0

مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

عشقت ببین مرا به کجاها کشانده است

راهی برای نوکرت آقا نمانده است

می ترسم عاقبت که بمیرم نبینمت

ترس از اجل مرا سر جایم نشانده است

هر کس که میرسد به من ، او طعنه میزند

می گوید او تو را ز در خویش رانده است

دق میکنم ز دوری تو یابن فاطمه

جز تو کسی برای من آقا نمانده است

سیصد نفر که هیچ ، بگو ده نفر .... نشد

آیا کسی برای تو ای شاه مانده است ؟

آقا بیا به جان رقیه که دوری ات

جان مرا دگر به لب من رسانده است

تو گفته ای به روضه ی عباس میروی

زهرا برات روضه ی عباس خوانده است

جواد دیندار

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 18 آبان 1393  11:07 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

امام حسین(ع)-مناجات


بدون بارش باران، کویر می‌میرم

بدون گریه‌ی بر تو، فقیر می‌میرم

هرآن کسی که غلام تو می‌شود آقاست

بدون نوکری تو حقیر می‌میرم

اگرچه کرب و بلا قسمتم نشد آقا

به حسرت حرمت در مسیر می‌میرم

برای زخم زیاد تو عمر من کم بود

دو چشم من نشد از گریه سیر می‌میرم

به وقت مردن خود جای أشهدم گویم

"حسین أمیری و نعم الأمیر" می‌میرم

قسم به مادر پهلو شکسته‌ات آقا

محبت خودت از من نگیر می‌میرم


محسن حنیفی

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 18 آبان 1393  11:08 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

حسین جان...

سفره هرکس که با عشق تو دمخور میشود

دائما از لطف زهرا مادرت پُر میشود

 

گوشه چشمت ناصبی را کرد مجنون الحسین

سنگ از خیمه نشینی شما دُر میشود

 

یک زیارت کردنت صد حج مقبول خداست

جبرییل از رتبه ات غرق تحیُر میشود

 

وقت نفرین کردنت هم لطف نازل میکنی

گوشه ای از مهربانیهای تو حُر میشود

 

قطره ی اشکی که در داغ تو از چشمی چکید

پیش کوثر میرود گرم تفاخُر میشود

 

ما بهشتی را که میگویند اینجا دیده ایم

درمیان روضه ات جنت تصور میشود

 

معصیت یکروز حسن عاقبت را میبرد

عشق بی تقوا سر انجامش تنفر میشود

 

آخر هر روضه وقتی گریه کن ها میروند

سهم هرگریه کن از زهرا تشکر میشود

 

نوکران مخلص تو خانه دار جنت اند

یاحسین سینه زن آجر به آجر میشود

 

سرنوشت قدرنشناسان هیئت های تو

آخرش شرح نزول "التکاثر"میشود

 

زود پیرم کرد داغت ، زود مویم شد سفید

روضه خوانی تو منجر به تکسر میشود

 

بعد اسمت ناخودآگاه اشک میریزم حسین

کاسه چشم من از خون جگر پُر میشود..

 

خاک عالم برسر دنیا که حقت را نداد

چند قطره آب هم روی لب دریا نداد..

سید پوریا هاشمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 18 آبان 1393  11:08 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

طوری که نم ز بحر کرم فیض می برد

از فیض اشک چشم ترم فیض می برد

 

جان و دلم اگرچه نشد محرمش ولی

هر شب همین که پشت درم فیض می برد

 

اینجا حسینه است شبش مثل کربلاست

هرکس که می رسد ز حرم فیض می برد

 

در مجلس حسین که خیر کثیر هست

اسمی هم از کسی نبرم فیض می برد

 

فهمیدم از مقام رفیعی که یافته

از یاحسین من پدرم فیض می برد

 

فطرس شدن بهانه رفتن به کربلاست

اینگونه است بال و پرم فیض می برد

 

از گرد و خاک روی سر زائران تو

تا شهر کفر هم ببرم فیض می برد

 

وقتی که خون برای تو گریه کنم حسین

بیش از تمام تن جگرم فیض می برد

 

مادر اگر پسر دهد از دست ، باز هم

هر بار گوید ای پسرم فیض می برد

 

حسین قربانچه

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 18 آبان 1393  11:09 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

بس که اعجاز زچشمان تو ظاهر شده است

نام تو زینت محراب و منابر شده است

 

غم نهفته شده در واژه ی جانسوز"حسین"

آه از نام شریفت متبادر شده است

 

آب و باد و مه و خورشید و فلک درکارند

روضه خوان تو تمامی عناصِر شده است

 

هرکه از باده ی توسهم مقدر دارد

قسمت هرکسی ازسوی تو صادر شده است

 

یک نفرجون و یکی عابس و یک مرد زهیر

یک نفر نیز حبیب بن مظاهر شده است

 

سهم منصور ملک گریه هر روزه شده

ملک عرش نشین ساکن حائر شده است

 

باد مضمون نو از بازی با زلفت ساخت

باد هم مرثیه خوانت شده ، شاعر شده است

 

نظم گیسوی تو را دست کسی ریخت بهم

شکر بالای سرت فاطمه حاضر شده است

 

بوریایی که تو را گرم در آغوش گرفت..

موجب فخر تمامی عشائر شده است

 

محسن حنیفی

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 18 آبان 1393  11:09 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

امام حسین(ع)-مناجات

 

زیر این شال عزا پیرهنم خوشبو شد

این چه عطری است، تمام بدنم خوشبو شد

مادرم کودکی‌ام، حرف دهانم می‌کاشت

ناگهان گفت حسین و دهنم خوشبو شد

خوب تا حنجره‌ام بوی حسینی که گرفت

روضه دم آمده و انجمنم خوشبو شد

هر کجا حس حسین آمده من گُل کردم

شعر نیما و سپید و کهنم خوشبو شد

بیشتر هر چه به زیر علمش سینه زدم

بیشتر بر سر و سینه زدنم خوشبو شد

بعد مرگم همه تابوت مرا بو بکشید

که به یادش دم مردن کفنم خوشبو شد

 

علی احدی

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 18 آبان 1393  11:10 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

امام حسین(ع)-شهادت

 

حرمتش را، خیمه اش را، لشکرش را...بگذریم

کینه ی شمشیر زن ها اکبرش را...بگذریم

قاسمش را ضربه ها هم قامت عباس کرد

تیر بی رحمی گلوی اصغرش را...بگذریم

گوشه گودال بود و سایه ای نزدیک شد

روبرویش ایستاد و خنجرش را...بگذریم

عرش می لرزید حتی اعتنایی هم نکرد

گر چه از هر سو صدای مادرش را... بگذریم

چشمشان پیراهن صدپاره ی او را گرفت

چشم مردی هم گرفت انگشترش را...بگذریم

تا بیامیزند با هم استخوان و خون و خاک

اسبها را تاختند و پیکرش را...بگذریم

باز آتش کار خود را کرد و صحرا تار شد

ناله های دخترانش خواهرش را...بگذریم

کاروان آماده ی فریاد بود و ناگهان

روبروی محمل خواهر سرش را...بگذریم

بگذریم از کوفه و از شام، اما آنچه شد

می سپارم دست قلبم باورش را، بگذریم

عاقبت کنج خرابه، نیمه شب، دختر که دید-

چشم و ابروی پر از خاکسترش را...بگذریم

شاعرت انگشتهایش داغ شد، از تو نوشت

این غزل باروت بود و دفترش را...بگذریم

 

 

حسن اسحاقی

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 18 آبان 1393  11:10 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

آیات زخمت یک به یک تفسیر دارد

هر زخم چندین روضه در تقدیر دارد

 

مثل حبیب این روضه ها را دوست دارم

یعنی عزادارت مراد و پیر دارد

 

بر من ببخشا...اشکهایم بی افاقه است

این چشم ها کوتاهی تقصیر دارد

 

فهمیده ام از اشک های جاری خویش

این روضه ها بر سنگ هم تاثیر دارد

 

لات محل هم در محرم سر به راه است

این گریه ها در ذات خود اکسیر دارد

 

زیر علامت سر برایت خم نموده

مانند حر برگشته سر بر زیر دارد

 

چکمه به دوش انداخته در بین دسته

می گفت میل توبه و تغییر دارد

 

از خوب و بد بیمارهایت بی شمارند

آری تب عشق حرم واگیر دارد

 

ما بندگان کشور اشک تو هستیم

این مملکت را گریه در تسخیر دارد

 

محسن حنیفی

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 18 آبان 1393  11:11 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

وقتی سرِ آزادگی بر نیزه ی شوم بلا رفت
پنداشتند دیگر " نوا" از نایِ حق ، درنینوا ، رفت
روزی که زور و زیور و تزویرها یک کاسه گشتند
با نعره می گفتند : کز آزادگی هر ردِّ پا رفت
غافل از این بودند کین جولانگه دریای عشق است
هر موج جویای بقا مستانه دنبال فنا رفت
موجی که در کرببلا تاریخ نویی را رقم زد
پس لرزه اش از مرز و بومِ ساعت و جغرافیا رفت
پیغمبران از شیوه های نابِ "بودن " گفته بودند
اما حسین :از شیوه یِ " باید چسان از ناکجا رفت"؟
با ید که بر پیشانی تاریخ حک می گشت آن روز
"ثار خدا " یعنی که با ره توشه ی پروانه ها رفت
وقتی امام عاشقی ها گوی و میدان را نشان داد
این بار آبِ روی هر بی آبرو در کربلا رفت
او ساقی لب تشنگان وادی عشق وجنون است
هر کس ز جام نینوایی جرعه ای زد مبتلا رفت
می گفت : گر دین هم نداری دست کم آزادگی کن
با این سخن هر مرغکی ققنوس وش راه هما رفت


فهیم بخشی


محرم1393

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 18 آبان 1393  11:11 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

مقام نوکری ساده در این درگاه کم نیست

کنارش گر چه می دانیم خاطرخواه کم نیست

 

یکی شاعر ، یکی سقا ، یکی هم چای ریزش

برای نوکری در خانه ی او راه کم نیست

 

گناهی را که مستوجب به آتش بود بخشید

بسازد با نگاه از کوه هایی ، کاه ! کم نیست

 

گرفتم با تباکی حاجتم را پس یقیناً

گره هایی که وا خواهدشد از یک آه کم نیست

 

شنیدم حال عابس را به حالش غبطه خوردم

سری را روی دامانش بگیرد شاه کم نیست

 

 ماشاالله دهدشتی

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 18 آبان 1393  11:11 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

گفت از دل تا پيمبر يا لثارات الحسين

آمد از الله اكبر يا لثارات الحسين

 

تا كه ثارالله بر سجّاده مظلومانه ريخت

آمد از محراب و منبر يا لثارات الحسين

 

از كمان و نيزه و تير و سنان آمد خروش

آمد از حلقوم اصغر يا لثارات الحسين

 

شاه مظلومان عالم را چو سر بر نيزه رفت

گفت زخم فرق حيدر يا لثارات الحسين

 

از گلوی علقم و زمزم جگرسوزانه گفت:

سلسبيل و حوض كوثر يا لثارات الحسين

 

قدسيان را جبرئيل از عرش اعلا بانگ زد

از زبان حي داور يا لثارات الحسين

 

شاعري با خون سبز کربلا ناگه نوشت

بر سپيدستان دفتر يالثارات الحسين

 

کاظم نظری بقا

یا صاحب الزمان علیه السلام

یک شنبه 18 آبان 1393  11:12 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

بحر طویل برای آقا قمربنی هاشم (ع):



شیر بی باک علی رفت به میدان و چو طوفان همه شیران و یلان را چو پر کاه به یک آه وَ ناگاه به هم ریخت و

شد ساقی دلخواه حسینی که همه دلخوشی ماه بنی هاشمیان ، حضرت سلطان ، یل میدان بلا بود

چه ماهی؟! شه پیکار و جهاندار و سپهدار و یل حیدر کرار و علم گیر و علمدار و زده گردن بسیار و

به یک حمله ی خونبار! ابالفضل همان مرد دلاور پسر حضرت حیدر که زجا کنده در قلعه ی خیبر

وَ نگو ماه که از ماه فراتر وَ نگو چشم بگو تیزی خنجر وَ نگو دست بگو زور دو لشکر

که شده ذکر لب قاسم و عون و علی اکبر همه ی عشق برادر پسر شیر عرب ،دشمن شب ،

عاشق خورشید نسب ، وقت غضب قبضه ی شمشیر به کف ،وقت سخن داشت به لب نقل و رطب

حضرت زینب همه جا بود دعاگوی ابالفضل علمدار همانی که زده یکسره از میسره تا میمنه

او یک تنه بَه بَه به چنین هیمنه ای آینه بنگر به تن او ، دم شب شکن او ، به برق بدن او

به لحن سخن او وَ به خونی که شده رود فرات دهن او وَ شده جوشن صدپاره ی او هم کفن او،

وَ قسم میخورم اصلاً به همان نور جبینش وَ به آن برق نگینش وَ به شق القمر و قطع یمینش وَ به باور

وَ یقینش که شده قوت دینش وَ به آن خنده ی ناز نمکینش ، وَ قسم میخورم اصلاً به همان زخم به ابروش

به بازوش ، به آن عطر خوش جوشن و گیسوش که مدهوش شده عالمی از بوش ، به ابرو و به بازو و به

گیسو و بر و روی ابالفضل علمدار قسم ماه محرم وَ غمش دلخوشی ماست وَ این لطف خود حضرت سقاست

که در سینه ی ما شور گل فاطمه برپاست چه زیباست وَ زهراست که در مجلس ما آمده از بس که غم حضرت

عباس در اینجاست...



محسن کاویانی

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 20 آبان 1393  10:12 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

خطاب حضرت زینب در کوفه با

سر مطهّر امام حسین(علیه السلام)

 

ای پشت و پناه و یار زینب

 ای مایه افتخار زینب

با آن همه مهر و آشنائی

کردی تو ز ما چرا جدائی

دیشب زمن از چه دور بودی

مهمان که در تنور بودی

کی کرد به کوفه میهمانت

 بر خاک نهاده گیسوانت

از روز ازل من و تو با هم

 بودیم در این حادثه توأم

رفتی تو به سوی باغ و رضوان

 من مانده غریب و زار و حیران

رفتی تو بر رسول مختار

من مانده اسیر قوم کفّار

آسوده شدی تو از زمانه

 من ماندم و شمر و تازیانه

تا سایه تو مرا به سر بود

 زین واقعه کی مرا خبر بود

باشد سر تو مقابل من

 بر نیزه به پیش محمل من

با این همه محنت جگرسوز

خون است دلم از آنکه امروز

چون ماه، سر تو بر سنان است

 انگشت نمای کوفیان است

«ذاکر» هم از این غم و مصیبت

گردید قرین رنج و محنت

 

عباس حسینی جوهری (ذاکر)

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 20 آبان 1393  10:13 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

امام حسین(ع)-دیر راهب

 

در دیر راهب چه گذشت:

بعد شهر بعلبک آل زیاد

راهشان در دیر راهب اوفتاد

کهنه دیری در درونش راهبی

شعله های طور دل را طالبی

دیر نه، نه، یک جهان دریای نور

او چو موسی بر فراز کوه طور

ترک دنیا گفته ای در کنج دیر

همچو عیسی آسمان را کرده سیر

لحظه لحظه سال ها در انتظار

تا شود دیرش زیارتگاه یار

بی خبر خود رازها در پرده داشت

در تمام عمر یک گم کرده داشت

پیر دیری در نوا چون بلبلی

چشم جانش در ره خونین گلی

با گل نادیده اش می کرد حال

تا شبی بگرفت دامان وصال

دید در پایین دیر خود شبی

هر طرف تابیده ماه و کوکبی

گفت الله کس ندیده این چنین

هیجده خورشید، یک شب بر زمین

این زنان مو پریشان کیستند

گوئیا از جنس انسان نیستند

لاله ی حمرا کجا و آبله

بازوی حورا کجا و سلسله

چیستند این عقده های گوهری

یاس های کوچک نیلوفری

آمده از طور، موسای دگر

در غل و زنجیر، عیسای دگر

سر به نوک نیزه می گوید سخن

یا سر یحیی است پیش روی من

گشته نیلی ماه روی کودکی

بسته دست نونهال کوچکی

طفل دیگر بسته با معبود عهد

یا سر عیسی جدا گشته به مهد

 

راهب سر را می بیند:

کرد نصرانی نزول از بام دیر

گرد سرها روح او سرگرم سیر

دیده بر شمع ولایت دوخته

چون پر پروانه جانش سوخته

راهب پیر و سر خونین شاه

رازها گفتند با هم با نگاه

شد فراق عاشق و معشوق طی

این به پای نیزه او بالای نی

ناگهان زد بانگ بر فوج سپاه

کای جنایت پیشگان رو سیاه

کیست این سر؟کاین چنین خواند فصیح

وای من داوود باشد یا مسیح

یا شده ایجاد صفین دگر

گشته قرآن بر سر نی جلوه گر

پاسخش گفتند مقصود تو چیست؟

این سر خونین، سر یک خارجیست

کرده سر پیچی ز فرمان امیر

خود شهید و عترتش گشته اسیر

بود هفتاد و دو داغش بر جگر

تشنه لب از او جدا کردیم سر

لرزه بر هفت آسمان انداختیم

اسب ها را بر تن او تاختیم

شعله ها از هر طرف افروختیم

خیمه هایش را سرارسر سوختیم

هر یتیمش از درون خیمه گاه

برد زیر بوته خاری بی پناه

ریخت نصرانی به دامن خون دل

گشت سرتا پا وجودش مشتعل

بر کشید از سینه چون دریا خروش

گفت ای دون فطرتان دین فروش

ثروت من هست چندین بدره زر

در جوانی ارث بردم از پدر

در بهای این همه سیم و زرم

امشب این سر را امانت می برم

می کنم تا صبح با او گفتگو

کز دهانش بشنوم سری مگو

شمر را چون دیده بر زر اوفتاد

عشق سیمش باز در سر اوفتاد

 

راهب سر را به دیر می برد:

داد، سر را و ز راهب زر گرفت

راهب آن سر را چون جان در بر گرفت

برد سوی دیر سر را با شتاب

کرد ناگه هاتفی او را خطاب

راهب از اسرار، آگه نیستی

هیچ دانی میزبان کیستی؟

میهمانت میزبان عالم است

هر چه گیری احترامش را کم است

این که لب هایش به هم خشکیده است

بحر رحمت از دمش جوشیده است

اینکه زخمش را شمردن مشکل است

زخم هفتاد و دو داغش بر دل است

گوش شو کآوای جانان بشنوی

از دهانش صوت قرآن بشنوی

گرد ره با اشک، از این سر بشنوی

با گلاب و مشک، خاکستر بشوی

برد راهب عاقبت سر را به دیر

تا خدا در دیر خود می کرد سیر

شد چراغ دیر آن سر تا سحر

دیگر این جا دیر راهب بود و سر

خشت خشت دیر را بود این سلام

کای چراغ دیر و مطبخ السلام

 

راهب ناله ی واحسینا می شنود:

ناگهان آمد صدای یا حسین

واحسینا واحسینا وا حسین

آن یکی می گفت حوا آمده

دیگری می گفت سارا آمده

هاجر از یک سو پریشان کرده مو

مریم از سو زند سیلی به رو

آسیه رخت سیه کرده به بر

گه به صورت می زند گاهی به سر

ناگهان راهب شنید این زمزمه

ادخلی یا فاطمه یا فاطمه

آه راهب دیده بر بند از نگاه

مادر سادات می آید ز راه

 

راهب ناله ی فاطمه می شنود:

بست راهب دیده اما با دو گوش

ناله ای بشنید با سوز و خروش

کای قتیل نیزه و خنجر حسین

ای فروغ دیده ی مادر حسین

ای سر آغشته با خون و تراب

کی تو را شسته است با خون و گلاب؟

بر فراز نی کنم گرد تو سیر

یا به مطبخ یا به مقتل یه به دیر؟

امشب ای سر چون گل از هم واشدی

بیشتر از پیشتر زیبا شدی

ای نصاری مرحبا بر یاری ات

فاطمه ممنون مهمان داری ات

هر کجا این سر دم از محبوب زد

دشمنش یا سنگ یا چوب زد

تو نبوی، گرد این سر صف زدند

پیش چشم دخترانش کف زدند

پیش از آن کافتد در این دیرش عبور

من زیارت کردم او را در تنور

راهب اول پای تا سر گوش شد

ناله ای از دل زد و بی هوش شد

چون به هوش آمد به سوی سر شتافت

سینه ی تنگش ز تیر غم شکافت

گفت ای سر تو محمد نیستی؟

گر محمد نیستی پس کیستی؟

 

سر با رهب سخن می گوید:

ناگهان سر، غنچه ی لب باز کرد

با نصاری درد دل ابراز کرد

گفت کای داده ز کف صبر و شکیب

من غریبم من غریبم من غریب

گفت می دانم غریب و بی کسی

گشته ثابت غربتت بر من بسی

تو غریبی که به همرا سرت

هره آید دست بسته خواهرت

باز اعجازی کن ای شیرین سخن

لب گشا و نام خود را گو به من

آن امیر المومنین را نور عین

گفت راهب من حسینم من حسین

من که با تو هم سخن گشته سرم

نجل زهرا زاده ی پیغمبرم

دیده این سر از عدو آزارها

خوانده قرآن بر سر بازارها

اشک راهب گشت جاری از بصر

گفت ای ریحانه ی خیر البشر

از تو خواهم ای عزیز مرتضی

شافع راهب شوی روز جزا

گفت آئین نصاری وا گذار

مذهب اسلام را کن اختیار

 

راهب مسلمان می شود:

راهب از جام ولایت کام یافت

تا تشرف در خط اسلام یافت

یوسف زهرا بدو داد این برات

گفت ای راهب شدی اهل نجات

عاشق و معشوق بود و بزم شب

صبحدم کردند از او سر طلب

راهب آن سر را چو جان در بر گرفت

باز با سر گفتگو از سر گرفت

گفت چون بر این مصیبت تن دهم

میهمان خویش بر دشمن دهم

چشم از آن رخ دل از آن سر برنداشت

لیک اینجا چاره ای دیگر نداشت

داد سر را گفت ای غارتگران

ای جنایت پیشگان ای کافران

این سر ریحانه ی پیغمبر است

مادرش زهرا و بابش حیدر است

ظلم و بیداد و جنایت تا با کی

وای اگر دیگر زنید آن را به نی

 

 

غلامرضا سازگار

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 20 آبان 1393  10:13 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه شعر ماه محرم و امام حسین علیه السلام

شد عشق شما دليل شيدايي من
يك قطره ي اشك كل دارايي من
اي كاش بيايي  و مرا دريابي 
تاريكي قبر و اوج تنهايي من
*****
هر چند كه غرق سوز و آه و درديم
شبها پي موج روضه ها مي گرديم
ترس از غم طوفان بلا بي معني است
چون رو به سفينة النجات آورديم

اصغر چرمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 20 آبان 1393  10:14 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها