این مقاله بهیچوجه جنبه توهین به جنس خاصی ندارد.
خنده ازمکرزنان
قصه ی عامیانه، بی شباهت به رویا نیست : بازتابی از خیال، درد، آرمان، آرزو و باورهای قصه گو. باورهایی که در حافظه قومی بر جا مانده است تا بتوان با مرور آن، به مجموعه جهان بینی ها و انگاره های اقوام و دگرگونی آن در طی زمان دست یافت. در این میان، تصویری که از زن در قصه های عامیانه ترسیم شده، بازتابی است از چیرگی ارزشهای فرهنگ مذکر بر جامعه و استیلای این باور که جای پای آن از روایتها و لطیفه های مردانه فراتر رفته و زنان روایتگر هم آن را ساخته و پرداخته اند! می دانیم که در بسیاری از جوامع، زنها – به خصوص مادران – اخبار را انتقال می داده اند و هر چه جوامع به تمدن نزدیک تر شده اند و از بدویت فاصله گرفته اند، قصه گویی بر عهده ی مادران قرار گرفته است. از این رو بسیاری از قصه های عامیانه درباره ی زنان، ساخته ی دست خود زنان است که بیشتر در جشن ها و بازی های نمایشی که که ریشه در اعصار کهن دارد، دوره به دوره گشته و به اینجا رسیده است.(۱)
در هر حال زن در قصه های عامیانه، اگر شخصیت اصلی باشد به ندرت نقش مثبت دارد؛ حیله گر است و فریبکار و مکار که با دسیسه چینی، هدف خود و قصه را پیش می برد. اگر هم شخصیت فرعی قصه باشد در موجودی خواستنی و تملک شدنی خلاصه می شود؛ در معشوقی که شاهزاده ای با شنیدن نامش یا دیدن عکسش یا مشاهده ی تار مویش در جوی آب! دل در گرو عشق او می بندد. اگر هم در موارد معدودی، زن ها نقش یاور قهرمان قصه را به عنوان مادر یا خواهر کوچک او برعهده می گیرند، کنش اصلی قصه را مرد بر دوش می کشد!(۲)
در مجموع، چهره ی زن در قصه های عامیانه، در حاله ای از مکر قرار دارد . « مکر زنان »، عبارت آشنای قصه های عامیانه است که نه تنها گاه عنوان و تیتر این قصه ها را تشکیل داده، بلکه چنان پایگاه و جایگاهی مستقل، شناخته شده و رسمی دارد، که کتاب ها ازآن گرد آورده اند ورساله ها درباره ی آن نوشته اند.(۳)
در طبقه بندی قصه های عامیانه، آن هایی که درباره ی زنان است در رده ی قصه هایی قرار می گیرد که جنبه ی واقع بینی و حقیقت گویی دارند و از آن چه در زندگی مردم روی می دهد ( البته با اغراق و مبالغه ای که در خور قصه گویی است ) سخن می گویند. این گونه قصه ها، نمونه ی ساده و عامیانه ای از داستان کوتاه هستند؛ البته بدون پایبندی به قواعد و رموزی که در نوشتن این گونه داستان ها معمول است، ولی در هر حال، حدیث مکر زنان، در عداد قصه های واقع بینانه جای می گیرد!(۴) در بسیاری از قصه های با روال هزار و یک شب یا دارای بن مایه ی عشقی و عاطفی و عدالت خواهانه، مساله ای در ارتباط با زن موجب قصه گویی می شود و بنیاد قصه را می سازد. در هزار و یک شب، بی وفایی زنان شهرباز شاه را وا می دارد تا پس از بهره گیری از دختران، آن ها را بکشد تا نوبت به شهرزاد قصه گو می رسد. زن بازرگان در طوطی نامه، به هوای امیر زاده ی جوان می خواهد از خانه بیرون برود و طوطی با گفتن قصه های سرگرم کننده او را در خانه بند می کند. در بهار دانش، دلدادگی شاهزاده به بهره ور بانو موجب می شود تا خردمندان، قصه هایی، همه در مکر زنان بگویند تا شاهزاده را از آفات این جنس، آگاه کنند!. بختیار در بختیار نامه متهم می شود که به زن شهریار نظر داشته و محکوم به مرگ می شود و برای رهایی از این مجازات، به قصه گویی می افتد! در سند باد نامه، یکی از کنیزکان حرم که به شاهزاده نظر دارد، وقتی نمی تواند محبت او را نسبت به خود جلب کند ، از مکر زنانه اش کمک می گیرد و شاهزاده ی بخت برگشته را متهم می کند که به او نظر داشته است! قصه هایی که کنیزک و وزیرها در تایید و تکذیب این امر می گویند، شیرازه ی کتاب سندباد نامه را می سازد.(۵) در حالی که با قصه هایی در زمینه های دینی، مذهبی، عقیدتی، پهلوانی، سلحشوری، حماسی و اسطوره ای زنان یا غایبند و یا حضوری کمرنگ دارند و بیشتر در مقام « مادر – معشوقه » ظاهر می شوند.
در دنیای مثالی و مطلق گرایانه ی قصه های عامیانه، که شخصیت ها، ایستا، همسان، تیپ و مطلقند یا سیاهند و یا سفید، به دو نمونه ی زن خوب و زن بد بر می خوریم. زن خوب زنی است که با خواسته ی تنوع طلب و زیاده خواه شوهر همراه است و در این میان، به او، نه نمی گوید . بچه می زاید، از مرد تمکین می کند، خانه دار، صبور و کم گو است اما بذله گو و شیرین سخن هم هست. ولی زن بد، نق زن، زیاده خواه، نا معقول، حسود، معتاد به سر کیسه کردن مرد و پنهان کار است، فاسق دارد و برای پنهان ساختن این امر به حیله رو می آورد.(۶)
در هر حال ویژگی غالب زن، مکر اوست.
کتایون مزدا پور در بیان چرایی مکر زنان، می نویسد :« زن، محدود، مجبور و وابسته به مرد است و بی او از عرصه ی کار، نام و عزت به دور می افتد و برای رهیدن از بن بست باید به چیزی چنگ زند که مکر زنانه نام دارد و با تمسک به این وجه در داستان، راه به روی او گشوده می شود... به این ترتیب، چاره گری های زن برای یافتن راه حلی پیچاپیچ و مطابق اخلاق اجتماعی، به حساب حیله گری او گذاشته می شود. » کتایون مزداپور این توجیه را در ارتباط با مکر زن در حکایت « دلیل محتاله » هزار و یک شب بیان می کند ولی با نگاهی کلی به قصه های عامیانه، می توان دید که حکایت مکر زن، از چاره جویی او برای یافتن مفری در جامعه مرد سالار فراتر می رود و به صورت ویژگی ذاتی و جوهری نوع زن در می آید.
مایه های طنز در مکر زنان
گفتیم که مکر زنان، در قصه هایی جاری می شود که موضوع آن ها، زندگی واقعی است یا حاوی پند و اندرزی هستند و یا در رده ی قصه های فکاهی عامیانه قرار دارند. در این قصه ها، شخصی که مورد مکر واقع شده، مرد یا جماعتی از مردان هستند که بیشتر، نادانند و مطیع گاهی ( خیلی کم ) نیز مکارند و اهل فریب. در رویارویی زن مکار با مرد نادان، بی خبری مرد، او را موقعیت Irony dramatic (۷) در برابر زن مکار قرار می دهد. مرد، بی خبر به معرکه ای می افتد که در آن، بازی طنز آمیزی در سایه ی مکر زن و ناآگاهی مرد جاری است و این ناآگاهی مرد، پدید آورنده ی طنز موقعیت در قصه است. وقتی هم در معدودی از قصه ها زن و مرد مکار در مقابل هم قرار می گیرند، چاره اندیشی های متقابل آن دو، فضایی یک سره طنز آمیز پدید می آورد. ماجرا پشت ماجرا آفریده می شود تا هر یک بر دیگری در مکر پیشی گیرد. ولی در هر حال، مکر زنان در قصه های عامیانه حکایت دیگری دارد که هیچ مرد مکاری به گردش هم نمی رسد! مؤلفه های اصلی مکر زن، که بیشترین بار طنز را در قصه های عامیانه بر دوش می کشد،از این قبیل است:
* مکر زن، رنگی از کیاست دارد و از نکته سنجی و هوش طبعی مکار مورد نظر حکایت می کند! زنی، ادعای عجیبی می کند و طنز در سایه ی غافلگیری پایان این ماجرا شکل می گیرد؛ یعنی وقتی مشخص می شود که ادعای او، خالی بندی ای بیش نبوده است! می گویند دروغ هر چه بزرگ تر باشد، هم باورش ساده تر است و هم وقتی به روایت آید، طنز آلودگی اثر را بیشتر می کند!
در قصه ای، دو خواهر، بر اثر سعایت نامادری، به وسیله ی پدرشان در بیابان رها می شوند. به شاهزاده ی اسب سواری می رسند، شاهزاده از دخترها می پرسد که هنرتان چیست؟ خواهر بزرگ می گوید : لشکری را با گرده نانی و تخم مرغی سیر می کنم و خواهر کوجک تر می گوید: هر چه لشگر داری روی فرشی جای می دهم. شاهزاده می گوید : ببینم! خواهر بزرگ نانی می پزد که از شوری نمی توان به آن لب زد و روی تخم مرغی آن قدر نمک می پاشد که از شوری نمی توان آن را خورد! هر که لب می زند حالش بد می شود و کنار می رود. خواهر کوچک، فرشی می بافد و در هر تارش سوزنی فرو می کند. لشکران که بر آن فرش پا می گذارند، آخ می گویند و فرار می کنند! شاهزاده ( که احتمالا آدم خوش ذوق و با جنبه ای بوده و قریحه ی طنز داشته ) خوشش می آید، دختر بزرگ را خودش می گیرد و دختر کوچک را به پسر وزیر می دهد!
*مکر زن، شکل نیرنگ و خدعه را دارد تا یک تیپ بد به هدف ناصوابش برسد. این وظیفه در قصه های عامیانه، بیشتر بر عهده ی زنان پیر است! در قصه ها، معمولا دختران جوان نماد خوبی و پاکیزگی و معصومیت هستند و زنان پیر و عجوزگان سمبل حیله گیری و بد جنسی و یا نمونه ی هوشمدی و زیرکی هستند. در این گونه ماجراها، سادگی طرف مقابل که معمولا گول می خورد و مورد دسیسه واقع می شود، فضایی طنز آمیز به ماجرا می دهد و قصه را به طنز موقعیت می کشاند :
– در قصه ای، شکارچی جوانی برای این که بتواند به خانه ی معشوقش راه پیدا کند، از پیرزنی کمک می گیرد. پیرزن، شکارچی را در صندوقی می گذارد، صندوق را روی پالان خری سوار می کند، سپس پای دیوار خانه ی معشوقه ی مورد نظر می رود و صدا می کند: آی مردم! از نفس افتادم، یک نفر کمکم کند. شوهر زن جوان از همه جا بی خبر از اتاق بیرون می رود تا ببیند جریان چیست. پیرزن می گوید : این خر ذلیل مرده راه نمی رود، من هم دیگر جان ندارم که پا از پا بردارم! صندوق را پیش خودت نگه دار تا بعدا که خر، جان بیشتری پیدا کرد، بیایم و صندوق را ببرم! و مرد، از همه جا بی خبر، فریب می خورد و برای کمک، صندوق را که مرد داخل آن است را با سلام و صلوات داخل خانه می کند و یک طنز موقعیت استثنایی می آفریند!
* گاهی مکر زن رنگ انتقام جویی دارد. زن برای انتقام جویی، دروغی سوار می کند و حیله ای به کار می برد تا طرف مقابل را به خاک سیاه بنشاند! حیله ی زن، طرف مقابل را از آن جا که از موضوع آگاه نیست، در طنز موقعیت قرار می دهد. در یک قصه پیرزنی که کلاغ غذایش را برده است، با خود قسم می خورد که نسل کلاغان را از میان بردارد و برای از بین بردن نسل پرندگان، زن حضرت سلیمان را که بچه دار نمی شود، خام می کند و به طرح ادعایی عجیب و خنده دار می پردازد : به زن سلیمان می گوید : از سلیمان بخواه قصری برایت بسازد که پی آن از روغن زرد و تخم پرندگان باشد و بال پرنده ها روی آن سایه بیندازد، تا بچه دار شوی. همسر حضرت سلیمان باور می کند و ماجرا را پی گیری می کند و حکایت در سایه ی این سادگی و زود باوری شکل می گیرد. طنز ماجرا، آن جاست که ادعا، از بنیان فریبی بیش نیست!
* مکر زن، گاهی رنگ چاره جویی دارد. زن به کمک قهرمان داستان می آید که با مکر و فریب، از مخمصه ای که گرفتار آن است برهد و در این راه، موقعیت های طنز آمیز می آفریند: در یک قصه، پادشاهی که دخترش را به نامزدی برادر زاده اش در آورده به معمار و در و پنجره ساز قول می دهد که در صورت ساختن قصری زیبا، دخترش را به آنها بدهد. پس از ساخته شدن قصر، پادشاه خوش قول و مهربان و دل سوز، در پیمانی که بسته می ماند. عجوزه ای را به کمک می گیرد. عجوزه تدبیری را به کار می برد، سگ و خری را شبیه دختر می کند. شاه آن ها را به عقد معمار و در و پنجره ساز از همه جا بی خبر در می آورد و دختر را به وصال پسر عمویش می رساند. معمار در شگفت است که چرا دختر پادشاه وقتی عصبانی می شود، می پرد و پاچه می گیرد و در و پنجره ساز متعجب است که چرا دختر پادشاه این قدر خرفت و کودن و نفهم است!
* در قصه ی رمال باشی دروغی، زنی با دیدن دم و دستگاه زن رمال باشی، شوهر بی پولش را وادار می کند که برود و رمال بشود. مرد می گوید : مگر زده به سرت؟ من که از رمالی چیزی سرم نمی شود. زن جواب می دهد: خودم کمکت می کنم و الا و بلا تو از فردا باید رمال بشوی. بعد زن راه و چاه را نشان مرد می دهد و می گوید: آن قدر ها هم که تو فکر می کنی مشکل نیست. فردا صبح زود می روی بیل و کلنگ را می فروشی و پولش را می دهی یک تخته رمالی و دو سه کتاب کهنه ی کت و کلفت می خری و می روی می نشینی یک گوشه مشغول رمل اندختن. هر که آمد گفت طالعم را ببین اولش کمی طول می دهی و بعد می گویی طالع تو در برج عقرب است و آخرش چنین می شوی و چنان می شوی... . ماجراهای رمال قلابی، صحنه هایی پیاپی از طنز موقعیت می آفریند و تدابیر زن به آن دامن می زند. پیش بینی های رمال، در سایه ی تصادف و شانس و اقبال – که سرنوشت قهرمان های قصه های عامیانه را رقم می زند – درست از آب در می آید و در نهایت به رمالی دربار ارتقای مقام پیدا می کند.
* گاه مکر زن، رنگ دادخواهی از ظالم را دارد. زن به مظلومی کمک می کند تا به حق خودش برسد. قرار گرفتن ظالم در طنز موقعیت، ماجراهایی شیرین و سرگرم کننده برای مخاطب می آفریند. مخاطب که با مظلوم هم ذات پنداری می کند، از این ماجراها به وجد می آید: مردی پس انداز یک ساله اش را به قاضی سپرد. بعد که رفت پول را پس بگیرد، قاضی گفت : کدام پول؟ زنی قضیه را شنید. به خانه ی همسایه ها رفت، از هر کس تکه جواهری قرض گرفت، در کیسه گذاشت و یک رخت تازه ی نو عروس هم گرفت و پوشید و آمد به مرد گفت: من به خانه ی قاضی می روم، می گویم ای قاضی شوهرم در سفر است. این ها را به امانت آورده ام، همان وقت تو وارد شو و به قاضی بگو امانت مرا بده و دیگر کاریت نباشد، پولت را که گرفتی شروع کن به رقصیدن. آن وقت زن به رفیق خودش هم گفت این مرد پول خودش را که گرفت، به خانه ی قاضی وارد شو و بگو که حاجی از سفر آمد و نمی خواهد این ها را امانت بگذاری، من هم دستمال را جمع می کنم و هر سه نفر می رقصیم. زن قرار خو را گذاشت، دستمال جواهر را برداشت، به خانه ی قاضی رفت و گفت : جناب قاضی، حاجی به سفر رفته و کلفت و نوکرها برای خرجی مانده اند، یک دویست تومانی بده تا حاجی از سفر برگردد، در عوض این جواهرات را نزد خود نگه دارید! قاضی توی دلش گفت: عجب لقمه ی چربی گیرم آمده است! وبعد گفت : خیلی خوب. این گاو صندوق. هر چه می خواهی بردار! در همین وقت مرد وارد شد و گفت : جناب قاضی! پولی را که این جا امانت گذاشته بودم بده. قاضی گفت : بچه ها پول این مرد را بیاورید، می خواهد برود ولایت خودش! پول را آوردند و به مرد دادند که یک دفعه رفیق زن هم وارد شد و گفت: بلند شو بی بی، مژدگانی بده که حاجی از سفر آمد! زن هم تندی جواهرات را جمع کرد و شروع کرد به رقصیدن. زن آورنده ی خبر هم رقصید. مرد هم به رقص افتاد. قاضی هم بلند شد و عبایش را کنار گذاشت و شروع کرد به رقصیدن. زن به قاضی گفت : چرا می رقصی؟ قاضی گفت تو چرا می رقصی؟ زن گفت : می خواستم طلایم را اینجا گرو بگذارم و تو آن ها را بخوری، حالا شوهرم از سفر برگشته و نمی گذارد تو بخوری، این زن هم کنیز من است و چون شوهرم برایش جامه ی نو آورده می رقصد و این مرد هم چون پولش را گرفته می رقصد، حالا تو بگو برای چه می رقصی؟ قاضی گفت من از مکر زن می رقصم!
* زن دسیسه چینی می کند تا به هدفی نادرست برسد. به دروغ متوسل می شود و آسمان و ریسمان به هم می بافد تا مرد را مجاب کند یا از مرد امری را پنهان سازد و یا حس زیاده خواهی (حرص) را سیراب کند، یا در هر حال دروغی را پنهان سازد. نتیجه آن که با مکر، حرفش را به کرسی می نشاند، ماجرا را به پیش می برد و آمیزه ای از طنز گفتاری وطنز موقعیت را می آفریند:
– در قصه ای، مرد که شکارچی است، مرغابی چاق و چله ای را شکار می کند و می آورد، می دهد دست زن؛ مرد به هوای آن که شب غذای خوبی می خورد، چشم به راه بود که زن سفره بچیند و گوشت مرغابی پخته بیاورد، اما هر چه چشم کشید دید از غذا خبری نیست، گفت : زن بلند شو و غذا بیاور! زن گفت : تو چرتی بزن تا غذا آماده شود! مرد این حرف را که شنید گفت باشد و خوابید. فاسق زن، آهسته به خانه آمد و رانی از مرغابی را خورد و رفت! شکارچی که چرتش پاره شد، دید زن سفره انداخته، مرغابی را آورده و سر سفره گذاشته است. شکارچی دید که لنگی از آن نیست! پرسید لنگ دیگرش کجاست؟ زن گفت : مرغابی ای که آوردی یک لنگه بود! و مرغ یک پا دارد...! ماجرا ادامه پیدا می کند. زن هر دفعه حیله ای سوار می کند ولی در این میان بر خلاف اکثر قصه های مربوط به مکر زنان، مرد هم بی کار نمی ماند. با حیله ای، جواب زن را می دهد و این حیله گری متقابل، فضایی از کنش های طنزآمیز قرار می گیرد. بلاهت که یکی از مایه های اصلی فکاهی عامیانه ی ایرانی است؛ در این میان، بسیار به کار می رود. قرار گرفتن فردی ابله در برابر زنی مکار، فضای طنزآمیز قصه را دو چندان می کند و گاه، کل ماجرا را می سازد. در قصه ی فکاهی « علی بونه گیر » زنی با درایت وقتی سرگذشت همسران بخت بر گشته ی علی بونه گیر را می شنود و می بیند که علی بونه گیر با بهانه هایش، چه بر سر همسرانش آورده است، به فکر می افتد که انتقام تاریخی همه ی زن ها را از این مرد بهانه گیر بگیرد! به همسری او در می آید و حیله های متعدد و پی در پی را به کار می برد. بلاهت و نادانی علی بهانه گیر – این نماد اسوطوره ای بهانه گیری در قصه های عامیانه – را وسیله قرار می دهد و صحنه های شاد و مفرحی می آفریند که نه تنها اطرافیان علی بونه گیر بلکه مخاطب قصه را نیز به خنده می اندازد تا آن جا که علی بونه گیر، فرار را بر قرار ترجیح می دهد و از ترس زن از خانه و کاشانه ی خود می گریزد!
در هر حال، مکر زنان، چنانچه دیدیم، بار قابل توجهی از طنز را در قصه های عامیانه بر دوش می کشد، تا بدانجا که این سطوره می تواند، تنها مقدمه ای بر تحقیقی جامع در زمینه ی طنز در قصه های عامیانه تلقی می شود. در دنیای مثالی و وهم آلود قصه ها، مکر زنان، آن چنان حضور جدی، واقعی و ملموسی دارد گویی دنیای قصه ها، بدون مکر زنان در هم می ریزد و از هم می پاشد! خواه این مکر موهوم باشد، خواه رنگ چاره جویی در برابر فرهنگ مردسالار را داشته باشد و خواه در واقعیت سرچشمه داشته باشد. در هر حال، شک نیست که بخشی قابل توجه از فولکور ما، به خصوص در بخش طنزآمیز آن، مدیون مکر زن است!
پاورقی :
۱ – زرین کوب، عبدالحسین، یادداشت ها و اندیشه ها، ص 235، حسن زاده، علی رضا، افسانه زندگان، ص 475
۲ – درویشیان، علی اشرف ( با همکاری رضا خندان ). فرهنگ افسانه های مردم ایران، دیباچه.
۳ – از جمله ی این مجموعه ها یکی کتاب « مکر زنان » است که مجموعه از قصه های عامیانه را شامل می شود. این مجموعه، در زمان سلاطین عثمانی در مصر جمع آوری شده است. بسیاری از این قصه ها در عربی با تغییراتی وجود دارند و تحریر ادبی تری دارند. با این حساب، مضمون سازی پیرامون مکر زنان، حدیثی جهانی است و قدمتی به سابقه ی حیات بشر دارد!
( ر.ک. به جوادی، حسن. تاریخ طنز در ادبیات فارسی، ص ).
۴ – زرین کوب، عبدالحسین. همان، ص 235 .
۵ – میرصادقی، جمال. ادبیات داستانی، ص 136.
۶ – مهین دوست، محسن، مکر زن، ص 15.
۷ – آیرونی دراماتیک ( Dramatic irany ) یکی از شگردهای طنز پردازی یا یکی از گونه های ظنز است که در آن، مخاطب و تماشاگر اثر، از ماجرایی که رخ می دهد آگاهند ولی بازیگر با قهرمان ( یا ضد قهرمان ) داستان، از این قضیه اطلاعی ندارند. این بی اطلاعی او از آن چه دارد بر سرش می آید و قرار گرفتن مخاطب در موقعیتی فراتر از قهرمان داستان ف پدید آورنده ی موقعیت طنز است.
منابع :
۱ – جوادی، حسن. تاریخ طنز در ادبیات فارسی، انتشار کاروان، ۱۳۸۴ .
۲ – حسن زاده، علی رضا. افسانه زندگان، نشریه بقعه، ۱۳۸۱ .
۳ – درویشیان، علی اشرف ( با همکاری رضا خندان (. فرهنگ افسانه های مردم ایران، نشر کتاب و فرهنگ، ۱۳۸۱ .
۴ – زرین کوب، عبدالحسین، یادداشت ها و اندیشه ها، نشر اساطیر، چاپ چهارم، ۱۳۷۱ .
۵ – کریم زاده، منوچهر. چهل قصه ( گزیده ی قصه های عامیانه ی ایرانی )، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۶.
۶ – مزدا پور، کتایون. روایتی دیگر از داستان دلیل محتاله و مکر زنان، انتشارات طرح نو، ۱۳۸۰ .
۷ – میرصادقی، جمال. ادبیات داستانی، نشر ماهور.
۸ – مهین دوست، محسن . مکر زن، نشر گل آذین، ۱۳۸۴
۹ – محجوب، محمد جعفر. مطالعه در داستان های عامیانه ی فارسی، کتاب هفته، شماره ی ۷۷، ( پنج شنبه ۹ خرداد ۱۳۴۲ )
برگرفته از سالنامه ی مجله ی گل آقا – سال 86