امسال صدمين سال تولد روح الله خالقي موسيقيدان و آهنگساز برجسته ايران است. به همين مناسبت و به همت دختر موسيقيدان او، گلنوش خالقي مجموعه اي از مقالات، يادداشت ها و نامه هايش در کتابي با عنوان اي ايران انتشار يافته و آفريده هاي او نيز در چهار سي دي به بازار آمده است.
از اين ها گذشته بيست و يکم آبان ماه امسال، چهل و يکمين سالروز در گذشت خالقي نيز هست.
اين مناسبت هاي چندگانه فرصتي پيش مي آورد مغتنم، که نگاهي گذرا در زندگي، انديشه و هنر او مبني کنيم.
پيش در آمد
علينقي وزيري در مدرسه موسيقي خود که در سال ۱۳۰۲ خورشيدي بنياد نهاده بود، مي کوشيد تا به استقبال و انديشه هاي نوگرايانه به هنرجويان مکتبي را به وجود آورد که پس از او گردونه نو آوري از چرخش بازنماند.
نوآوري از آنجا که خلاف عادت و سنت عمل مي کند براي به راه افتادن و از جريان باز نماندن، به نيرويي بزرگ تر از نيروي يک فرد نياز دارد. يک نفر"متبکر" مي شود ولي پيروان او هستند که به ابتکارات استمرار مي بخشند.
هرچه تعداد پيروان بيشتر باشد نو آوري زودتر به يک جريان اجتماعي – فرهنگي تبديل مي شود و آسانتر پذيرش جامعه را به دست مي آورد.
بهترين نمونه براي پذيرش نو آوري از سوي جامعه شايد مورد شعرنو در ايران باشد. نيما، طلايه دار نوآوري بود. ولي اگر پيرواني گاه پرشور تر از خود او نمي بودند و نوآوري هاي او را دستور العمل خود قرار نمي دادند شعر نو نيمايي به اين سادگي ها از سوي جامعه پذيرفته نمي شد.
علينقي وزيري نيز که از قضا ابتکارات خود را در موسيقي کما بيش همزمان با نيما آغاز کرده بود، پيرواني ثابت قدم پيدا کرد که توانستند پس از خروج او از صحنه گردونه نوآوري را بگردانند.
البته تعداد پيروان او در مقايسه با شمار جانبداران نيما اندک بود و همين امر بار مسئوليتي را که آنها به دوش مي گرفتند سنگين تر مي ساخت.
در ميان رهروان ثابت قدم راه وزيري، يکي از شاگردان و همکاران بعدي – او گردني فرازتر دارد: روح الله خالقي که شيفتگي اش در برابر وزيري رابطه آن دو را تا مرحله مريد و مرادي پيش برده است.
خالقي با صداقت تمام هر جا که دستش رسيده، در فراگير ساختن آموزه هاي وزيري کوشيده است.
زندگي و کار
روح الله خالقي در سال ۱۲۸۵ خورشيدي در کرمان زاده شده، دوره کودکي را در حال و هواي انقلابي مشروطيت گذراند و بعد که به سبب انتقال پدر به تهران آمد، در مدرسه آمريکايي ها مشغول به تحصيل شد. پدرش که خود دستي در موسيقي داشته غالبا نوازندگان سنتي را به خانه خود دعوت مي کرد و گوش روح الله با نواخته هاي سنتي آشنا مي شده است.
از سوي ديگر در مدرسه آمريکايي ها به گفته خود او خانم "جردن" هر روز پيش از آغاز درس، ارگ مي نواخته و دانش آموزان همپاي آن سرود و ترانه مي خوانده اند. روح الله از اين راه با نوعي از موسيقي بين المللي نيز انس گرفت.
باز به گفته خود او، در ده سالگي صداي سحرآميز ويولوني که از خانه همسايه به گوش مي رسيده او را مجذوب موسيقي ساخت. روح الله بعدها دريافت که آن همسايه يکي از بزرگ ترين موسيقي دانان سنتي، يعني "رکن الدين خان مختاري" بوده است.
پس از آن ۱۵ ساله بود که "درويش خان" را ديده و يکسال بعد يعني در سال ۱۳۰۱ براي نخستين بار در گراند هتل تهران با عارف قزويني و موسيقي برانگيزاننده او آشنا شد و سرانجام در اوائل زمستان سال ۱۳۰۲ با ديدن نخستين آگهي گشايش مدرسه موسيقي وزيري با اشتياق، بلادرنگ و بدون اجازه پدر در آن نام نويسي کرد.
روح الله مخالفت هاي پدر را نيز از راه هاي مختلف فرونشانيده و با آن که تحصيل عمومي خود را در دارالفنون که تمام شده، به سراغ دانشسراي عالي رفت ولي دل و جانش همچنان در بند موسيقي ماند. پس از به پايان بردن دانشسرا نيز به فکر افتاد که ارکستر کوچکي براي کار در کافه بلديه بنياد کند تا هم با موسيقي نزديک بنمايد و هم به قول خودش "تامين معاشي" شده باشد.
روح الله خالقي در دوره رياست علينقي وزيري در هنرستان عالي موسيقي يار و همکار نزديک او بود و بار دوم حتي به معاونت هنرستان برگزيده شد.
ولي دلگيري هايي که از سازمان هاي دولتي داشت او را برانگيخت که به ياري دوستان دوره تحصيل، انجمني به نام موسيقي ملي بوجود آورد. اين انجمن که بزودي براي خود کلاس هاي درس، ارکستر بزرگ و يک باشگاه بنياد کرد، نتوانست بيش از پنج سال دوام بياورد.
تنگناهاي مالي و گرفتاري هاي اداري، سبب شد که از استقلال خود چشم بپوشد و در سال ۱۳۲۸ وابسته به اداره هنرهاي زيباي کشور شود که بعدها خود به وزارت فرهنگ و هنر تبديل شد.
به اين ترتيب "انجمن موسيقي ملي" در شکل و شمايلي گسترش يافته، نام "هنرستان عالي موسيقي ملي" را بر خود نهاد، هنرستاني که روح الله خالقي ۱۰ سال تمام سرپرستي آن را عهده دار بود.
خالقي همزمان با کار در هنرستان عالي موسيقي ملي، چهار پنج ماهي را به عنوان سرپرست موسيقي راديو ايران با آن سازمان همکاري داشت. به گفته خودش فکر مي کرد مي تواند سر و ساماني به در هم ريختگي هاي برنامه هاي موسيقي ببخشد.
ولي چون به هيچ يک از پيشنهادهاي او عمل نشد، او از راديو نيز کناره گرفت. به طور کلي سرخوردگي هاي ناشي از برخورد با موانع، خالقي را که روحيه اي حساس و آسيب پذير داشت به کناره جويي از کار هاي اداري وا داشت. ولي رابطه دروني او با موسيقي چيزي نبود که گسسته شود. آفرينش موسيقي نوآورانه تنظيم هاي تازه از موسيقي دوره مشروطيت، رهبري ارکستر برنامه گلهاي راديو ايران و نيز تاليف کتاب هايي چند درباره تئوري و تاريخ موسيقي ايران نشان دهنده اين پيوند ناگسستني بود.
آهنگسازي
روح الله خالقي در قلمرو آهنگسازي، همان شيوه اي را دنبال کرد که در مکتب وزيري آموخته بود. از يک سو براي ريتم و وزن اهميت ويژه اي قائل بود و از سوي ديگر معتقد بود که موسيقي ايران نيز بايد به راه چند صدايي شدن برود تا از ملالي و يکنواختي در امان بماند و تاثير و جاذبه بيشتري پيدا کند.
البته او نيز چون وزيري براي اين کار در جستجوي راه و روشي بود که با ويژگي هاي موسيقي ملي سازگار باشد.
به نظر خالقي پيوند تاريخي و اغراق آميز شعر و موسيقي، در جامعه اي که به شعر عشق مي ورزد، نمي گذارد موسيقي خالص پرورش پيدا کند. به همبن جهت مي کوشيد تا به موسيقي خالص نيز فرصت عرض اندام بدهد. برنامه اي را در راديو تهيه و پخش مي کرد با عنوان موسيقي بي کلام. علاوه بر آن خود مانند وزيري به آفرينش آهنگ هايي مي پرداخت که از قيمومت شعر رها باشد.
در اين گونه آثار او آسوده تر مي توانست روش هاي نوآورانه خود را در زمينه چند صدايي شدن موسيقي تجربه کند.
آفريده هاي خالقي بر روي شعر شاعران کلاسيک و معاصر نيز غالبا داراي مقدمه اي طولاني است که به نظر مي رسد براي جلوه دادن به موسيقي خالص ساخته و پرداخته شده است.
در ميان آفريده هاي خالقي "رنگارنگ" ها جاي ويژه اي دارد. قطعاتي است در پيوند نزديک و محتوايي با مايه هاي موسيقي سنتي و لي در عين حال بهره مند از ساز آرايي هاي رنگين و جذاب علينقي وزيري، رنگارنگ هاي خالقي را دلچسب و از نظر ترکيب و هماهنگي، فوق العاده لطيف و زيبا ارزيابي کرده است.
روح الله خالقي آفريده هاي دل انگيز ديگري نيز دارد. پيش از همه بايد از سرود اي ايران ياد کرد که همراه با متن برانگيزاننده"حسين گل گلاب" در سال هاي اخير عملا به سرود ملي مردم ايران تبديل شده است.
از اين سرود جاودانه که بگذريم بايد از ترانه هايي جون "بوي جوي موليان" (بر روي شعري از رودکي)، لاله آتشين، مي ناب، جام جم و حالا چرا؟ بگوييم که هنوز پس از سالها که از آفريدن آنها مي گذرد، بهترين نمونه هاي تصنيف سازي و تلفيق درست شعر و موسيقي به شمار مي رود.
از روح الله خالقي همانگونه که اشاره کرديم چند کتاب ارزنده نيز بر جاي مانده است. "نظري به موسيقي" در دو جلد، سرگذشت موسيقي ايران، در سه جلد و قواعد هارموني که برگرداني از منابع اروپايي است.
علاوه بر اين مقالات بيشماري از او در مجلات چنگ، موزيک ايران، موسيقي، راديو ايران و پيام نوين انتشار يافته که همه در توضيح و تشريح ويژگي هاي موسيقي ملي گذشته و حال و راه و روش آينده آن است.
خالقي، در بيست و يکم آبان ماه سال ۱۳۴۴ پس از چند عمل جراحي ناموفق در شهر سالزبورگ در اتريش چشم از جهان فرو بست