0

نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

اقتدا به مادر

عبدالله و قاسم هر دو اقتدا به زهرا (سلام الله علیها) کردند، قاسم اقتدا به پهلو و سینه ی مادر کرد.

عبدالله از دست اقتدا به مادر کردند، دستش را آورد جلو، صدا زد یابن الزانیه ! عموی ما را می خواهی بکشی؟

 

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  5:35 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

سرباز سیزده ساله

السلامُ عَلَیکَ یا أبا عبدالله و عَلی الأرواح الَّتی حَلَّت بفَائِکَ عَلَیک مِنّی سلامُ اللهِ أبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ الَّیلُ وَ النَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهدِ منّی لزیارَتکُم السَّلام عَلی علیََّ بنِ الحُسین وَ عَلی ألادِ الحُسین وَ عَلی أصحابِ الحُسین.

 

امام حسین(ع) یک سرباز سیزده ساله دارد. این سرباز یتیم امام حسن(ع) است. آمد نزد امام حسین(ع) عرض کرد: عموجان! اجاز بده بروم میدان! امام(ع) هم اجازه اش نداد. فرمود: تو یادگار حسنم هستی. تو پسر برادرم هستی. قاسم خیلی پافشاری کرد، اما فایده ای نداشت. این آقا زاده رفت به خیمه اختصاصی اش و زانوهایش را در بغل گرفت. با خودش حرف می زد. به خودش گفت: قاسم! دیدی لایق نبودی. دیدی امام زمانت حسین(ع) در تو لیاقت ندید، اجازه ات نداد تا بروی خونت را قاطی خون شهدا کنی. یک مرتبه یادش آمد که بابایش امام حسن(ع) یک چیزی در پارچه ای کرده و به بازویش بسته است. یادش آمد که پدرش به او فرمود: قاسم جان هر وقت تمام غمهای عالم آمد و دلت را گرفت این بازوبند را باز کن. هر چه در آن نوشته عمل کن. بازوبند را باز کرد، کاغذی از آن در آورد. دید بابایش نوشته: پسرم! عمویت را تنها نگذار. پسرم! عصر عاشورا حسین(ع) را کمک کن! راه افتاد آمد در خیمه، صدا زد: عمو! اجازه بده بروم. فرمود: نمی شود عموجان! نمی گذارم بروی. صدا زد: عمو! بابایم می گوید: برو! پدرم فرموده برو! تا چشم امام حسین(ع) به خط برادرش افتاد قاسم را در بغل گرفت. این پسر با یک حالی به سوی میدان آمد. بگذار تشریح کنم. آقایان! این پسر کفن پوشیده، عمامه به سر گذاشته و سوار بر اسب شده است. سیزده سال بیشتر ندارد. پایش به رکاب اسب نمی رسد. شمشیر را به دست گرفت، زره پوشید و به میدان آمد.

                                                                                                       

گوهر دُرج حسن از خیمه گاه آمد برون      یا زپشت ابر تیره، قرص ماه آمد برون

 

وقتی چشم عمر سعد به این آقا زاده افتاد، گفت: می گویم: داغ این بچه را امروز به دل مادرش بگذارند. این بچه با چهار هزار سوار روبرو است. یکی یکی پسرهای ارزق را کشت و جلو می رفت. ارزق سوار بر اسب شد و با غضب آمد، گفت: به خدا قسم تا او را نکشم بر نمی گردم. زینب(س) می گوید: یک دفعه دیدم رنگ حسین(ع) پرید. سرش را بلند کرد طرف آسمان صدا زد: خدایا! پسر برادرم را نگه دار! زینب(س) صدا زد: برادر! چه خبر است؟ فرمود: آن اسب سوار با این وضع دارد به طرف قاسمم می آید.

تا این اسب سوار جلو آمد قاسم گفت: تو این همه ادعا داری ، ولی آمدن به میدان جنگ را بلد نیستی . گفت :من؟ گفت: بله . گفت: چطور؟ گفت: کسی که می گوید من در میدان جنگ بزرگ شدم و آدم ها کشته ام ، باید وقتی سوار اسبش می شود تنگ اسبش را ببندد. تا نگاه کرد ببیند تنگ اسبش را بسته است یا نه؟ قاسم بن الحسن با شمشیرش ضربه ای بر میانش زد و چون خیار به دو نیم شد.

خدایا ! دیگر نگویم چه شد. آقایان ! لشگر دور بچه را گرفتند. یک وقت دیدند حسین (ع) سوار ذوالجناح شد و دارد به طرف میدان می آید . دنبال قاسم می گردد.  یک وقت دید آقازاده روی زمین افتاده ، عمربن سعد ازدی روی سینه اش نشسته و می خواهد سر قاسم راجدا کند . امام حسین (ع) دید بچه صدا میزند : عمو جان ! مرا دریاب !آقا به این نا نجیب حمله ور شد. یک وقت دید صدای ناله ی قاسم می آید : عمو! بدنم زیر سم اسبها است .

   

« الهم صل علی محمد و آل محمد، أمن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء. »

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  5:35 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

زینب جان صور تش را بپوشان

 

هر که صورت این آقا زاده را می دید می گفت  کریم اهلبیت است ابی عبد الله فرمد زینب جان صور تش را بپوشا ن   سرش روی نی قرار نمی گرفت  سر آقا ابا الفضل علیه السلام و سر قاسم علیه السلام

 

جان دادنم شبیه عروج شهیده است          آ ن با نو یی که جان علی را خریده است

 

من زاده حسن نوه مرد خیبرم                  من را خدا برای حسین آفر یده است

 

بودم سه ساله داغ پدر بر دلم نشست           آری عمو مرا پسرش پر ور یده است

 

از گریه مقا بل خیمه دلم شکست                دیدم عمو ز داغ علی قد خمیده است

 

طوری زدم به لشگر کو فه که خصم گفت       شیر جمل دوباره به میدان رسیده است

 

دست رنج خویش را چو علمدار دید گفت         رز مت میان لشگر کوفه پدیده است

 

 

غا رت شده دو باره عموی غریب من                رنگش ز شرم روی برادر پریده است

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  5:36 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

شا گرد علی اکبر

شب عاشورا هر کسی سخنی می گفت، تو بنی هاشم وقتی همه ساکت شدند، یه وقت قد رعناش را بلند کرد، سیزده ساله امام حسن علیه السلام، عرض کرد: عمو جان من هم فردا به شهادت می رسم، صورت قاسم را بوسید، پسر کریم باید کریمانه حرف بزند، فرمود مرگ در ذائقه تو چگونه است، شا گرد علی اکبر است، گفت: احلی من العسل، فرمود :فردا به بلایی عظیم گرفتار می شوی.

مقابل دشمن رسید فریاد زد

ای قوم استغا ثه ما خاک و آب نیست         بابای من مگر پسر بو تراب نیست

این جان و تن به نیزه و شمشیر تشنه است   در زیر سم اسب نیازی به آب نیست

این دل  به جز برای ولایت نمی تپد           غیر از غم وصال الهی شتاب نیست

 

این سینه را برای عمو آفرید ه اند               چسبیده تر ز سینه صافم کتاب نیست

در قتل صبر از پدرم ارث برده ام               یک ذره از بلای عظیمم عذاب نیست

این استخوان سینه من یاورت عمو                 بهتر از این لشکر تو فتح باب نیست

خط پدر به بازویم از بس شکسته شد              یک حرفم نوشته از آن سطر ناب نیست

جسمم درست مثل علی قطعه قطعه شد          خواهی ببر کنار تنش بی ثواب نیست

 

ابی عبدالله بغلش کرد قاسم که پایش به رکاب نمی رسید سینه به سینه حسین پا هاش کشیده می شد.

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  5:37 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

لحظات آخر قاسم
 

من که جویای سعادت هستم                                             تشنة جام شهادت هستم

آن زمانی که عمو می دیدم                                                رخ نهادی تو به روی پسرت

منم از دور نظر می کردم                                                     ای عمو یاد پدر می کردم

تو که چ.ن تاج سر من بودی                                               تو به جای پدر من بودی

ای عمو زود بیا بر سر من                                                خون گرفته همه پیکر من

بیاد آن لحظه ای که قاسم از روی اسب افتاد ، صدا زد : یا عمّاه ادرکنی 1 ،عزیز فاطمه با عجله به سوی قاسم حرکت کرد ببیند دشمن دورش را محاصره کرده ، می خواهند سرش را از بدن جدا کنند . اما وقتی دیدند ابا عبدالله آمد همه فرار کردند، بدن قاسم زیر سم اسبها قرار گرفت همین که غبارها نشست . دیدند ابی عبدالله سر قاسم را به دامن گرفته ، دیگر لحظات آخر قاسم است از شدت درد پاهایش را به زمین می کوبد ، در همین حال فریادی کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد .

بدن غرق به خون قاسم را بغل کرد به خیمه آورد کنار بدن جوانش علی اکبر گذاشت ، همه صدا بزنید حسین .


1. وقایع الایام ، ص 412 ، سوگنامه آل محمد ، ص286 .

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  5:37 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

یا عَمّاه ادرکنی

منم قاسم حسن را نور عینم                                                         برادر زاده مولا حسینم

منم قاسم ز آل مصطفایم                                                   فروغ دیدگان مجتبایم

اگر چه خسته جان و تشنه کامم                                        کجا من دست بردار از امامم

عمو بده دیگر اذن جهادم                                                    که افتاد است شوری در نهادم

نمی خواهم دگر این  زندگانی                                             به امید شهادت سخت شادم

همی خواهم چو اکبر کشته گردم                                        چه می شد می رسیدم بر مرادم

حمید بن مسلم نقل می کند : از خیام حسین نوجوانی به سوی میدان آمد که چهره اش مانند نیمه قرص ماه می درخشید ، شمشیری به دست داشت  و پیراهن بلند پوشیده بود .

ابی عبدالله عمامه اش را دو نصف کرد ، نیمی از آن را مانند کفن بر تن قاسم نمود و نیمی دیگر را بر سر قاسم بست ،رفت میدان مشغول جنگ بود آخر الامر، عمروبن سعد چنان شمشیر بر سر مبارک قاسم زد .

سر شکافته شد قاسم با صورت به روی زمین افتاد ، یک مرتبه فریاد زد : یا عَمّاه ادرکنی (عمو جان به دادم برس ).

وقتی صدای قاسم به گوش امام رسید، مانند عقابی که از بالا به زیر آید صفها را شکافت دشمن متفرق کرد اما پیکر نازنین قاسم زیر سم ستوران قرار گرفت، وقتی گرد و غبار فرو نشست دیدند امام حسین کنار بالین قاسم  است قاسن در حال جان کندن استای خود را به زمین می کشانید ، سر قاسم روی دامن عمو ، عزیز فاطمه فرمود :

« سوگند به خدا بر عمویت سخت است که او را بخوانی ، به تو جواب ندهد . یا اگر جواب دهد به حال تو سودی نداشته باشد  1  ».


1. سوگنامه آل محمد ، ص 258- 286 ، وقایع الامام ، ص 409- 412 .

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  5:38 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

زبانحال قاسم
 

 

آمدم جان عمو اشک فشان در بر تو

تا کنم رفع عطش از دم جان پرور تو

مادرم کرده کفن پوش مرا جان عمو

خرمن زلف مرا شانه زده خواهر تو

اِذن جنگم بده ای یوسف زهرا که سرم

بر سر نیزه شود چون سر سودا گر تو

اکبرت رفت از او فاطمه خواهد پرسید

که چه شد پور حسن همدم و هم سنگر تو

شرح آن کوچه شنیدم که به زهرا چه گذشت

من فدای رخ نیلی شده مادر تو

پدرم چشم به راه هست که بیند تن من

پاره پاره چون تن و فرق بخون اکبر تو

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  5:38 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

زبانحال حضرت قاسم با عمویش امام حسین (ع)

 

آمدم جان عمو درک منای تو کنم

خویش را لایق به دیدار خدای تو کنم

پدرم کرده وصیت که به قربانگاه عشق

جان ناقابل خود را به فدای تو کنم

مادرم کرده به عشق تو کفن پوش مرا

که ز خون سرخ رخ کرببلای تو کنم

من که بهتر نِیَم از اکبر گلگون کفَنت

اذن جنگم بده تا جلب رضای تو کنم

سیزده سال نشستم به اُمیدی که سرم

برسر نیزه علمدار لوای تو کنم

من یتیمم ز محبّت دل قاسم مشکن

چه شود گر که مَن سعی صفای تو کنم

گر تنم زیر سم اسب لگد کوب شود

به از آن است بپا بزم عزای تو کنم

رو سپیدم به بر فاطمه کن جان عمو

تا که در نزد پدر حمد و ثنای تو کنم

ژولیده

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  5:39 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

زبان حال حضرت قاسم (ع)

 

ای عمو جان آمدم من تا کفن پوشم کنی

حلقه سربازی خود را تو در گوشم کنی

من که بهتر نیستم از اکبر رعنا جوان

دوست دارم با علی اکبر هم آغوشم کنی

تشنه ام من تشنه ی آزادی و عدل و شرف

دوست دارم سیآب از لعل جان نوشم کنی

از یتیمان دلنوازی کن چو بابایت علی (ع)

دلنوازی کن ز من کز ناله خاموشم کنی

سرافرازم کن به نزد مادرت زهرا عمو

وای بر احوال زارم گر فراموشم کنی

جای بابا گر بود خالی عمو من آمدم

تا به جای او مرا مست قدح نوشم کنی

ژولیده

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  5:40 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

زبان حال حضرت قاسم (ع)

 

چه می شود عمو اگر حاجت مرا روا کنی

بسوی مقتلم روان به خاطر خدا کنی

من و علی اکبرت رفیق راه بوده ایم

سخت بود برای من از او مرا جدا کنی

اذن شهادتم بده که طالب شهادتم

چه می شود به مسلخم روانه از وفا کنی

دین بزرگی از پدر هست عمو به گردنم

رسیده ام به خدمتت عمو مرا فدا کنی

یتیم مجتبی منم ذبیح کربلا منم

که با نثار خون من خدای را رضا کنی

اگر که توتیا شوم به زیر سمّ اسبها

ز قید همّ و غم  عمو دل مرا رها کنی

ژولیده

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  5:41 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

قاسم مظهر رشادت

بگفتا قاسم نالان               بدشت کربلا            برای یاری قرآن

عمو جانم عمو جانم ، عمو ده اذن میدانم

عمو جانم به قربانت           فدای لعل عطشانت       عمو دستم به دامانت

عمو جانم عمو جانم ، عمو ده اذن میدانم

عمو بنما کفن پوشم           غلام حلقه در گوشم           عمو منما فراموشم

عمو جانم عمو جانم ، عمو ده اذن میدانم

ببین حال پریشانم           غمین و دیده گریانم          سراپا محو جانانم

عمو جانم عمو جانم ، عمو ده اذن میدانم

وصیت کرده بابایم            که یاری ِ تو بنمایم         توئی شمع دل آرایم

عمو جانم عمو جانم ، عمو ده اذن میدانم

به حق ّ مادرت زهرا          گره از کار ما بگشا               که گشتم واله وشیدا

به روز حشر تو از یاری           کن از ژولیده غم خواری     حضور حضرت باری

عمو جانم عمو جانم ، عمو ده اذن میدانم

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  5:42 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

نامه ای دارد ز بابا

نامه ای دارد ز بابا خوش به حالش کرده است

این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است

پا به میدان می گذارد زاده ی شیر جمل

لشگری را خیره ی ماه جمالش کرده است

در خیال خام آخر می دهد سر را به باد

هر که از غفلت نگه بر سن و سالش کرده است

کیست با این نوجوان قصد هم آوردی کند

لحظه ای کافیست ... خونش را حلالش کرده است!

درس پیکاری که از ماه بنی هاشم گرفت

مرد جنگیدن در این قحط الرجالش کرده است

می وزد از هر طرف چشمان شور تیر ها

از نفس افتاده و ... آزرده حالش کرده است

هر کسی آیینه باشد, سنگ باران می شود

بی مجالی عاقبت بی برگ و بالش کرده است

از تمام عضو عضوش می چکد شهد عسل!

دشت را لبریز از خون زلالش کرده است

جسم این مه پاره   هم سطح بیابان شد ز بس ...

رفت و آمد های مرکب پایمالش کرده است

...می رسد خورشید اما دست  دارد بر کمر

داغ تو مثل علی اکبر هلالش کرده است....

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  5:43 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

سرو چمن

برون آمد از خیام حرم، قاسم بن حسن چون مهی تابان

شتابان آمد به نزد عمو، تا ستاند از او رخصت میدان

عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم

خوشم گر سر در رهت بدهم، سر فرازم چون بر تو سربازم

به شوق جان دادن از عشقت، گاه و می سوزم گاه و می سازم

عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم

عمو جان من غرق در مَحنم، زادۀ حسنم جانثار توام

سر افرازم سرو این چمنم، ای گل زهرا بی قرار توام

عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم

عمو جانم مرگ در ره تو، چمن عَسل شیرین شد به کام من

ز مینای عشقت ای ساقی، از کرم تر کن جام کام من

عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم، ای عمو جانم

 

[رحمت الله صادقی]

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 6 آبان 1393  5:43 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

مصيبت‏ حضرت قاسم (ع) از زبان شهید مطهری

تواريخ معتبر اين قضيه را نقل كرده‏ اند كه در شب عاشورا امام عليه السلام اصحاب خودش را در خيمه‏اى‏«عند قرب الماء»جمع كرد.معلوم مى‏شود خيمه‏اى بوده است كه آن را به مشكهاى آب اختصاص داده بودند و از همان روزهاى اول آبها را در آن خيمه جمع مى‏كردند.امام اصحاب خودش را در آن خيمه يا نزديك آن خيمه جمع كرد.آن خطابه بسيار معروف شب عاشورا را در آنجا امام القاء كرد،كه حالا آزاديد(آخرين اتمام حجت‏به آنها).

امام نمى‏خواهد كسى رودربايستى داشته باشد،كسى خودش را مجبور ببيند،حتى كسى خيال كند به حكم بيعت لازم است‏بماند،خير، همه‏تان را آزاد كردم،همه يارانم،همه خاندانم،حتى برادرانم،فرزندانم،برادر زادگانم،اينها هم جز به شخص من به كسى كارى ندارند،امشب شب تاريكى است،اگر مى‏خواهيد،از اين تاريكى استفاده كنيد برويد و آنها هم قطعا به شما كارى ندارند.

اول از آنها تجليل مى‏كند:منتهاى رضايت را از شما دارم،اصحابى از اصحاب‏خودم بهتر سراغ ندارم،اهل بيتى از اهل بيت‏خودم بهتر سراغ ندارم.در عين حال اين مطالب را هم حضرت به آنها مى‏فرمايد.همه‏شان به طور دسته جمعى مى‏گويند:مگر چنين چيزى ممكن است؟!جواب پيغمبر را چه بدهيم؟وفا كجا رفت؟ انسانيت كجا رفت؟محبت و عاطفه كجا رفت؟آن سخنان پر شورى كه آنجا گفتند،كه واقعا انسان را به هيجان مى‏آورد.

يكى مى‏گويد مگر يك جان هم ارزش اين حرفها را دارد كه كسى بخواهد فداى مثل تويى كند؟!اى كاش هفتاد بار زنده مى‏شدم و هفتاد بار خودم را فداى تو مى‏كردم.آن يكى مى‏گويد هزار بار.يكى مى‏گويد:اى كاش امكان داشت‏بروم و جانم را فداى تو كنم،بعد اين بدنم را آتش بزنند،خاكستر كنند،خاكسترش را به باد بدهند،باز دو مرتبه مرا زنده كنند،باز هم و باز هم.

اول كسى كه به سخن در آمد برادرش ابوالفضل بود و بعد همه بنى هاشم،همينكه اينها اين سخنان را گفتند،آنوقت امام مطلب را عوض كرد،از حقايق فردا قضايايى گفت، فرمود:پس بدانى كه قضاياى فردا چگونه است.آنوقت‏به آنها خبر كشته شدن را داد. درست مثل يك مژده بزرگ تلقى كردند.آنوقت همين نوجوانى كه ما اينقدر به او ظلم مى‏كنيم،آرزوى او را دامادى مى‏دانيم،تاريخ مى‏گويد خودش گفته آرزوى من چيست.يك بچه سيزده ساله معلوم است در جمع مردان شركت نمى‏كند،پشت‏سر مردان مى‏نشيند.مثل اينكه پشت‏سر نشسته بود و مرتب سر مى‏كشيد كه ديگران چه مى‏گويند؟

وقتى كه امام فرمود همه شما كشته مى‏شويد،اين طفل با خودش فكر كرد كه آيا شامل من هم خواهد شد يا نه؟با خود گفت آخر من بچه‏ام،شايد مقصود آقا اين است كه بزرگان كشته مى‏شوند،من هنوز صغيرم.يك وقت رو كرد به آقا و عرض كرد:«و انا فى من يقتل؟»آيا من جزء كشته شدگان هستم يا نيستم؟حالا ببينيد آرزويش چيست؟آقا جوابش را نداد،فرمود:اول من از تو يك سؤال مى‏كنم جواب مرا بده،بعد من جواب تو را مى‏دهم.

شايد(من اين طور فكر مى‏كنم)آقا مخصوصا اين سؤال را كرد و اين جواب را شنيد،خواست اين سؤال و جواب پيش بيايد كه مردم آينده فكر نكنند اين نوجوان ندانسته و نفهميده خودش را به كشتن داد،ديگر مردم آينده نگويند اين نوجوان در آرزوى دامادى بود،ديگر برايش حجله درست نكنند،جنايت نكنند.آقا فرمود كه اول من سؤال مى‏كنم.عرض كرد:بفرماييد.فرمود:«كيف الموت عندك‏»؟

پسركم،فرزند برادرم،اول بگو مردن،كشته شدن در ذائقه تو چه طعمى دارد؟ فورا گفت:«احلى من العسل‏»از عسل شيرين‏تر است،من در ركاب تو كشته بشوم،جانم را فداى تو كنم؟اگر از ذائقه مى‏پرسى(چون حضرت از ذائقه پرسيد)از عسل در اين ذائقه شيرين‏تر است،يعنى براى من آرزويى شيرين‏تر از اين آرزو وجود ندارد. ببينيد چقدر منظره تكان دهنده است!

اينهاست كه اين حادثه را يك حادثه بزرگ تاريخى كرده است كه تا زنده‏ايم ما بايد اين حادثه را زنده نگه بداريم،چون ديگر نه حسينى پيدا خواهد شد نه قاسم بن الحسنى. اين است كه اين مقدار ارزش مى‏دهد كه بعد از چهارده قرن اگر يك چنين حسينيه‏اى (1) به نامشان بسازيم كارى نكرده‏ايم،و الا آن كه آرزوى دامادى دارد،كه همه بچه‏ها آرزوى دامادى دارند،ديگر اين حرفها را نمى‏خواهد،وقت صرف كردن نمى‏خواهد،پول صرف كردن نمى‏خواهد،برايش حسينيه ساختن نمى‏خواهد،سخنرانى نمى‏خواهد.ولى اينها جوهره انسانيت‏اند،مصداق انى جاعل فى الارض خليفة (2) هستند،اينها بالاتر از فرشته هستند.

فرمود:بله فرزند برادرم،پس جوابت را بدهم،كشته مى‏شوى‏«بعد ان تبلؤ ببلاء عظيم‏»اما جان دادن تو با ديگران خيلى متفاوت است،يك گرفتارى بسيار شديدى پيدا مى‏كنى.(چون مجلس آماده شد اين ذكر مصيبت را عرض مى‏كنم.)اين آقا زاده اصلا باك ندارد.روز عاشوراست.

حالا پس از آنكه با چه اصرارى به ميدان مى‏رود،بچه است،زرهى كه متناسب با اندام او باشد وجود ندارد،خود مناسب با اندام او وجود ندارد،اسلحه و چكمه مناسب با اندام او وجود ندارد.لهذا نوشته‏اند همين طور رفت، عمامه‏اى به سر گذاشته بود«كانه فلقة قمر»همين قدر نوشته‏اند به قدرى اين بچه زيبا بود،مثل يك پاره ماه.اين جمله‏اى است كه دشمن در باره او گفته است.گفت:

بر فرس تندرو هر كه تو را ديد گفت برگ گل سرخ را باد كجا مى‏برد

راوى گفت نگاه كردم ديدم كه بند يكى از كفشهايش باز است،يادم نمى‏رود كه پاى چپش هم بود.معلوم مى‏شود كه چكمه پايش نبوده است.

حالا آن روح و آن معنويت چه شجاعتى به او داد،به جاى خود،نوشته‏اند كه امام[كنار]در خيمه ايستاده بود.لجام اسبش به دستش بود،معلوم بود منتظر است.يكمرتبه فريادى شنيد.نوشته‏اند مثل يك باز شكارى-كه كسى نفهميد به چه سرعت امام پريد روى اسب-حمله كرد.مى‏دانيد آن فرياد چه بود؟فرياد يا عماه،عموجان! عموجان!وقتى آقا رفت‏به بالين اين نوجوان،در حدود دويست نفر دور او را گرفته بودند.امام كه حركت كرد و حمله كرد،آنها فرار كردند.يكى از دشمنان از اسب پايين آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا كند،خود او در زير پاى اسب رفقاى خودش پايمال شد.آن كسى كه مى‏گويند در عاشورا در زير سم اسبها پايمال شد در حالى كه زنده بود،يكى از دشمنان بود نه حضرت قاسم.

حضرت خودشان را رساندند به بالين قاسم،ولى در وقتى كه گرد و غبار زياد بود و كسى نمى‏فهميد قضيه از چه قرار است.وقتى كه اين گرد و غبارها نشست،يك وقت ديدند كه آقا به بالين قاسم نشسته است،سر قاسم را به دامن گرفته است.اين جمله را از آقا شنيدند كه فرمود:«يعز على عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك‏»يعنى برادر زاده!خيلى بر عموى تو سخت است كه تو بخوانى،نتواند تو را اجابت كند،يا اجابت كند و بيايد اما نتواند براى تو كارى انجام بدهد.در همين حال بود كه يك وقت فريادى از اين نوجوان بلند شد و جان به جان آفرين تسليم كرد.

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم‏و صلى الله على محمد و آله الطاهرين، باسمك العظيم الاعظم‏الاعز الاجل الاكرم يا الله...

خدايا عاقبت امر همه ما را ختم به خير بفرما!ما را به حقايق اسلام آشنا كن!اين جهلها و نادانيها را به كرم و لطف خودت از ما دور بگردان!توفيق عمل و خلوص نيت‏به همه ما عنايت‏بفرما!حاجات مشروعه ما را بر آور!اموات همه ما ببخش و بيامرز!

رحم الله من قرء الفاتحة مع الصلوات.

پى‏نوشت‏ها:

1) حسينيه ارشاد

2) بقره .30

باشگاه خبرنگاران

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 9 آبان 1393  4:30 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
alizadeh1356
alizadeh1356
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 2
محل سکونت : تهران

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب ششم محرم، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

اگر مستند به یکی از مقاتل معروف باشد و از روی مقاتل اشعار سروده شود خیلی بهتر است

شنبه 25 شهریور 1396  12:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها