0

زود قضاوت نکنیم

 
hamid_rb
hamid_rb
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آبان 1393 
تعداد پست ها : 369
محل سکونت : هرمزگان

زود قضاوت نکنیم

امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ...
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید....

منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!

ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ...

دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!

حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!

یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!

تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!

همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین

جمعه 9 آبان 1393  11:24 PM
تشکرات از این پست
tahmores salma57 nargesza zare58 nazaninfatemeh shayesteh2000 moradi92 liasam f3080h517 kuoroshss tachberdee shirdel2
tahmores
tahmores
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 11998
محل سکونت : همین گوشه کنار

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم

سلام و تشکر  

خیلی جالب و تاثیر گزار بود 

چهارشنبه 14 آبان 1393  11:19 AM
تشکرات از این پست
salma57 nargesza nazaninfatemeh hamid_rb shayesteh2000 jahanjahan moradi92 liasam f3080h517 tachberdee shirdel2
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم

سلام

خیلی جالب بود.

اینم از طرف من:

داستان سیب

یک خانم معلم ریاضی که به یک پسر 7 ساله بنام آرنو ریاضی یاد می داد. یک روز ازش پرسید:

آرنو اگر من بهت یک سیب و یک سیب و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟

تا چند ثانیه آرنو با اطمینان گفت:4 تا!

معلم نگران شده انتظار یک جواب صحیح آسان رو داشت (3).

او نا امید شده بود.او فکر کرد

"شاید بچه خوب گوش نکرده است"

او تکرار کردآرنو:

خوب گوش کن آن خیلی ساده است تو می تونی جواب صحیح بدهی اگر به دقت گوش کنی.اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگه و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟

آرنو که در قیافهء معلمش نومیدی می دید دوباره شروع کرد به حساب کردن با انگشتانش در حالیکه او دنبال جوابی بود که معلمش رو خوشحال کند تلاش او برای یافتن جواب صحیح نبود تلاشش برای یافتن جوابی بود که معلمش را خوشحال کند. برای همین با تامل پاسخ داد "4".....

نومیدی در صورت معلم باقی ماند.

به یادش اومد که آنو توت فرنگی رو دوست دارد.او فکر کرد شاید آرنو سیب رو دوست ندارد و برای همین نمی تونه تمرکز داشته باشه. در این موقع او با هیجان فوق العاده و چشمهای برق زده پرسید:آرنو اگر من به تو یک توت فرنگی و یکی دیگه و یکی بیشتر توت فرنگی بدهم تو چند تا توت فرنگی خواهی داشت آرنو؟

معلم خوشحال بنظر می رسید آرنو با انگشتانش دوباره حساب کرد. هیچ فشاری در آرنو وجود نداشت ولی یک کم درخانم معلم بوداو موفقیت جدیدی برای آرنو می خواست و آرنو با تامل جواب داد "3"؟

حالا خانم معلم تبسم پیروزمندانه داشت. برای نزدیک شدن به موفقیتش او خواست به خودش تبریک بگه ولی یه چیزی مونده بود او دوباره از آرنو پرسید اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگه و یکی دیگه بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟

آرنو فوری جواب داد "4"!

خانم معلم مبهوت شده بود و با صدای گرفته و خشمگین پرسید چطور آرنو چطور؟

آرنو با صدای پایین و با تامل پاسخ داد "برای اینکه من قبلا یک سیب در کیفم داشتم"

اگر کسی جواب غیر قابل انتظاری به سوال ما داد ضرورتا آن اشتباه نیست شاید یه بعدی از آن را ابدا نفهمیدیم.!!!

دوشنبه 19 آبان 1393  8:41 PM
تشکرات از این پست
salma57 zare58 nazaninfatemeh hamid_rb shayesteh2000 moradi92 liasam f3080h517 kuoroshss tachberdee shirdel2
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم

آموزنده بودممنونم

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

پنج شنبه 22 آبان 1393  8:25 AM
تشکرات از این پست
nargesza salma57 alimoradian zare58 nazaninfatemeh hamid_rb shayesteh2000 moradi92 liasam f3080h517 tachberdee shirdel2
alimoradian
alimoradian
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 46
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم

زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه اش درحال آویزان کردن رخت های شسته است و گفت:
 
«لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالآ باید پودر لباس شویی بهتری بخرد.»همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباس های شسته اش را برای خشک شدن آویزان می کرد زن جوان همان حرف را تکرار می کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت:«یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»
 
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره هایمان را تمیز کردم!»
 
 
سه شنبه 27 آبان 1393  11:46 AM
تشکرات از این پست
zare58 nargesza nazaninfatemeh hamid_rb shayesteh2000 jahanjahan moradi92 liasam f3080h517 kuoroshss tachberdee shirdel2
zare58
zare58
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1393 
تعداد پست ها : 2180
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم

مفید وجالب بود.

 

بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست . . .
(حضرت علی علیه‌السلام)

 

سه شنبه 27 آبان 1393  1:15 PM
تشکرات از این پست
nargesza nazaninfatemeh hamid_rb shayesteh2000 moradi92 liasam f3080h517 tachberdee shirdel2
mohamadf
mohamadf
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : آبان 1393 
تعداد پست ها : 3

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم

خوب بود .

اما به نظر من یکی از دلایلی که باعث می شود ما زود قضاوت کنیم، زود باوری ماست. ما خیلی زود و بدون هیچ گونه تفکری  اتفاقات اطراف مان را  باور میکنیم و در نتیجه زود قضاوت میکنیم.

داستان زیر شاهدی است بر این مطلب:

ما چقد زود باوریم!

دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:

  ۱- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.
۲- یک عنصر اصلی باران اسیدی است.
۳- وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است.
۴- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
۵- باعث فرسایش اجسام می شود.
۶- حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد.
۷- حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است.
 
از ۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند. ۶ نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!!!
 
عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!

 

جمعه 30 آبان 1393  3:56 PM
تشکرات از این پست
f3080h517 hamid_rb nargesza shayesteh2000 moradi92 liasam kuoroshss tachberdee shirdel2
nikonazar12
nikonazar12
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 214
محل سکونت : همدان

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم

سلام عالی بود خیلی خیلی قشنگ بود

heartیامهدیheart

پنج شنبه 6 آذر 1393  10:39 AM
تشکرات از این پست
nargesza shayesteh2000 moradi92 f3080h517 tachberdee shirdel2
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم

یه پیام بازرگانی میگذاشت، شاید خیلی از شما هم دیده باشید، تو مطب یه دکتر چشم پزشک، پسر جوونی مدام از روی عکس های روی دیوار از پدرش سوال میپرسید که این چیه و ... . کسانی که اونجا بودن پیشنهاد بردن جوون رو به دکتر روانشاس، به پدرش می دادن. پدر با لبخند جوابشونو میداد تا بالاخره بلند شد و گفت پسر من نابیانا بوده و امروز برای اولین بار داره این چیزارو میبینه.

فقط پشیمونی و شرمندگیش موند برای بقیه.

پنج شنبه 6 آذر 1393  5:42 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 moradi92 liasam f3080h517 kuoroshss tachberdee shirdel2
shayesteh2000
shayesteh2000
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1393 
تعداد پست ها : 6168
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم

معمولا زود قضاوت کردن ما آدمها به خاطر اطلاعات کم مون  از اون فرد ویا از موضوع  پیش آمده هست ....

 

امام علی علیه السلام میفرمایند ...نقل به مضمون :اطلاعات کم در موضوعی یا کاری ،مفاسدش بیش از مصالحش هست ....enlightened

 

  یاطبیب القلوب heart

پنج شنبه 6 آذر 1393  7:21 PM
تشکرات از این پست
nargesza moradi92 liasam f3080h517 kuoroshss tachberdee shirdel2
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم

متاسفانه همیشه به دیدمنفی به یه موضوعی نگاه میکنیم

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

شنبه 8 آذر 1393  12:47 PM
تشکرات از این پست
nargesza moradi92 liasam f3080h517 kuoroshss tachberdee shirdel2
farhad6067
farhad6067
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1393 
تعداد پست ها : 822
محل سکونت : رشت

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم

احسنت. تمام مشکلات ما از همین زود قضاوت کردنه!

بزرگترین اشتباه زندگی ام اعتماد به تو بود

چه حماقتی :-(

سرابی بیش نبودی

یک شنبه 2 فروردین 1394  3:43 PM
تشکرات از این پست
f3080h517 kuoroshss tachberdee shirdel2
kuoroshss
kuoroshss
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3221
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم

برام خیلی جالبِ که همه ی ما میدونیم زود قضاوت کردن، بد قضاوت کردن کار خوبی نیست ، دیگران رو هم از این زود قضاوت کردن و بد قضاوت کردن ها نهی می کنیم

اما به خودمون که می رسیم، هم زود قضاوت می کنیم هم بد قضاوت می کنیم هم با هزاران قدرت عقل توجیهش می کنیم و ....

یک شنبه 2 فروردین 1394  4:24 PM
تشکرات از این پست
farhad6067 tachberdee shayesteh2000 shirdel2
kuoroshss
kuoroshss
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3221
محل سکونت : مازندران

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم


نقل قول shayesteh2000

معمولا زود قضاوت کردن ما آدمها به خاطر اطلاعات کم مون  از اون فرد ویا از موضوع  پیش آمده هست ....

 

امام علی علیه السلام میفرمایند ...نقل به مضمون :اطلاعات کم در موضوعی یا کاری ،مفاسدش بیش از مصالحش هست ....enlightened

 

مَنْ عَمِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كانَ ما يُفْسِدُ أكْثَر مِمَّا يُصْلِح
 
هرکس کاری را بدون اطلاع و آگاهی نسبت به آن کار انجام دهد،
ضرر او بیش از نفع او خواهد بود.
 
البحار، جلد 2، ص 16.
یک شنبه 2 فروردین 1394  5:15 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 farhad6067 shirdel2
farhad6067
farhad6067
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1393 
تعداد پست ها : 822
محل سکونت : رشت

پاسخ به:زود قضاوت نکنیم

آدمیزاده دیگه! خدا بهش قدرت تفکر داده و میخاد ازش استفاده کنه.

ممکنه یه فکر منفی بکنیم راجع به چیزی، این طبیعیه و موردی نداره تا وقتی که اونو بروز ندیم!

یعنی بر مبنای این فکر منفی عملی انجام ندیم و حرفی نزنیم! صبر کنیم. گذر زمان مشخص میکنه که آیا فکر ما درست بوده یا نه!

چند بار که ببینیم، اون فکری که کرده بودیم غلط بوده، کم کم یاد میگیریم که درست فکر کنیم و افکار منفی رو از خودمون دور کنیم. smiley

بزرگترین اشتباه زندگی ام اعتماد به تو بود

چه حماقتی :-(

سرابی بیش نبودی

یک شنبه 9 فروردین 1394  12:33 AM
تشکرات از این پست
shirdel2
دسترسی سریع به انجمن ها