0

غزل شمارهٔ ۳۱ - چشم مست

 
amirali123
amirali123
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 15244
محل سکونت : آذربایجان شرقی

غزل شمارهٔ ۳۱ - چشم مست

شهریار

برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت

بازار شوق پردگیان باز درگرفت

شمع طرب شکفت در آغوش اشک و آه

ابری به هم برآمد و ماهی به برگرفت

زین خوشترت کجا خبری در زند که دوست

سر بی خبر به ما زد و از ما خبر گرفت

بار غمی که شانه تهی کرد از او فلک

این زلف و شانه خواهدم از دوش برگرفت

یک تار موی او به دو عالم نمیدهند

با عشقش این معامله گفتیم و سرگرفت

چشمک زند ستاره صفت با نسیم صبح

شمع دلی که دامن آه سحر گرفت

چون شعر خواجه تازه و تر بود شهریار

شعر توهم که درس خود از چشم تر گرفت

 

 

غزال خوش صدا توئی ، راسخون

شیرین تر از عسل توئی ، راسخون

بین تموم سایتهای اینترنت

 نگین بی بدل توئی ، راسخون

یک شنبه 11 آبان 1393  12:14 PM
تشکرات از این پست
salma57
دسترسی سریع به انجمن ها