یاران عاطفه ز حماسه وسیع تر دست حماسه از همه دستان رفیع تر
چون عشق و اقتدار به هم می دهند دست اقدامشان ز خیل دلیران سریع تر
میدان کارزار همه مستطیع عشق وز حاجیان تو تازه جوان مستطیع تر
هر چند اهل خیمه شفیعان محشرند اما به روز حشر گروهی شفیع تر
آل عقیل و آل ابی طا لبند لیک ابنا زینبند مقامی رفیع تر
استاد رزم هر دو علی اکبر حسین هر یک به رزم خویش از آن یک بدیع تر
و تا اذن حرب از سوی رهبر نیا مده در امر سلم هر دو برادر مطیع تر
وقتی که قرار شد که به میدان روند باز اول غلام رفت و پس از آن رضیع تر
هر دو به دست بوسی مادر سبب شدند این خانواده الگوی عشق و ادب شدند
مادر میان خیمه بر این عاشقان مطاف بودند گرد مادر آزاده در طواف
دستان مادرانه زینب چو شا نه ای بر گیسوان نرم غزالان به انعطاف
آنچه برای بانوی خیمه امید بود یوسف کند قبول از او رشته کلاف
شرح وداع این دو برادر شنیدنی آیینه در برابر آیینه بود صاف
مادر به گوش تازه جوانان خویش گفت گرد امام خود بشتابید تا مصاف
او را به جان مادر خود میدهم قسم تا یک کلام لب بگشاید ز انصراف
رزمی نشان دهید که رندانه جان دهید عاشق کی از جهاد و شهادت شود معاف
این تیر و این کمان و زره جیره شماست شمشیر تان حمایلتان لیک بی غلاف
عازم شوید و رزم و رجز را بنا کنید خوب از عزیز فاطمه مدح و ثنا کنید
نو با وگان زینب کبرا علم به دست هر یک جدا به کوفه نشان داد ناز شست
یک لشگر از یسار و یمین می گریختند وقتی که نور دیده زینب نقاب بست
از تیغ عون لشگر کوفی امان نداشت وز رزم بی امان محمد ستم شکست
دهها دلیر جنگی دشمن ز پا فتاد اما هنوز جبهه زینب سپر به دست
قلب سپاه کوفه شکا فی عمیق دید یعنی سپاه زینب عدو را ز هم گسست
اطفال را محا صره کردند نا گهان وقتی تها جم علویون فرو نشست
چون شد صدای هلهله دشمنان بلند عون از نفس نشست و محمد زپا نشست
گرد و غبار بود و تکا پوی نیز ه ها حالا رسید نوبت این قوم شب پرست
وقتی زبا ن روضه دل باز می شود اسرار زینب است که آغاز می شود
می خواست روضه را همه جا آبرو شود تا از مسیر روضه خدا جستجو شود
می خواست بندگی خدا را نشان دهد تا دیده اش به خون جگر شستشو شود
می خواست با غم تن بی سر شود شریک تا قسمتش به مقتل خون گفتگو شود
وقتی حسین در یم خون غسل می کند باید نصیب زینبش از خون وضو شود
می خواست با سر پسرانش سفر کند تا با حسین دل دهد و مثل او شود
می خواست روبرو نشود با نگاه شب با آتش خیام حرم روبرو شود
با داغ و درد همسفر تازیانه شود تا با حسین در به در کو به کو شود
می رفت با خطا به سنگین حیدری تا بانی شکست سپاه عدو شود
خون گلوی خشک حسین آبروی عشق اشک زلال دیده زینب سبوی عشق
آمدند از دایی اجازه بگیرند اجازه نداد تا نگا هش به زینب افتاد ارام شد اجازه میدان رفتن داد بعد از نبردی که کردند و به شهادت رسیدند حضرت بغلشان کرد برد خیمه اما زینب دختر علی از خیمه بیرون نیا مد
شنیدستم سلیمانی زیک مور قبول تحفه ای کرد ای مر تضا پور
من ان مور ضعیف و نا توانم