت ‏آميز و آن تشبيه زيبا براى برطرف كردن شرمندگى سؤال كننده از كثرت سؤال، هر كدام نمونه جالبى است از خوش خلقى پيشوايان بزرگ كه سزاوار است براى همه درس عبرت باشد، و در طريق ارشاد مردم از آن الهام بگيرند.

3- در حديث معروفى از برخورد امام حسن مجتبى عليه السلام با مردم، مى‏ خوانيم كه روزى يك مرد شامى امام را (در كوچه ‏هاى مدينه) ديد كه سوار بر مركب است.

شروع به لعن و ناسزا به آن حضرت كرد، امام پاسخى به او نمى ‏گفت، هنگامى كه از لعن و ناسزاها فراغت حاصل كرد، امام روبه او كرد سلام فرمود و در چهره او خنديد فرمود: اى مرد محترم! گمان مى‏ كنم كه تو در اين ديار غريبى و حقايق بر تو مشتبه شده است هرگاه از ما طلب عفو كنى، تو را مى‏ بخشم و اگر چيزى بخواهى، به تو مى ‏دهيم، اگر راهنمائى بخواهى تو را راهنمائى مى‏ كنيم، و اگر مركبى از ما بخواهى‏

در اختيارت مى‏ گذاريم، اگر گرسنه ‏اى سيرت مى‏ كنيم، و اگر برهنه‏اى لباس در اندامت مى‏ پوشانيم، اگر نيازمندى بى نيازت مى‏ كنيم، و اگر از جايى رانده شده ‏اى پناهت مى ‏دهيم (خلاصه) هر حاجتى داشته باشى برآورده مى‏ كنيم. و اگر دعوت ما را بپذيرى و به خانه ما بيائى و ميهمان ما باشى، تا موقع حركت از تو پذيرائى مى‏ كنيم، ما محل وسيعى داريم و امكانات فراوان و مال بسيار (پذيرائى از تو به هر مقدار، براى ما مشكلى ايجاد نمى ‏كند).

هنگامى كه آن مرد اين سخن محبت ‏آميز را (در برابر سخنان ركيكى كه گفته بود) شنيد گريه كرد (و به كلى منقلب و دگرگون شد) و گفت: گواهى مى‏ دهم كه تو خليفة اللّه در زمين هستى، خدا آگاه‏تر است كه نبوت (و امامت) را در كدام خاندان قرار دهد. پيش از آن كه اين محبت را از شما ببينم تو و پدرت مبغوض‏ترين خلق خدا در نزد ما بودى، و اكنون محبوبترين بندگان خدا در نظر من هستى، اين را گفت و به خانه امام حسن عليه السلام آمد و تا روزى كه مى‏ خواست از آنجا برود، ميهمان امام بود.و از معتقدان به محبت آنها شد.

4- در كتاب «تحف العقول» آمده است كه پير مردى از انصار خدمت امام حسين عليه السلام آمد و حاجتى داشت. امام فرمود: «آبروى خود را حفظ كن از اين كه بخواهى آشكارا از من تقاضا كنى، حاجتت را در كاغذى بنويس و به من ده و من كار خود را انجام مى‏ دهم».

او در نامه ‏اش نوشت: «اى اباعبداللّه! فلان كس پانصد دينار از من طلبكار است و از من مى‏ طلبد از او بخواهيد كه به من مهلت دهد تا توانائى پيدا كنم». هنگامى كه امام حسين عليه السلام نامه او را خواند داخل منزل شد، كيسه‏ اى آورد كه در آن هزار دينار بود (هزار مثقال طلا) فرمود: «پانصد دينار را براى اداى دين به تو دادم و با پانصد دينار ديگر مشكلات زندگانيت را حل كن و هرگاه خواستى تقاضا كنى (از هر بى سروپايى تقاضا نكن بلكه) از يكى از سه كس تقاضا كن؛ يا فرد دين دار، يا صاحب‏ شخصيت، يا بزرگ زاده‏ اى، اما دين دار دينش سبب مى‏ شود كه آبروى تو را حفظ كند، و اما انسان با شخصيت به خاطر شخصيتش شرم مى‏ كند كه حاجتت را انجام ندهد، و اما بزرگ زاده مى ‏داند تو بى‏ جهت از او خواهش نكرده ‏اى، لذا آبروى تو را حفظ مى‏ كند و تقاضاى تو را بى ‏جواب نمى‏ گذارد».

5- در حالات امام چهارم زين العابدين على بن الحسين عليه السلام چنين مى ‏خوانيم:

 «مردى از دشمنان كينه ‏توز اهل‏بيت عليه السلام نزد حضرت آمد او را ناسزا و دشنام داد، امام در جواب او چيزى نفرمود، چون آن مرد از نزد حضرت رفت، امام به حاضران فرمود: اكنون دوست دارم با من بيائيد برويم نزد آن مرد، تا جواب مرا از دشنام او بشنويد، عرض كردند اى كاش جواب او را همان اول مى‏ داديد، حضرت حركت فرمود، در حالى كه آيه شريفه «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيظِ وَ الْعافِّينَ عَنِ النَّاسَ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الُمحْسِنِيْنَ» را مى‏ خواند.

روايت كننده اين حديث مى ‏گويد: از خواندن اين آيه دانستيم كه امام در نظر ندارد برخورد تندى با او كند. هنگامى كه به درِ خانه او رسيدند، حضرت از پشت در صدا زد، فرمود: بگوئيد: على بن الحسين است. هنگامى كه آن مرد متوجه شد كه امام با جماعتى در خانه او آمدند، وحشت كرد و خود را براى شرّ و ناراحتى آماده مى‏كرد، هنگامى كه حضرت او را ديد فرمود: اى برادر! تو نزد ما آمدى و چنين و چنان گفتى، هرگاه بدى‏ هائى را كه به من نسبت دادى راست باشد از خدا مى‏ خواهم كه مرا بيامرزد، و اگر دروغ گفتى و تهمت زدى از خدا مى ‏خواهم كه تو را بيامرزد. آن مرد از اين بزرگوارى و خوش رفتارى شرمنده شد پيشانى امام را بوسيد و گفت آنچه من گفتم در تو نيست، و من به اين بدى‏ها سزاوارترم.

6- در حالات امام باقر عليه السلام مى‏ خوانيم كه مردى از اهل شام در مدينه منزل گزيده بود، و غالباً به مجلس آن حضرت مى ‏آمد و مى‏ گفت اشتباه نشود من به خاطر محبت و دوستى به منزل شما نمى‏ آيم، بلكه در روى زمين، كسى از شما اهل بيت نزد من‏ مبغوض‏تر نيست، و مى‏ دانم دشمنى با شما اطاعت خدا و اطاعت رسول خدا صلى الله عليه و آله است، ولى چون تو داراى فضائل و علوم مختلف همراه با فصاحت بيان هستى، از سخنانت خوشم مى‏ آيد لذا به مجلس تو مى‏ آيم.

امام در پاسخ او مى‏ فرمود: «لَنْ تَخْفى عَلَى اللَّهِ خافِيَةٌ؛ چيزى بر خدا پنهان نيست».

مدتى گذشت، به امام خبر دادند كه مرد شامى بيمار شده و بيماريش شديد است، مرد شامى به بازماندگانش سفارش كرده بود، هنگامى كه من مردم نزد محمدبن على الباقر عليه السلام برويد و از او بخواهيد كه بر من نماز بگذارد، و به او بگوئيد كه من چنين وصيتى را كردم. صبحگاهان بود كه به امام خبر دادند او از دنيا رفته و چنين وصيتى كرده است- در حالى كه امام عليه السلام در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول تعقيب نماز صبح بود- امام فرمود: عجله نكنيد تا من بيايم، سرزمين شام سرزمين سرد، و حجاز، منطقه گرم است، ممكن است اين شخص گرمازده شده باشد، امام دو ركعت نماز خواند و دست به دعا برداشت، و مدتى دعا كرد. سپس برخاست و به منزل آن مرد شامى آمد و با صداى بلند آن مرد را كه تصور مى‏ كردند مرده است صدا زد. مرد شامى گفت: «لَبَّيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ». حضرت او را نشاند و تكيه به چيزى داد، غذاى رقيقى براى او طلب كرد، و به او نوشاند، سپس فرمود: سينه و شكم او را خنك كنيد (همان كارى كه امروز با گرمازدگان مى‏كنند) آنگاه حضرت بازگشت، چيزى نگذشت كه مرد شامى سلامتى خود را باز يافت، خدمت امام آمده گفت: عرض خصوصى دارم. حضرت مجلس را خلوت كرد، مرد شامى عرض كرد: من شهادت مى‏ دهم كه تو حجت خدا بر خلقى، و هر كس راهى جز راه شما برود گمراه و زيان كار است.

حضرت فرمود: مگر چه شده؟ عرض كرد: شكى ندارم كه روح مرا قبض كردند و مرگ را با چشم خود ديدم ناگاه صدايى شنيدم كه مى‏ گفت روح او را به تنش بازگردانيد چون محمد بن على عليهما السلام از ما درخواست كرده است.

یک شنبه 25 آبان 1393  7:27 PM
تشکرات از این پست
nargesza omiddeymi1368
دسترسی سریع به انجمن ها