پائولو كوئليو، نويسنده معاصر برزيلي است كه پس از عمري سرگرداني و بستری شدن در بیمارستان های روانی و زندانی شدن به خاطر نوشتن تئاترهای جنسی و... سرانجام تحت تأثير عرفان سرخپوستي و فرقه رام، زندگي جديدي را آغاز كرد. وي در نوشتههاي خود، سعي نموده نوعی معنویت کاذب را به خوانندگان آثارش القاء كند.
هرچند در بيان يك جهانبيني الهي، بايد نقش خدا در تدبير جهان به خوبي ترسيم شود، اما پائولو مايل است جهان را بدون خداوند ترسيم كند. وي معتقد است حتي اگر كسي نقشي براي خدا قائل نباشد، باز جهانِ جهان است. انسان همان موجودي است كه بايد به دنبال عشق خود بگردد. در نگاه وي: «جستوجوي توضيحات درباره خداوند هيچ چيز بر شما آشكار نميكند. ... هيچكس هرگز ثابت نخواهد كرد كه خدا وجود دارد. در زندگي، برخي چيزها را فقط بايد تجربه كرد... عشق چنين چيزي است. خداوند نيز كه عشق است، چنين چيزي است۱))
در مكتب شبه معنوي وی، مهم اين است كه انسان به دنبال رؤياها و نداي قلب خود برود. اساساً ضرورتي ندارد كه به دنبال خداشناسي باشد؛ چراكه به نظر او:
كسي كه به جستوجوي خدا ميرود، دارد وقتش را تلف ميكند.... چون او مدام از ما ميخواهد به دنبال رؤياها و قلب خود برويم(۲)
از اين مبنای فكري وی هم كه بگذريم، و به فرض كه اجازه داده شود به دنبال شناخت خدا باشيم، در نگاه تكثرگرايانه پائولو، شناخت هر كسي متفاوت خواهد بود. سرانجام، هر كس خداي خود ساختهاي دارد كه با خداي ديگران تفاوت ميكند. از اينرو، پائولو به اديان الاهي در مورد ارائه تصوير خاصي از خداوند اعتراض دارد و اعتراف ميكند كه «از تصور خدايي استاندارد شده، كه به طور متعصبانهاي براي همه معتبر باشد، وحشت دارم»( ۳)
پائولو در بيان اهداف الاهيات مكتب خود خداوند را خطاكار، ظالم و بيحكمت معرفي ميكند. وي خداوند را اين گونه توصيف ميكند
صفات خدا
الف. خدای خطاكار
در داستان «شيطان و دوشيزه پريم»، وقتي خارجي با نداي درونش گفتگو ميكند تا علت و منشأيي براي شرّ بيابد، نداي درونش به او ميگويد: «تلاش براي كشف دليل وجوديات بيفايده است. اگر توضيحي ميخواهي ميتواني به خودت بگويي من روشي هستم كه خدا براي تنبيه خودش يافته است؛ تنبيه خودش به خاطر اينكه در يك لحظه غفلت، تصميم گرفت جهان را خلق كند.» (۴)
هدف از ترسيم چنين خدايي، كه اشتباه ميكند، اين است كه به انسان در راه معنويت القاء شود: خداوند هم اشتباه ميكند. از اينرو، او نبايد نگران اشتباهات خود باشد. انسان در مناجاتش با خداوند ميتواند بگويد: خدايا اگر فهرست گناهان مرا به گناهان خودت مقايسه كني، ميبيني كه تو به من بدهكاري. اما امروز روز آمرزش است. پس بخشش خود را نثارم كن و من نيز تو را ميبخشم، تا همچنان در كنار هم حركت كنيم (۵)
ب. خدای ظالم
پائولو معتقد است از زماني كه در اين دنيا قضاوت اختراع شد، خداوند عادل نبوده است. اولين قضاوت مربوط به نافرماني آدم و حوا است. اين نافرماني، سرپيچي از يك قانون غيرمنطقي و عجيب بود. بيعدالتي همچنان ادامه پيدا كرد تا اينكه چند قرن بعد، وقتي خدا به رحم آمد و پسرش را فرستاد تا جهان را نجات دهد، پسرش در همان بيعدالتي سقوط كردكه خودش آفريده بودو چهار ميخ به صليب دوخته شد(۶).
پائولو در اين عبارات چنين القاء ميكند كه از كارهاي خداوند اصلاً نبايد توقع عدالت داشت. خداوند حتي نسبت به پيامبر خود نيز چنين است. با وجودي كه موسي(ع) رنج بسيار در راه او برد، در پاسخ آن همه لطف موسي(ع)، اجازه نداد او به سرزمين موعود گام نهند.(۷)
در نوشتههاي پائولو، حتي پيامبران نيز او را به عدالت نميشناسند. ايليا پيامبر بنياسرائيل در مناجات خود با خدا ميگويد: «خدايا هيچ سر از كارت در نميآورم. در كارت هيچ عدلي نميبينم. خود را از زندگي من كنار بكش كه من ديگر ويران شدهام.» (۸)
«اما خدايا من فهرستي از گناهان تو نيز دارم. تو مرا واداشتي بيش از حد انصاف رنج ببرم؛ زيرا عزيزترين كسم را در اين دنيا، از من گرفتي. تو شهري را كه مرا پذيرفت، نابود كردي، خشونتت وادارم كرد عشق را از ياد ببرم.»( ۹)
نتيجهاي كه پائولو ميگيرد، اين است كه خدا ظلم ميكند. پس ما هم ميتوانيم عادل نباشيم. ، (۱۰)
در داستان «شيطان و دوشيزه پريم» مينويسد:
از ترس كشيشها، مراسم روز آمرزش را به ابتكار خود در آيين آنها آورده بود. در روز آمرزش، مردم بايد دو فهرست تهيه ميكردند. فهرستي از گناهانشان و فهرستي از گناهان خداوند. پس از اعتراف به گناهانشان، آمرزش ميطلبيدند و پس از خواندن فهرست بيعدالتيهاي خدا با او معامله ميكردند: خدايا من نسبت به تو نامنصف بودهام و تو نسبت به من نامنصف بودهاي. پس چون امروز روز آمرزش است، تو گناهان مرا فراموش ميكني، من گناهان تو را و ميتوانيم يك سال ديگر با هم ادامه دهيم(۱۱)
ج. خدای بيحكمت
در مكتب معنوي پائولو، خداوند در آفرينش خود چندان حكيمانه عمل نكرده است. خلقت انسانها و آمدن آنها در اين جهان، اشتباه خداوند معرفي شده است! در نظر وي، خداوند از زندگي يكنواخت آدم و حوا در بهشت كسل شده بود. درخت ممنوعه را در وسط بهشت كاشت تا كمي داستان خلقت جالبتر ومهيجتر شود (ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد، ص ۱۶۵)
پائولو از زبان ورونيكا القاء ميكند:
اگر خدا وجود داشته باشد، در مورد موجوداتي كه تصميم ميگيرند اين زمين را زودتر ترك كنند، بخشنده خواهد بود و شايد از اينكه ما را وادار كرده وقتمان را آنجا بگذرانيم، عذر خواهي كند(۱۲)
د.خدای بيبرنامه
خداوند، جهان را اگر بر اساس برنامه حكيمانهاي آفريده باشد، براي انساني كه جهان براي او خلق شده است، طرح و برنامه خواهد داشت. از آنجايي كه در مكتب پائولو، خداوند چندان حكيمانه عمل نميكند، تدبيري هم براي انسان راه يافته در اين جهان ندارد. در اين نگاه، خداوند برنامه مشخصي براي هدايت انسان ندارد. انسان خود ميبايد راه را بر اساس گامهاي خويش شكل دهد(۱۳)
به نظر وي: «همه كتابهاي مقدس در جستوجوي خداوند و درك حضور او نوشته شدهاند. اما آنچه خداوند از ما انتظار دارد نميدانيم و اجدادمان نيز نميدانستهاند.» (۱۴)
اين، همان چيزي است كه پائولو در مكتب معنوي خود دنبال ميكند و آن را مقدمه شريعتگريزي خود قرار داده است. در نظامي كه خداوند طرح و يا نقشهاي براي هدايت نداشته باشد، رضايتش نيز معياري ندارد. آنگاه پائولو ميتواند بگويد مهم اين است كه دنبال حرف دل بود و خدا در اين صورت راضي خواهد بود.
حضرت ابراهيم(ع) بيگانگان را پذيرفت و خدا راضي بود. الياس(ع) بيگانگان را نپذيرفت، خدا راضي بود. داود(ع) به عملكرد خود ميباليد، خدا راضي بود. باجگير جلوي محراب از كردههاي خود شرم داشت، خدا راضي بود. يحياي تعميد دهنده به صحرا رفت و خدا راضي بود. پولس به شهرهاي بزرگ امپراطوري روم رفت، خدا راضي بود. از كجا بدانيم چه چيزي قادر متعال را راضي نگه ميدارد؟ كاري بكن كه قلبت فرمان ميدهد و خدا خشنود ميشود(۱۵)
پائولو چنين نتيجه ميگيرد: حال كه معياري وجود ندارد، نافرماني و عصيان هم معنا ندارد. هركس جايز است هركاري بكند، خداوند او را خواهد بخشيد. خداوند در نهايت، به همه كارهاي ما راضي خواهد بود، حتي اگر بيجهت جنگهاي صليبي به راه انداخته شود و هزاران مسلمان كشته شوند و حتي اگر كليساي قرون وسطي به اشتباه دادگاه تفتيش عقايد به راه اندازند و حتي اگر عيسي(ع) را بر صليب كشند، خداوند همه را خواهد بخشيد. (۱۶)
نقد و بررسي
گفته شد كه به نظر پائولو كوئليو، شناخت خداوند نه ضرورت دارد و نه ممكن است. با اين وجود، او خدا را خطاكار، ظالم، بيحكمت و بيبرنامه توصيف ميكند. حال آنكه، شناخت خدا اولين قدمي است كه هر سالك براي تشخيص مسير خود به آن نياز دارد. خداوند آن موجودي است كه جامع همه كمالات است و نقصي در او راه ندارد. پائولو براي دعوت به دين، مردم را به پرستش خداي مادينه ميخواند و اعلام ميكند كه مبارزه با خداوند نيز جايز است. حال آنكه، نيازي به تصور خداي مادينه نيست. خداي جامع كمالات، در عين حكيم بودن و عادل بودن، مهربان و رحيم نيز هست و مبارزه با چنين خدايي غير منطقي است.
پائولو نميتواند با ترويج پرستش چنين خدايي، آرامش را به ارمغان آورد. دل خوش كردن به خدايي كه خطا ميكند، ظالمانه رفتار ميكند و... سالك را از اضطرابها و ترسها رها نميكند
منابع:
(۱)پائولو كوئليو، مكتوب، ص ۷۰
۲.كنار رود پيدرا نشستم و گريستم، ص ۱۵۰ و ۱۵۱.
۳.اعترافات يك سالك، ص ۹۶
.۴.شيطان و دوشيزه پريم،ص۱۰۹
۵.پائولو كوئليو، كوه پنجم، ص۲۲۴
۶.ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد، ص ۱۶۷ و ۱۶۸
۷.كوه پنجم، ص ۱۹۴
۸.كوه پنجم، ص۱۷۶
۹.كوه پنجم، ص۲۲۴
۱۰.شيطان و دوشيزه پريم، ص ۱۱۲
۱۱.شيطان و دوشيزه پريم، ص ۱۷۴ و ۱۷۵
۱۲.ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد، ص ۲۵
۱۳.راهنمايي رزمآور نور، ص ۴۷
۱۴.كيمياگر ۲، ص ۱۷۴ و ۱۷۵
۱۵.شيطان و دوشيزه پريم، ص ۱۷۷
۱۶.شيطان و دوشيزه پريم، ص ۱۶۴