0

پیمان بزرگ الهی

 
assassin
assassin
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 614
محل سکونت : خراسان شمالی

پیمان بزرگ الهی

سلام بر تو که پیمان بزرگ خدایی! همان پیمانی که خدا بر آن تأکید زیادی کرده است.

من بر سر آن پیمان بزرگ هستم، پیمانی که خدا از من گرفته است. آن روزی که خدا روح مرا را آفرید، از من پیمان گرفت. من بر تو و بر پدرت تو درود می فرستم تا اعلام کنم که بر سر آن پیمان خود هستم.

روزی که خدا هم در قرآن از آن این گونه یاد می کند:

«الست بربکم قالوا بلی».

خدا آن روز با همه سخن گفت، او به همه چنین گفت: آیا من خدای شما نیستم؟ همه در جواب گفتند: آری! شهادت می دهیم که تو خدای ما هستی.

بعد از آن، خدا پیامبران خود را معرفی کرد و سپس نوبت به معرّفی کسانی رسید که جانشینان پیامبران بودند. خدا آنان را نیز معرّفی کرد، او به همه دستور داد تا از پیامبران و جانشینان آن ها اطاعت کنند.

آن روز خدا از تو سخن گفت. این سخن خدا بود: «من با مهدی، دین خود را یاری خواهم نمود».

آن روز بود که من با نور تو آشنا شدم، تو را شناختم و به مقام تو اعتراف نمودم.

آن روز، من پیامبری محمّد صلی الله علیه واله وسلم و امامت دوازده امام را پذیرفتم، عهد کردم که از آنان اطاعت کنم.

آری! خدا از من پیمان گرفت، همان گونه که از تو پیمان گرفت و تو پیمان خدا را قبول نمودی. تو عهد کردی که بر مشکلات غیبت صبر کنی، همه تنهایی ها و غربت ها را تحمّل کنی. آری! تو عهد کرده ای که از همه پیامبران و امامان، صبر بیشتری داشته باشی! قلب تو، آماج غم ها و غصّه ها باشد.

آن روز مسجد الحرام پر از صفت های طولانی فرشتگان می شود. جبرئیل با کمال ادب نزد تو می آید و سلام می کند و می گوید: آقای من! اکنون دعای شما مستجاب شده است

خدا به تو خبر داد که تو روزگاری دراز در پس پرده غیبت خواهی بود، در آن روزگار، شیعیان تو به سختی ها و بلاهای زیادی گرفتار می شوند، تو همه آن بلاها را با چشم می بینی و باید صبر کنی!

تو می بینی که دشمنان چه ستم ها می کنند و خون دوستان تو را به زمین می ریزند، قلب تو از آن همه بلاها سخت به درد می آید، امّا توعهدی با خدای خویش داری که صبر کنی. تو راضی به رضای خدا هستی، صبر تو، صبری زیباست، صبر می کنی تا آن زمانی که خدا خودش به تو اجازه ظهور بدهد.

آن وقت تو به میدان می آیی و همه ظلم و ستم ها را نابود می کنی، و چه شکوهی خواهد داشت آن روز که خدا به تو اجازه ظهور بدهد.

تو می بینی که دشمنان چه ستم ها می کنند و خون دوستان تو را به زمین می ریزند، قلب تو از آن همه بلاها سخت به درد می آید، امّا توعهدی با خدای خویش داری که صبر کنی. تو راضی به رضای خدا هستی، صبر تو، صبری زیباست، صبر می کنی تا آن زمانی که خدا خودش به تو اجازه ظهور بدهد

روزی که تو کنار کعبه خواهی بود، فرشتگان برای یاری تو خواهند آمد.

آن روز مسجد الحرام پر از صفت های طولانی فرشتگان می شود. جبرئیل با کمال ادب نزد تو می آید و سلام می کند و می گوید: «آقای من! اکنون دعای شما مستجاب شده است».

و تو رو به آسمان می کنی و با خدای خود چنین سخن می گویی: «بار خدایا! تو را حد و ستایش می کنم که به وعده خود وفا کردی و من را وارث زمین قرار دادی».

و تو یاران خود را صدا می زنی و می گویی: «ای یاران من! ای کسانی که خدا شما را برای ظهور من ذخیره کرده است به سویم بیایید».

با قدرت خدا، یاران تو، خود را به مسجد الحرام می رسانند. همه آن ها کنار در کعبه، دور تو جمع می شوند و با تو بیعت می کنند...

پنج شنبه 15 آبان 1393  4:45 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها