حکایتهای اموزنده
اسحاق بن ابراهيم مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم ، فرمود: رسول اكرم (ص ) به خانه (يكى از همسرانش ) ام سلمه رفت و در آنجا بوى معطر و خوشى به مشامش رسيد، فرمود: ((آيا حولاء (عطر فروش ) به اينجا آمده است ؟!)).
ام سلمه عرض كرد: آرى ، او همين جا است .
حولاء به حضور رسول خدا (ص ) رسيد و عرض كرد: ((پدرم و مادرم به فدايت باد، شوهرم ، از من دورى مى كند)) (براى عرض شكايت از شوهرم به اينجا آمده ام ).
پيامبر (ص ) فرمود: ((بر عطر و خوشبوئى خود براى شوهرت بيفزا)).
حولاء عرض كرد: ((آنچه كه از عطريات بوده ، استعمال كرده ام ، در عين حال شوهرم از من گريزان است )).
پيامبر (ص ) فرمود: اگر او مى دانست كه توجه (مهرانگيزش ) به تو چقدر پاداش دارد، چنين نمى كرد؟!.
حولاء عرض كرد: چه پاداشى در اين صورت ، براى او هست ؟
پيامبر (ص ) فرمود: ((وقتى او به تو توجه مى كند، دو فرشته او را در ميان مى گيرند، و پاداش او مانند كسى است كه در ميدان جنگ ، شمشير بدست گرفته تا با دشمن بجنگد، و وقتى كه او با همسرش آميزش مى كند، گناهان او همچون برگهاى درخت كه ريخته مى شود، مى ريزد، و وقتى كه غسل مى كند، از گناهان بيرون مى آيد)).
لطفا نظر خود را بدهید