0

نوحه و متن روضه شب نهم محرم، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

نوحه و متن روضه شب نهم محرم، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

با سلام و عرض ادب

در این تاپیک متن روضه و نوحه های مربوط به شب نهم ماه محرم (شب تاسوعا) از مداحان و شاعران اهل بیت قرار می گیرد.

منبع متن ها : باب الحرم

التماس دعا

پنج شنبه 8 آبان 1393  2:04 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شب نهم محرم، عباس علیه السلام-حاج حسن خلج + دانلود

داداش

 دلم با غربت آشنا شد

شكستم و قدم دوتا شد

ابروی پیوسته ات جدا شد

قربون ابروهای پیوسته ات برم

داداشی

افتادی از رو مركب،داغ تو  تا كمر رفت

امام سجاد علیه السلام می فرمایند:اینقده تیر زدند عموم مثل خارپشت شده بود.خوب این تیرها تو بدن بوده موقعی كه خورده زمین

افتادی از رو مركب،داغ تو  تا كمر رفت

میغلتی روی خاك و،تیرها همه تا پر رفت

وای داداشم

از جلو خیمه دیدم،قطع الیدین شدی تو

رو دست نیزه دارها،بالا پایین شدی تو

من و شما بعد هزار و اندی سال اومدیم،یه چیزی داریم میشنویم ،این حال شماست،بچه ها همه جلو خیمه ها صف كشیده بودند،عمو كی میاد آب بیاره،یه وقت دیدن یه بدن رو نیزه ها،امان از دل سكینه،حسین.........

پاشو

 نصیب من غم شده عباس

یه دنیا ماتم شده عباس

چقدر تنت كم شده عباس

نه از من و نه از تو،چیزی نمونده جونم

چه جوری برم به خیمه،نه میشه نه میتونم

می خوای بدونی عباس،چی كمرم رو خم كرد

یه جور زدن نمیشه،دیگه تنت رو جمع كرد

داداش

اهل حرم از پا نشستن

شكستی و همه شكستن

گره معجرها رو بستن

داداش

تا از رو دوش تو علم افتاد

ترس توی قلب دخترم افتاد

حرمله جانب حرم افتاد

بلند شو،ببین داره چه چپ چپ نگاه میكنه

پاشو كه چشم براهه

مشك تو سكینه

پاشو ببر برادر

دخترم و مدینه

پاشو كه این جا چشم

بی حیا بی شماره

بلند نمیشی؟

برم بگم رقیه،گوشواره اش رو درآره

                           دانلود روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  2:04 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شب نهم محرم، اباالفضل العباس علیه السلام-علی اصغر آرزومند + دانلود

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ وعَلى عباس الْحُسَیْنِ

یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِكْشِفْ كَرْبى بِحَقِ اَخْیكَ الْحُسَیْنِ علیه السلام

 

وقتی گدایی را پناهی نیست دیگر

جزکوچه چشم تو راهی نیست دیگر

جزتو به حاجتها الهی نیست دیگر

این جذبه ها خواهی نخواهی نیست دیگر

تو شمعی و گرمای تو پروانه پرور          

مشکت به دوشت بود و اشکم را گرفتی

ماهی و از خورشید هم غم را گرفتی

بی شک یداللهی که پرچم را گرفتی

دادی دو دستت را دو عالم را گرفتی

تا که بریزی زیر پای شاه بی سر        

جنگاوریت را زبابا میشناسی

ام البنین را عبد زهرا میشناسی

وقتی برادر را تو آقا میشناسی

ازهر کسی بهتر خودت را میشناسی

باب الحوائج میشوی تا روز محشر

امد سکینه از عمویش خواهشی داشت

اشکش شبیه دست گرمش لرزشی داشت

بی بی حضرت سكینه اومد به علی اصغر سری زد،دید از بس كه پنجه كشیده به سینه مادر، زیر ناخوناش خون جمع شده،محاله سكینه برای  خاطرخودش عموش رو خجالت بده،لذا یكی از اولیاءالله می فرمایند:اگه می خوای از حضرت اباالفضل علیه السلام حاجت بگیری به یك چیز قسم بدی رد نمیكنه، ایشان می فرمایند:آقا رو قسم بدهید به شرمندگی كه از حضرت سكینه داشت.تا حضرت سكینه  داداشش علی اصغر رو به این حالت دید، گفت:الان می روم به عموم میگم برای علی اصغر آب بیاره،یه وقت  عباس دید بی بی سكینه یه مشك خشكیده رو به دست گرفته،عمو می روی برای این بچه آب بیاری.

امد سکینه از عمویش خواهشی داشت

اشکش شبیه دست گرمش لرزشی داشت

ای مرد طوفانی نگاهت بارشی داشت

کم کم که موج سینه ات آرامشی داشت

درفکر دریا رفتی و لبهای اصغر

گفتی به آقایت که خون است آخر کار

لیلای من فصل جنون است آخر کار

انا الیه راجعون است اخر کار

حالا که میدانم که چون است آخر کار

اول به دستم تیغ میدادی برادر

از تشنگی گرچه نگاهت تیره میشد

اما همین که سمت لشکر خیره میشد

با تار و مار تیر مژگان چیره میشد

این منتزلت باید برایت سیره میشد

تا که کسی چشمش نیفتد سوی خواهر

***

ای همه لشکر من یا عباس

نور چشم تر من یا عباس

ای تکیه گاه اهل حرم

ای پشت و پناه خواهرم

آه مشک خالی شده راه نجات

آه میروی تو سوی نهر فرات

یا ابالفضل

عمو وای واعطشا

***

شق القمر شد که سرت برشانه افتاد

انگار از فرق اناری دانه افتاد

انار رو شكستی؟ دیدی چه جوری یهو میریزه بیرون؟

میگه تو بازار كوفه اومدم،دیدم یه مرد بدقیافه ای و بدریختی تو بازار كوفه گدایی میكنه،روش حساس شدم،گفتم:چه بلایی سرت اومده،چه كار كردی به این عذاب گرفتار شدی،گفت: میدونی من از كسانی بودم كه دور عباس بن علی رو گرفتم،ان شاءالله بری كربلا مقام امام زمان(عج)،همون جایی است كه عباس از شریعه بالا اومده،تا اومد بیاد بالا یكی صدا زد اگه این آب به خیمه برسه،حكم سقایی برداشته می شود دفعه ی بعد عباس برای جنگ می آید،گفتند:چه كنیم حریف این یل نمی شویم،گفت:بگو تیراندازها صف بكشند،چهار هزار تیرانداز،یه نقطه ی علقمه رو تیر باران كردند،پشت نخل ها پنهان شدند،اول دست راست رو جدا كردند،زود مشك رو به دست چپ داد،دست چپ رو هم جدا كردند،مشك رو به دندان گرفت، خودش را رو مشك انداخته،بدن تیرباران شد،روایت مقتل این جوریه،عباس كالقنفذ شده بود،یعنی مثل خارپشت بدنش پُر تیر شده بود،نانجیبی تیری به مشك زد،حرمله تیری به چشم راست آقا زد،سرش رو تكان داد،تیر جدا نشد،ما بین اسب و زانو، تیر رو گذاشت در بیاره،كلاه خود افتاد،یازهرا،یه وقت اسب و هی كرد،داره دنبال راهی میگرده از توی لشكر بیرون بیاد، یه نانجیبی اومد جلو،صدا زد كو دستات اباالفضل، با اشاره آقا فرمود: دیر آمدی. نانجیب گفت:عباس اگه تو دست نداری من دارم،وای.. عمود رو بالا آورد چنان بر فرق مبارك زد،اون ناجیب بازار كوفه میگه:تا عمود رو زد، دیدیم سر شكافته شد،یا حسین.......

                                  دانلود روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  2:05 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شب نهم محرم_حضرت عباس علیه السلام -حاج مهدی سلحشور + دانلود


                       

یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

ناگاه زمین شد پر از زلزله  و حرمله با تیر دو تا چشم به هم دوخت، عمو سوخت ."دوتا دستا قطع شده" که ناگاه عمود آمد و بشکافت سرش را ، دو تا چشم ترش را ،چو تیر آمد و بر مشک عمو خورد، همه آرزویش مرد ، طرف خیمه صدا زد، كه ارباب دریاب برادر ،که دگر تاب ندارد، حرم آب ندارد، علی خواب ندارد.

اباالفضل،....جانم...همه ناله بزنن،....دوست دارم شما بگین...چقدر منتظر امشب بودی...

وقتی بیش از 90 زخم امیر المؤمنین تو جنگ اُحد برداشت،خم به ابرو نیآورد،یه روز چشم درد گرفت امیرالمؤمنین ،پیغمبر اومد دید امیرالمؤمنین از چشم درد در تب و تابه،دو نفر یكی امیرالمؤمنین كاشف الكرب عن وجه الرسول الله است،یكی عباس كاشف الكرب عن وجه الحسین ِ،تا پیغمبر دید علی چشم درد داره،این چشم ها داره اذیت میشه،پیغمبر اكرم دست رو چشم امیرالمؤمنین كشید،این درد چشم آروم شد،یا رسول الله چشم درد كاشف الكرب خودت رو نمی تونستی ببینی،حسین چی كشید،نه یه چشم درد،اومد دید تیر تو چشم عباس خورده،یا صاحب الزمان،عباس این تیر و چه طور از چشم در بیاره،آقا خم شد،این تیرو گذاشت بین دو تا زانو،تیرو از چشم بیرون بكشه،نانجیب با عمود آهن به فرق عباس زد،حسین...

چند تا خانوم خیلی از هم شرمنده بودند،اونم از رو ادبشون،یكی ام البنین،این بچه هارو میدید میگفت:عباس ِ  من رو حلال كنید،اگه آب به خیمه رسونده بود علی اصغر زنده بود،یكی سكینه،هر وقت ام البنین رو میدید سرش رو مینداخت پایین،میگفت:ام البنین من رو حلالم كن،من مشك و دادم دست عباس،اما زینب شروع میكرد برا ام البنین از كربلا گفتن:ام البنین تا عباست بود ما در آرامش بودیم همه راحت بودند،ام البنین تا علم خوابید حسین سراسیمه اومد تو خیمه،لااله الا الله،آخه میگه قبلش هر كی به شهادت میرسید ابی عبدالله می اومد تو خیمه زن و بچه رو ،همه رو آروم میكرد،اما عباس كه افتاد میگه دیدم حسین گوشه ی خیمه،خودش زانوهاش رو بغل گرفته،چی شده داداش؟گفت:زینب جان برو رخت اسارت به تن بچه ها كن،دیگه كار تموم شد.

رفت از كفم آب آورم ای داد و بیداد

دیدی چه آمد بر سرم ای داد و بیداد

سقای طفلان منی

آب آور و جان منی

مظلوم اباالفضل

جسممون اینجاست،دلمون كربلاست،ای كاش الان تو بین الحرمین بودیم،حسین جان،به گنبد نگاه كن،از زبان حسین بگو:

پشتم شكسته از غمت برادر من

بنگر به بالینت نشسته مادر من

سقای طفلان منی

آب آور و جان منی

مظلوم اباالفضل

                            دانلود روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  2:06 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شب نهم محرم_اباالفضل العباس علیه السلام -حاج مهدی سلحشور + دانلود

                     

 زیبا و با صفا شده ای احتیاط کن

از خیمه ها جدا شده ای احتیاط کن

اوجی گرفته ای و به طوبی رسیده ای

هم قدِّ مرتضی شده ای احتیاط کن

مهتاب روی شانه ی تو آب زیر پات

یک دست تا خدا شده ای احتیاط کن

یک "ان یکاد" نذر خودت کن برادرم

خیلی گرانبها شده ای احتیاط کن

یک لشکر آمده که بگیرد تو را ز من

از بس که دلربا شده ای! احتیاط کن

دستت که قطع شد همگی جنگ جو شدند

حالا جداجدا  شده ای احتیاط کن

دیگه شب آروم نشستن نیست

ای وای حرمله سر زانو نشسته است

مقصود تیرها شده ای احتیاط کن

ماه من تو كجا و خاك كجا

آسمان را سپرده ای به زمین

خوب شد زینبم نبود و ندید

با چه وضعی تو خورده ای به زمین

          ****

با زمین خوردنت من افتادم

خواهرم بین خیمه ها افتاد

یكی از دست های تو اینجاست

بگو آن دیگری كجا افتاد

این همه سال منتظر بودم

بشنوم یك برادر از آن لب

گفتی اما چگونه، شكر

ولی حسرتش ماند بر لب زینب

با چه رویی به خیمه برگردم

چه بگویم جواب طفلان را

تا برایت دعا كند دیدم

جمع كرده رباب طفلان را

با چه رویی حرم روم وقتی

پیكرت را نمی برم عباس

بعد تو وای بر دل زینب

بعد تو وای بر حرم

ترسم از غارت تو  و خیمه ات

این جماعت زحرص لبریزند

نروم میروند سمت خیام

بروم بر سر تو میریزند

غارتش را شروع كرده عدو

آن كه این مشك  پاره را ببرد

با چه وضعی غروب از خیمه

معجر و گوشواره را ببرد

دعا كنیم همین امشب،یه نشونی از اباالفضل،یه نشونی از علی اكبر،یه نشونی از مادر سادات،تو بدنتون باشه و جون بدید،ان شاءالله بی سر بیام ارباب،یكی از شهداست،بنام شهید اباالفضل شفیعی،میگن همیشه میگفت:دوست دارم مثل اباالفضل به شهادت برسم،وقتی افتاده رو زمین،دو تا دستاش از بدن جدا شده،وصیت نامه اش رو از جیبش در اوردند،دیدن نوشته خدایا،اسمم اباالفضله،آرزوم هم اینه مثل عباس دو تا دستام جدا بشه،حتی تو جون دادن هم عاشقا این طور اقتدا میكنن،امشب یاد كنیم از همشون،از همه شهدا،تو خط میگن  نقل مجلس اونها این بوده،یكی میگفته من اباالفضلیم،ان شاء الله مثل عباس دست نداشته باشم،یكی میگفته:من علی اكبریم،ان شاءالله ارباًاربا بشم،چیزی از من برنگرده،یكی میگفته:هر كجا قرار باشه تركش بخوره ،خدا كنه اول یه تركش به پهلوم بخوره،قیامت بتونم پیش مادرم سرم رو بالا بگیرم،یكی از شهدا میگن دیدیم داره میخنده،گفته من همه رو سپرده ام به خود ارباب،هر چی خودش بخواد،هر جوری خودش میپسنده،من همین جور راضی ام،این جوری شهدا عشق بازی میكردند با مولا و آقای خودشون،تو جون دادنشون هم میخواستن اقتدا كنند به اهلبیت،زندگیمون هم ان شاءالله این جور بشه،لبیك به امام بتونیم بگیم،بخدا صدای هل من ناصر ینصرنی حسین،در همه ی زمانها جاریست،كل یوم عاشورا،كل ارض كرببلا،لذا مرحوم آقای نجفی میگه :تو كربلا پرده ها كه كنار رفت،گوش دلم شنوا شد،دیدم صدای زنگ سیدالشهدا بلند شد،با صدای زنگ داره این صدا تو همه ی فضا می پیچه:هل من ناصر ینصرنی،چند ثانیه نكشید،دیدم صدای زنگ حرم عباس بلند شد،صدا داره بلند میشه:لبیك،لبیك،لبیك..این ولایت پذیری رو باید از عباس یاد گرفت،غیرت اباالفضلی در دفاع از دین و حریم ولایت باید داشت،امام حسن در خونه نشسته بود،جلوی در آقا لحظاتی نشسته بود،یه نامرد ملعونی نابینا بود،عصا زنان اومد سمت صدای امام حسن مجتبی،سر این عصا تیز بود،یه میخ بلندی سر این عصا بود،تا رسید كنار اما حسن،این نوك عصا زمین رو لمس كرد،رسید به پای امام حسن،این عصا رو برد بالا محكم كوبید رو پای امام حسن،روایت میگه،از اون طرف پای آقا بیرون زد،آقا رو زمین افتاد،آقا رو برداشتن خونه بردند،آقا قمر بنی هاشم از راه رسید،گفت:حسن جان چیه؟هركاری كرد امام حسن نگفت،آقا پرسون پرسون فهمید كی بوده،بیرون شهر گیر آورد یارو رو ادب كرد،بماند حرفا مفصله،این قدر تعصب به حریم ولایت داشت،عرضم اینه عباس جان وقتی افتادی رو زمین،اقات حسین وسط میدان اومد این خون رو پیشانی رو پاك كنه،دامن عربی رو بالا زد،یه سنگی به پیشونی آقا اصابت كرده،یه تیری به قلب آقا خورد،به سینه ی آقا خورد،هر كار كرد ابی عبدالله،از جلو این تیر رو بیرون بكشه نشد،از پشت سر این تیر رو ابی عبدالله در اورد،مثل ناودانی خون از آقا جاری بود،دست زیر خون میبرد،به آسمان میپاشید،به سر و رو میپاشید،ناله میزد،گفت:خدا تو شاهد باش منو اون دو نفر كشتند،اقا دو تا تیر دل شیعه رو تا قیام قیامت سوزونده،هرچی گریه كنند تمومی نداره،یكی همون تیری كه ابی عبدالله هر كاری كرد از جلو بكشه نتونست،از پشت سر كشید،یكی هم تیری كه به چشم عباس خورد،تصور كنی بیچاره ات میكنه،تیر میخورد به بدن اصحاب،این تیرو با دستشون در می آوردند؛اما اینقدر تیر خورده بود به قمر بنی هاشم، حتی صار کالقنفذ، مثل خار پشت،اینقدر تیر تو بدن آقا بود،اما اینی كه خورده بود تو چشمش،خم شد،تیر رو گذاشت بین دو تا زانوهاش،تا اومد بكشه بیرون،با عمود آهن....

                             دانلود روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  2:09 PM
تشکرات از این پست
papeli ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه حضرت عباس علیه السلام-حاج محمد رضا طاهری

   

چه خبره امروز حرم عباس،آه نكشی،بخدا قسم همین كه دلت هوای اونجا میكنه،اشكت جاری میشه،محاله اسمت رو جزو زائرها ننویسند،محاله،این پیرهن ها این شالها نشونه ی اینه كه ما در خونتیم.گفت:تو تبریز دو تا لااُبالی بودن،اومدن تو مجلس ،شب تاسوعاست،سینه زنها سینه میزدن،این دو تا هم اومده بودن،تو حسینیه،فقط مسخره میكردن و میخندیدن،سینه زن سینه میزد مسخره میكرد،بلند گریه میكرد،مسخرش میكرد،میون دار رو مسخره میكرد،مداح رو مسخره میكرد،اومدن برن،دم در پاشون خورد به استكان نعلبكی های روضه امام حسین،برداشت از زمین،برد تا دم چایخونه گذاشت و رفت،شب یكی از این دو نفر دید،درخونشون رو دارن محكم میزنن،اومد در رو باز كرد،دید رفیقشه،دار زار زار گریه میكنه و ناله میزنه،گفت:چی شده؟گفت:من یه خوابی دیدم،اون یكی هم گفت:اتفاقاً منم دیشب یه خوابی دیدم،تعریف كردن دیدن هر دو یه خوابی دیدن،گفت:خواب دیدم آقا ابی عبدالله ایستاده ،كنارش قمر بنی هاشم،مؤدب سر به زیر انداخته،حسین سئوال كرد عباسم،امروز اسم همه ی عزادارامون رو نوشتی؟بله آقا جان،لیست رو گرفت،ابی عبدالله نگاه كرد،همه رو دید،گفت:داداش اسم دو نفر رو  یادت رفته بنویسی،میگه آقا قمر بنی هاشم سرش رو پایین انداخت،گفت:آقاجان،سیدی و مولای،اینها اومدن سینه زن ها رو مسخره میكردن،فرمود:آره عزیز دلم،اما گردن من حسین حق دارن،دو سه تا از استكان نعلبكی های رو جابجا كردن،حسین همین هم ندیده نمیگیره عباسم.(اگه ناله ات جا بمونه،ضرر كردی،اگه اشكت جاری نشه خجالت زده میشی،روز عباسه)این بچه ها فردا شب اومدن،تو حسینیه لباس عزا پوشیدن،وارد شدن،پیرغلامی است رئیس اون حسینیه،تا دید اینها وارد شدن،یه عده اومدن جلوشون رو بگیرن،گفت:نه اینجا عزاخونه ی امام حسینه،به كسی ربطی نداره،اینها اومدن دم در ،هر دو گریان،گفتن نه ما امروز اومدیم نوكری كنیم به ما بگید ما كجا باید خدمت كنیم،دیگه می خوایم حلقه گوش بشیم در این خونه،حالا آماده ای بسم الله:

رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت

داغ ،داغ سنگینیه،كنار بدن علی اكبر،ناله ها زد ابی عبدالله،زانوش خم شد،اما این عبارات فقط برا،روضه ی عباس اومده، بان الانكسار فى وجه الحسین،سریع شكسته شد ابی عبدالله،فبكاء،بكاءً شدیدا،بلند بلند كنار بدن عباس داره ناله میزن و گریه میكنه،دشمنم خوب همراهی كرد،همچین كه صدا ناله اش بلند شد،گفتند ببینید چی میگه،فنادا وا اخا وا عباسا،الان انكسر ظهری،همه شروع كردن هلهله كردن،امروز باید صدات غالب بشه،صدا هلهله ها رو حسین نشنوه،

رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت

هرچه توان داشتم ز پیكر من رفت

پشت و پناه یكی دو روزه ی من نه

یك جبل الرحمه از برابر من رفت

اونهایی كه رفتن عرفات میدونن،جبل الرحمه یك كوه بزرگی است میرن روی این كوه می ایستند،كوهی بود پشت حسین،لذا هنوز ابی عبدالله زنده است،اما تا عباس رو زمین افتاد،حسین كنارش نشست،یكی داد میزد،هركی میخواد بره سمت خیمه ها، علمدار رو زمین افتاد،پناه خیمه ها رو زمین افتاد،

نسیت كمر درد من به خاطر اكبر

دردم از این است كه برادر من رفت

گفتم اباالفضل هست غصه ندارم

عیب ندارد اگر كه اكبر من رفت

زود زمین خوردن من علتش این است

تیغ به بال تو خورد بر پر من رفت

بس كه بلند است هلهله به گمانم

كوفه خبردار شد كه لشكر من رفت

طفل رضیع من را رباب كفن كرد

فكر كنم دیده آب آور من رفت

غیرتی ها كجا نشستن

خواهر من یك به یك به اهل حرم گفت

وای اباالفضل رفت،معجر من رفت

گفت مرا هم ببر به علقمه زینب

گفتم پیش همین خیمه باش مادر من رفت

دل نگران نباش،مادرم سرش رو دامن گرفت،با این بیت چیكار میكنی من نمی دونم.

عباس رفتی و با رفتن تو دست حرامی

تا بغل گوش های دختر من رفت

تن زهرا هم از افتادن تو میلرزد

چه رسد دختركی كه تو پناهش بودی

نشست كنار بدن،گفت داداش تا حالا بچه های من راحت میخوابیدن،خواب به چشم دشمن ها نمیومد،میگفتن عباس هست،رشادتش زبانزد بود،یه حرفی میشنوی،چهار هزار تیرانداز،كنار شریعه،محاصره بكنن،اونهایی كه تو هشت سال دفاع مقدس بودن،میفهمن یعنی چی،تو محاصره ی دشمن،یك نفر به تنهایی بره،به دل دشمن بزنه،ترسی از كسی نداره،یه تنه به دل دشمن زد،چهار هزار تیر انداز شما حساب بكنید،اینها همه زُبده بودن آورده بودن كنار شریعه ی فرات،اگه از این چهار هزار تیرها،فقط ده درصد بخوره،بعد میفهمی كه روایت،تشبیه كردن به كالقنفذ،یعنی مثل جوجه تیغی،تمام بدن پر از تیر،مرحوم آیت الله شوشتری آورده:این همه تیر به بدن باشه،دست هم در بدن نداشته باشی،عمود آهن به فرقت بزنن،وقتی رو زمین بیوفتی،همه ی این تیرها به بدن میرن،ای وای،ای وای،ابی عبدالله میدونه سر نازنین خودش رو زودتر میبرن،گفت:

جان حسین باش روی نیزه مراقب

دیدی اگر سمت كوفه خواهر من رفت

هركاری كردن این سر دیگه رو نیزه وانایستاد،اما اگه سر عباس رو نیزه نباشه،اینها شكست خورده ان،میگن،عباس كو؟سر رو ،روی نیزه بستن،خیلی از روایات نوشتن،گفت:داداش آخرین لحظات دو تا خواهش ازت دارم،اول اینكه من رو نبر سمت خیمه ها،من از بچه هات خجالت میكشم،یه خواهش دیگه حسین جان،حسین جان هنوز یه چشمم میبینه،اما خون رو چشمم رو گرفته،دست ندارم خونها رو پاك كنم،تو خونها رو پاك كن،یه بار دیگه روی قشنگت رو ببینم،ابی عبدالله خونها رو از چشم عباس گرفت،عباس پشیمون شد از این خواسته اش،دید داداش نشسته داره زار زار گریه میكنه،به پهنه ی صورت داره اشك میریزه،گفت:چرا داری گریه میكنی،گریه نكنم عباس،داداش خوبی مثل تو رو دارم از دست میدم،همه ی لشكرم داره از دستم میره،ابی عبدالله نگاه كرد دید از گوشه ی چشم عباس،داره اشك میآد،داداش تو چرا داری گریه میكنی،تو الان مهمون مادرمی،الان مهمون بابام میشی،یه حرفی زده آخر وفاداری عباسه،گفت:راست میگی داداش،من دارم مهمون مادرت میشم،اما میبینم این لحظه ی اخر،اومدی بالا سرم،سرم رو  دامن گرفتی،حسین،ساعات دیگه كی می خواد سر تو رو  از رو خاك برداره.می خوام بگیم عباس رفتی،نبودی ببینی،بیچاره زینب،از بالای تل داره نگاه میكنه،نه، كسی نبود سر رو روی دامن بگیره،وشمر جالسٌ علی صدرالحسین، حسین..........

 منبع: كتاب گودال سرخ

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  2:10 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه حضرت عباس علیه السلام-میرداماد

          

یاكاشف الكرب عن وجه الحسین اكشف كربنا بحق اخیك الحسین علیه السلام

بر لب آبم و از داغ لبت می میرم 

هردم از غصه جانسوز تو آتش گیرم

مادرم داد به من درس وفاداری را 

عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم

یادم نمیره ، همون روز اول قنداقه ام رو هی دور سر تو می چرخوند آقام،هی میگفت بچه ام فدای حسین،اصلاً من برا همین به دنیا اومدم كه فدای تو بشم.

اكبرت كشته شد و نوبتم آخر نرسید

سینه ام تنگ شد از بس كه بود تأخیرم

کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام 

شد در این قبله عشاق دوتا تقصیرم

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد 

چشم من داد از آن آب روان تصویرم

امشب باید یه جور دیگه بگی،دستت رو بیار بالا،عین پرچم تكونش بده،شب علمداره

سقای دشت كربلا اباالفضل،اباالفضل

بچه ها همه دست هم رو گرفتند، دور عمو می گشتند.این جوری دل عمو رو بردند

سقای دشت كربلا اباالفضل،اباالفضل

آبی رسان بر خیمه ها اباالفضل،اباالفضل

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد 

باید هر شب یادی از شهدا بشه،به یاد بچه هایی كه وقتی رمز عملیاتشون رو فهمیدن یاقمربنی هاشمه،همه قمقمه ها رو خالی كردن،می دونی چرا قمقمه هاشون رو خالی می كردن،اصلاً آب نمی خوردن، امامی دونستند اگه دستشون به آب بخوره، عطش اونها كم میشه،عباس دستش به آب خورد،همچین كه دست به آب رسید،دستاش رو آورد بالا،گفت:عباس دستای تو به آب رسید،اما دست حسین نرسید،این دست رو دیگه نمی خوام،این چشم رو دیگه نمی خوام،ای فدات بشم حسین با این عباست،بی خود نبود، بهش گفتی:بنفسی انت،دلیل داره.

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد 

چشم من داد از آن آب روان تصویرم

باید این دیده و این دست دهم قربانی 

تا که تکمیل شود حجّ من و تقدیرم

وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود 


بی رکوع است نماز من و این تکبیرم

یه بیت،عاطفی ها،اونهایی كه دل عاطفی دارن

بدنم را به سوی خیمه اصغر نبرید 

که خجالت زده زان تشنه لب بی شیرم

حسین..........

اومد محضر اباعبدالله،السلام علیك یا سیدی،یا مولای،یه حرفی بزنم،شاید تو اون لحظه ابی عبدالله گفت: حالا هم نمیگی داداش،كار داره تموم میشه،نمی خوای بگی، صدا زد داداش سینه ام سنگینه،صبرم سر اومده، دیگه بزار برم،ابی عبدالله یه نگاهی كرد،آی عزیز دلم،ابی عبدالله بهش گفت:تو برادر منی،تو علمدار منی،تو صاحب لوای منی،یه حرفی ابی عبدالله زده،من عین جمله ی حضرت رو بگم،بخدا برا من همین روضه است،حضرت یه نگاهی بهش كرد،فرمود:عباسم، وَ إذا مَضَیتَ تفرّقَ عسکری،چی گفته حسین؟صدا زد عباس كجا می خوای بری،اگه تو بری لشكرم از هم می پاشه،اگه تو باشی همه هستن،اگه تو نباشی هیچ كی نیست داداش،عباس اصرار كرد،ابی عبدالله اجازه داد،همه می دونید به چه دلیلی اجازه داد،رفت میدان،چه اتفاقی افتاد،حالا ابی عبدالله نگرانه،بین این دو برادر،این رجز ها رد و بدل شد،انابن الحیدر كرار،انا بن محمد المصطفی،انا بن علی المرتضی،تا ابی عبدالله گفت:انابن فاطمه،فهمید خبرهایی است،فهمید دیگه صدا نمی آد،مسیر رو عوض كرد،ای وای،می خوام برات روضه بخونم،اما از این منظر،ابی عبدالله علم امامت داره،تا دید رجز سوم نیومد،راه رو به سمت علقمه عوض كرد،راوی میگه دیدم حسین،اونهایی كه كربلا رفتن،روضه هارو مجسم ببینن،كف العباس یادته،یادته ایستادی گفتی اینجا كجاست،بهت توضیح دادن،اینجا همون جاست،دیدن حسین از اسب پایین اومد،یه چیزی رو از رو زمین بر میداره،این دست عباسمه،چرا رو زمین افتاده،دوباره رفت،دوباره فهمید،آمد به سرم آز انچه می ترسیدم، دوباره از اسب اومد پایین،الهی بمیرم، حیف این دستا نبود از بدن جدا شد،فهمید دیگه عباسش دست نداره،لااله الا الله، الهی بمیرم، یه مرتبه دیدن حسین،از دور داره نگاه میكنه،دید وسط میدون غوغاست،یه مرتبه شنید یه صدا داره می آد،یا اَخا، حسین فهمید عباس اون رو برادر صدا زده،دیگه عباسم رفتنی است،رسید كنار علقمه،میگن یه نگاه كرد دید،همه دور داداشش حلقه زدن،هی شمشیرها بالا میره،تا ابی عبدالله رو دیدن همه فرار كردن، این تفرون و قد قتلتم اخی؟ ،كجا فرار می كنید،دادشم رو كشتید،اومد،چه جوری اومد،تا نگاش به عباس افتاد،آه،برادر از دست دادی؟برادرای شهید كجان ناله بزنن،اگه شب تاسوعا نبود نمی گفتم،عین مقتله،چهار تا جمله نوشتن عموم مقاتل،دونه دونه رو معنی كنم،میكشتت،تا رسید،نگاه كرد،ابی عبدالله اول گفت: الان انكسر ظهری،ابی عبدالله داغ برادر زیاد دیده،هم تو كربلا زیاد دیده،هم مدینه امامش رو از دست داده بود،تو بقیع نگفت:انكسر ظهری،گفت:انكسر ظهری،یعنی كمرم شكست،برم جلوتر، و قلت حیلتی،یعنی راه چاره برمن بسته شد،می دونی صمیمی این حرف چی میشه؟آقا امام زمان ببخشید،می دونید و قلت حیلتی یعنی چی؟یعنی بیچاره شدم،سومین جمله ،وانقطع رجائی،یعنی دیگه ناامید شدم داداش،آخریش آدم رو میكشه،صدا زد داداش، و شمت بی عدوی،معنی كنم یا نه؟اجازه می دی؟یعنی داداش پاشو ببین دشمن داره ناسزا میگه،ببین روی دشمن باز شده،زخم زبون میزنه به من،حسین............... نشت، أخذ الحسین رأسه و وضعه فی حجرة،نشت سر عباس رو بغل گرفت،چه سری،چه فرقی،سر رو بغل كرد،یه نگاه به عباس كرد،جا خورد،یه چیزی بگم،كنایه فهم ها،قربون ابروهای به هم پیوستت،كی دلش اومده .....،ابی عبدالله یه نگاه كرد،دید عباسش داره گریه میكنه،صدا زد مایبكیك یا اخی؟چرا تو داری گریه میكنی؟من باید گریه كنم،عباس صدا زد: كیف لا ابكی؟ الآن جئتنی و اخذت براسی عن التراب،داداش چرا گریه نكنم،می دونی گریه ام واسه چیه؟نگفت دستام،نگفت چشمم،نگفت سرم،نگفت تشنه هستم،دارم واسه این گریه میكنم،داداش الان تو اومدی سر من رو از رو خاك برداشتی، فبعد ساعة من یرفع رأسك عن التراب ؟كی می خواد سر تو رو بلند كنه؟حسین........ كی می خواد سر تو رو بلند كنه؟می خوام یه جمله از زبون شما به عباس بگم،عباس جان نگران سر حسین نباش،خیلی طول نمیكشه،هنوز داره نفس میكشه،حسین هنوز زنده است،سرش رو جدا میكنن، حسین......

 منبع: كتاب گودال سرخ

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  2:11 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه حضرت عباس علیه السلام-حاج محمد رضا طاهری

شب عباس،اگه چشمی خدای نكرده،اهل بُكاء هم نیست،یه طوری باید به شكل بكائین در بیاد،اسمش رو تماشاچی نذارن،دست باید كار كنه،ناله باید كار كنه،امشب خود خانم حضرت زهرا سلام الله علیها،شخصاً یك به یك،اسم می نویسه،شب تاسوعا اگه كسی جا بمونه از قلم حضرت زهرا سلام الله علیها وای به حالش.

بسته از خون دلم راه تماشا شده است

تشنگی لب تو حیرت دریا شده است

مادرت ام البنین نیست اگر بر سر تو

همه ی دشت پر از گریه ی زهرا شده است

داغ دست قلم و مشك و علم پیرم كرد

بی تو ناچار ترین ام كمرم تا شده است

توی روضه ی عباس هرچه قدر هم بلند بلند گریه كنی،نمی تونه كسی منعت كنه،چرا؟آخه میگی اربابم ابی عبدالله اینطوری ناله زده،و فبكاء،بكاءً شدیدا،هرچه قدر صدای ناله اش بیشتر میشد،صدای هلهله ها بیشتر،لما قتل العباس،تا با خبر شد ابی عبدالله،هیچ كجا این عبارت رو نیاورده،حتی كنار سفره ی روضه ی علی اكبر، لما قتل العباس، بان الانكسار فى وجه الحسین،یه مرتبه دیدن حسین پیر شد،شكسته شد،همه لشكر دارن گوش میدن،كنار این بدن چی می خواد بگه،این همه دشمن داره شماتت میكنه، تا دیدن حسین گفت: الان انكسر ظهری،خیال همه راحت شد دیگه كمر حسین شكست،شروع كردن دست زدن،..

بی تو ناچار ترین ام كمرم تا شده است

بین این لشكر سرمست غرور از بدنت

پاسخ گریه من خنده و هورا شده است

هرچی میری جلوتر روضه سخت تر میشه،باید هم این طور باشه،ان شاءالله همچین شب هایی كنار حرم اباالفضل،گفت:

قسمتی از سر تو بیخته بر شانه ی من

وای من،چقدر زخم سرت وا شده است

عباسم،داداش،داداش،من امشب از كسی معذرت نمی خوام،آخه در محضر امام زمان(عج)دارم اینطور روضه میخونم،آقا داره برای عموش گریه میكنه

این تمام بدنت نیست علمدار رشید

چقدر فاصله در قد تو پیدا شده است

این یه دونه رو بشنو،نمی گم حداقل یك سال براش گریه كن،حداقل فردا كه اومدی،قبل از اینكه روضه برات بخونن،یاد این بیت بیوفت،اشك بریز،

گرچه بد از روی زین نقش زمینت كرده اند

اما تكه های بدنت بر سر نی تا شده است

كاسه ی چشم كجا،حجم سر تیر كجا

قربون اون چشات برم،با چشماش  دشمن رو شكار میكرد،از چشماش می ترسیدند،خدا برات نیاره،هر عضوی از بدن اگر به درد بیاد،چشم درد اگه كسی داشته باشه،امیر المؤمنین علیه السلام با اون عظمت در یكی از غزوات رسول خدا،نوشتن نود زخم ظاهراً برداشته بود،صبر میكرد،اما یه وقت رسول خدا اومد دید،علی داره با اون عظمت گریه میكنه،داد میزنه،گفت:چی شده؟ علی جان،پسر عمو چی شده،تو رو این طور بی تاب ندیده بودم؟عرضه داشت یارسوالله،چشمم درد گرفته،دردش امونم رو بریده،پیغمبر میدونه چه خبره،فرمود:بشین عزیز دلم،از آب دهان مبارك روی چشم پسر عمو كشید،آروم گرفت،اما این چشم رو حسین كاری نمی تونه بكنه،می خوای بفهمی چی شده،كل بیت رو گوش بده

كاسه ی چشم كجا،حجم سر تیر كجا

در چشم تو شمشیر سه پر جا شده است

این اولین تیر سه شعبه بود،خدا لعنتش كنه،دومیش رو به حلق علی اصغر،سومیش رو به قلب نازنین ابی عبدالله زد،آخرین تیر سه شعبه رو هم به گلوی عبدالله زد،همه ی تیرها مسموم بود،كاری بود،كاری بدتر از شمشیر كرد،عباس خیلی كار برای من سخته،اما می خوام این كار رو بكنم،دلیل داره

می كشم تیر من از چشم تو برخیز ببین

چقدر چشم حرامی به حرم وا شده است

روایت میگه،ابی عبدالله هنوز كنار بدن هست،هنوز ابی عبدالله نرفته،این نانجیب ها تا عباس رو زمین افتاد،یه نفر از دور داد زد،آی سید هاشمی كو علمدارت،یعنی به عباست می نازیدی،دیدی ستون خیمه هات افتاد،یه نفر برای اینكه جگر حسین رو بیشتر آتیش بزنه،داد می زد،هركی می خواد بره سمت خیمه ها دیگه می تونه بره،به اندازه ی غیرتت امشب باید ناله بزنی،حسین.......

خیمه ی دختر من بی تو در امنیت نیست

می دونی چرا عباس؟

سایه ی كعبه نی حرمله پیدا شده است

نقل میكنند هر شب تو حرم اباالفضل روضه به پا بود،الان هم همینطوره،اگر كسی از راه می اومد،مهون می شد، سید قزوینی ادب می كرد،می فرمود شما روضه بخونید،شما منبر برید،شیخ خراسانی از مشهد اومد،رفت بالای منبر ،منبر خوبی هم رفت،روضه ی خوبی هم خوند،مردم خیلی گریه كردند،بعضی ها خودشون رو زدند،برا همین روضه،روضه ی تیر زدن به چشم نازنین قمر بنی هاشم،سید میگه وقتی شیخ از منبر اومد پایین،اومدم گفتم:آقا چرا همچین روضه هایی كه سند محكمی هم نداره میخونید،با دل مردم بازی میكنید،شیخ گفت: آقا جان من خیلی سند براش دارم،اما اینجا حرم عمو جان شماست، محل ادب كردنه،سوغاتی روضه شب تاسوعای اباالفضل برا ما باید ادب باشه،به بزرگتر ها،به پدر و مادر، آقا جان محل ادبه، من بحثی ندارم،هرچی شما بگید،سید میگه من اومدم خوابیدم،شب در عالم رؤیا،عمو جانم قمر بنی هاشم رو دیدم،سلام كردم،آقا با بی اعتنایی جواب سلامم رو دادند،گفتم:آقاجان قربونت برم،یه عمری من خادم حرم شما هستم،یه عمری من نوكری شمارو می كنم،چرا این طوری جواب سلامم رو می دید؟مگه من بی ادبی كردم؟دیدم آقا با غیظ بیشتر فرمود:سید مگه تو بودی ببینی كربلا با ما چه كردند،روضه ای كه شیخ خونده،من خودم برات كامل میكنم،وقتی تیر به چشمم زدن،سوار بر اسب بودم،دست در بدن نداشتم بخوام تیر رو از چشمم بیرون بكشم،روی اسب پاهام رو بالا بردم،سرم رو پایین آوردم،می خواستم تیر رو مابین پاهام قرار بدم،سرم رو بالا بكشم،تیر از چشمم بیرون بیاد،در همین اثناء كلاه خود،از سرم افتاد،راه باز شد،یه وقت دیدم یه نانجیبی با عمود آهن.......» یه جای دیگه به شیخ كاظم سبتی فرموده،فرموده:« شیخ كاظم بگو، هر سواری بخواد از اسب رو زمین بیوفته،اول دستاش رو جلو میآره،صورت آسیب نبینه،اما من دست در بدن نداشتم،با صورت رو زمین افتادم»،حسین...اشكات رو كف دستت بگیر ،شب ،شب دعاكردن برا فرج آقاست، اللهم عجل لولیك الفرج...

 منبع: كتاب گودال سرخ

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  5:56 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب نهم محرم، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

لب تشنه
 

شیخ جعفر شوشتری می گوید، اگر همه ی شهدا لحظه ی آخر آب از دست پیغمبر خوردند، عباس (علیه السّلام) نخورده، گفته اون آب را نمی خورم، برادرم تو خیمه لبهاش خشکیده ... .

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  5:59 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب نهم محرم، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

بطل کربلا

عرب دیر به یه نفر می گه بطل، بطل کسی است که تا وارد میدان می شه همه چشم ها باز می مونه، کسی نمی تونه به این راحتی از مرکب پائینش بیاره ... .

روز عاشورا روز جان دادن عباس (علیه السّلام) بود، (زبانحال) آمد پیش برادرها (پسرای ام البنین) فرمود: امروز حواستون باشه، باید زودتر از همه برید، مادر ما رو روسفید کنید، من می خوام داغ شما را ببینم، پیش زهرا (سلام الله علیها) روسپید بشم، برادرها دست گردن هم انداختند، داغ سه برادر دیده1، داغ بنی عقیل جا خودش، داغ علی اکبر (علیه السّلام) سخت بود، عباس (علیه السّلام) زنده باشه، علی اکبر (علیه السّلام) و قاسم (علیه السّلام) بچه های زینب (سلام الله علیها) پرپر بزنند ... .

نزدیک غروب عاشورا شد، روش نمی شد حاجتش را بگه، صدا زد ذاق صبری، برادر جان ! دلم گرفته، دارم دق می کنم، عباس جان ! می خوای بری؟ سر پایین، بغلش کرد، برادرم ! سر عباس (علیه السّلام) را به سینه گرفت (زینب (سلام الله علیها) داره می بینه) بنفسی انت، حال که می خوای بری با هم می ریم، هر دو سوار شدند، (زبانحال) یه خانم پشت سر این دو برادر داره دعا می خوونه ... .

ای ساربان آهسته ران آرام جانم می رود ...

مشک پر آب کرد، آب خورد؟ نه وا ... صدا زد، انا بن علی المرتضی، باطنا یعنی حسین (علیه السّلام) به آب رسیدم ... .

صدای عباس (علیه السّلام) تا آمد، ابی عبدالله نیرو گرفت، مهار اسب را گرفت به طرف عباس (علیه السّلام)، انا ابن محمد المصطفی، حریف عباس (علیه السّلام) نمی شند، تیرانداز ایستاده، دست عباس (علیه السّلام) گرفتار مشکه، مواظب مشک است، هر چی تیر میاد، روی مشک خیمه زده مثل پرنده ها شده، یه نفر گفت: اینجوری نمی شه، دست راست را قطع کردند، انا ابن علی المرتضی، یعنی هنوز زنده ام، حسین (علیه السّلام) باید اسم کسی را ببره، عباس (علیه السّلام) درد استخوان یادش بره، صدا زد: انا بن فاطمه الزهرا، من پسر دست شکسته مدینه، ای دست بریده طاقت بیار2

غم از بهر مبارک بادم آمد              زهر بیدادگر بیدادم آمد

به دستم ضربت شمشیر تا خورد    غلاف تیغ قنفذ یادم آمد

دریغا حرمت ما را شکستید          دل یاسین و طاها را شکستید

شما دست مرا از من گرفتید         چرا بازوی زهرا را شکستید

تا دید دست نداره، نامرد پاش را گذاشت روی رکاب اسب، نامرد قهقه زد، اگه تو دست نداری من دارم، چنان با عمود آهن .... .


                   1. منتهی الامال: 1/381

              1. مقتل الحسین ذهنی

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  5:59 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب نهم محرم، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

سقا

گفت داداش من فردا چکاره ام؟ فرمود: برو آب بیار، جاسوس های دشمن متوجه شدند، اومدند خبر رسوندند (قبلاً خیلی ها برای بردن آب آمده بودند) گفتند: فردا خود عباس (علیه السّلام) میاد علقمه، ترس بین لشگر دشمن افتاد، 400 هزار تیرانداز اومدند برا یک نفر، کنار شریعه.

تا روزی که اذن جهاد داده شد، هیچ کس عباس (علیه السّلام) را در لباس رزم ندید، دیدند صبح عاشورا رفت تو خیمه، لحظاتی نگذشت، پر خیمه را کنار زد، بچه ها همه نگاه کردند، ماشاءالله، الله اکبر، حیدری شمشیر حمایل کرده، خوود به سر گذاشته، زره به تن کرده، مثل علی سپر دست گرفت، اما از صبح تا عصر ناراحت دست به قبضه ی شمشیر، آقا ! هر موقع اجازه بده من اینها را تار و مار کنم، امام حسین (علیه السّلام) اجازه نمی ده، می گوید تو کنار من باشی، من آرامم، اما رفت آخر میدان انی علی العباس اغدو بسقا ... .

 

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  6:00 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب نهم محرم، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

انت صاحب لوائی

وقتی ابی عبدالله عَلَمها را تقسیم کرد، علمی دست حبیب سردار میمنه، علمی دست زهیر سردار میسره، همه ی علمها را پخش کرد ... .

گفتند: پس عباس چی؟ فرمود: لواء من دست اباالفضل (علیه السّلام) است، قلب لشگر من مال عباس (علیه السّلام) است، او باید کنار من باشد.

لذا تو دسته جات دیدی یه پرچم هایی بلندتر است، پرچم عباس (علیه السّلام) هم از همه بلندتره، فرمود: انت صاحب لوائی، همه ی دلخوشی حرم دست عباس (علیه السّلام) است.

 

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  6:00 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب نهم محرم، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

دو بیت

مرحوم شیخ جعفر مجتهدی گفتند: حضرت ولی عصر (عج) می فرماید: هر کس با این دو بیت شعر به عمویم قمربنی هاشم متوسل بشود، حتماً حاجتش برآورده می شود و سپس شروع کرد به خواندن بیت اول، و حدود نیم ساعت با شدت گریه کردند، آنگاه بیت اول و دوم باز حدود نیم ساعت شدیداً گریستند، آنگاه آن دو بیتی را روی کاغذ نوشتیم که عبارت بود از:

یادم ز وفای اشجع الناس آید   وز چشم ترم سوده ی الماس آید

آید به جهان اگر حسین دگری   هیآت برادری چو عباس آید

میرمهر ص 114 به نقل از لاله ی ملکوت ص 236

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  6:01 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب نهم محرم، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

دست برادر

وقتی حضرت یوسف چشمش به لباس برادرش بنیامین افتاد، دید چند جای آن نام یوسف بافته اند، فرمود: این چیست؟

بنیامین گفت: این نام برادر من است که از او جدا شدم، گفته اند: گرگ او را خورده، یوسف فرمود: تو آنجا بودی وقتی برادرت را گرگ خورد، گفت نه اگر بودم جانم را فدایش می کردم. بعد زمانی که یوسف سر سفره دست دراز کرد طعام بخورد، بنیامین «صیحه زد و گریه کرد، احوالش متغیر شد، یوسف گفت: چی شد، گفت: امیر ببخشید، چشمم که به دست شما افتاد، دیدم خیلی شبیه دست برادرمه.

مونس المواعظین/ ص 317

بنیامین شبیه دست برادر را دید، احوالش تغییر کرد، آه از آن وقتی که چشمان حسین به دستای بریده ی برادر افتاد، بی خود نبود دست به کمر گرفت و فرمود: «الان انکسر ظهری»

 

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  6:01 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب نهم محرم، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

سهم اباالفضل (علیه السّلام)

چندین سال کسب و کارش را با اباالفضل (علیه السّلام) تقسیم می کرد، آخر شب پول را تقسیم می کرد و می گفت: این سهم اباالفضل (علیه السّلام)، اگر گدا می آمد و یا برای حسینیه می داد و یا برای عروسی می داد ... .

می گفت: همش سهم اباالفضل (علیه السّلام)، هر کی می آمد تشکر کنه، می گفت: این سهم اباالفضل (علیه السّلام) است، از عباس (علیه السّلام) تشکر کن.

گذشت، بعد مدتی یه دونه دخترش مبتلا به سرطان خون شد، به طوری که از جاش نمی تونست بلند بشه، پیش هر دکتری که بردند همه جوابش کردند، خبر پیچید تو مردم شهر، کسانی که پول ها را خرج نکرده بودند، به او گفتند یه جای کار تو عیب داره وگرنه اباالفضل (علیه السّلام) تو کاسه ی تو نمی گذاشت، خیلی دلش شکست، یه شب که آمد خانه، خانمش گفت: تو می خواهی چیکار کنی؟ علت را پرسید: گفت از طعنه ی همسایه ها خسته شدم، هر کس من را می بینه با لحنی از من می پرسه که شوهرت این پول ها را از کجا آورده، که این جور بلاش به بچه تون خورده و درد ناعلاج  گرفته، تو که این همه پولات را با اباالفضل (علیه السّلام) تقسیم کردی، چرا پس بهت محل نمی ذاره؟ چرا نمی ری از او بخوای؟ بهش برخورد، اومد وضو گرفت، تا اومد تکبیر بگه، گفت: خدایا این دو رکعت سهم اباالفضل (علیه السّلام)، باهاش کار دارم، دارم برا اربابام پیشکش می فرستم، پول هایی که خرج کردم کارساز نبوده، دو رکعت نماز براش بفرستم، دو رکعت نماز را خواند، بعد سر به سجده گذاشت، ای اباالفضل ! مردم می گویند تو بچه ام رو مریض کردی، مردم می گویند این درد ناعلاج را در بدن بچه ام تو انداختی، من باور نکردم، من شنیدم تو شفا می دهی و گره باز می کنی ... .

آقا حرف های مردم یه طرف، ولی حرف امشب خانمم یه طرف، دیگه بهم گفت، تو که با اباالفضل (علیه السّلام) رفیقی، چرا آدمت  حساب نمی کنه، آقا من بد کردم، چرا باید دخترم تقاصش را پس بدهد ... .

حرف هایش را زد و آمد، صورت دخترش را بوسید و رفت خوابید، نیمه های شب دید یکی داره شانه اش را تکان می ده، بابا ! پاشو بلند شو، فکر کرد داره خواب می بینه، روشو برگردوند ولی دید انگار جدی جدی یکی داره صداش می کنه، کارت دارم برات پیغام دارم، دید دخترش کنارش نشسته، گفت تو چه جوری از بسترت تا اینجا اومدی؟ گفت بابا منم خواب بودم، از بوی عطر خوبی از خواب پا شدم، دیدم یه آقای سبز قبایی کنارم نشسته، یه دستی به بدنم کشید، گفت دختر بچه، نازنین پاشو، همین حالا برو باباتو از خواب بیدار کن، منم بی اختیار پا شدم، برو به بابات بگو، اباالفضل (علیه السّلام) سلام رسوند، گفته این هم سهم اباالفضل (علیه السّلام) .... .

 

 منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 8 آبان 1393  6:02 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
دسترسی سریع به انجمن ها