0

نوحه و متن روضه شب اول محرم،شهادت مسلم بن عقیل

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام-میرداماد

شب اول،ببین عزتُ،هر كجا می خوان روضه ی حسین علیه السلام شروع كنن،با مسلم شروع می كنن،دروازه ورود به محرم روضه ی این آقاست،اولین شهید این هفتاد و دو نفر مسلم ِ،این عزت نیست؟این مزد نیست؟سلام خدا به این آقا،خیلی نمی خوام شب اول اذیتت كنم،اما دلم راضی نمی شه از شب اول بگذرم،هی به خودم میگم مراعات كن،صدا رو نیگه دار،ده شب می خوای ناله بزنی،بعد به خودم میگم از كجا معلوم فردا شب بیام،از كجا معلوم امشب شب آخر محرمت نباشه،آقا جان بذار یه جوری گریه كنم،اگه امشب گفتند پاشو بساط خودتو جمع كن،خیلی این غزل جانسوزه من كه امروز روضه رو مرور می كردم،گفتم دیگه نمی خوای روضه بخونی،از بس كه این غزل،مرثیه حرفشو قشنگ می زنه،ببین  این آقا چقدر غریب شده،خیلی سخته آقا غربت،اونم برای یه مرد،اونم تو یه شهر غریب

دل این شهر برای نفسم تنگ شده

زبانحال مسلم با آقا و اربابشه،خیلی مسلم حسین رو دوشت داشت،خیلی به آقا ابی عبدالله علاقه داشته،بی خود نیست به این درجه رسیده

دل این شهر برای نفسم تنگ شده

شما هایی كه جلو میشینید،خیلی وظیفه تون سنگینه،نباید همین جوری بشینی،من معتقدم تو روضه ابی عبدالله همه باید  كمك كنند،یكی ناله بزنه،یكی گریه كنه،یكی زبون بگیره،یكی زمزمه كنه،بخدا قسم هركی كه رفته،هركی كه این محرم دستش كوتاه شده،این جمله جمله ی مشتركی بین همه ی رفته های زیر خاك،وقتی می بینیشون ،همه می گن ای كاش ما یه بار دیگه بیایم یه حسین دیگه بگیم،ای كاش زنده بشیم یه محرم بیایم یه گوشه برا حسین گریه كنیم،اون وقت تو راحت از دست بدی جفا كردی،شب های دیگه میای جلو باید با همه ی وجودت ناله بزنی.

دل این شهر برای نفسم تنگ شده

جان من كوفه میا كوفه دلش سنگ شده

خوب گشتم همه جا را خبری نیست نیا

همه شادند آخر دوباره خبر جنگ شده

آب و جارو شده این شهر برای سر تو

آقا جان نمی دونی چه خبره تو این كوفه،یكی داره شمشیرشو آماده می كنه،یكی داره نیزشو تیز می كنه،

آب و جارو شده این شهر برای سر تو

كوچه هاشان همه پاكیزه و كم سنگ شده

هركی سنگ پیدا میكنه،بیاید بریم كربلا،یكی داره میاد،حسین

همه جا صحبت از غارت اموال شماست

بخدا بیعتشان حقه و نیرنگ شده

چه بیعتی،هجده هزار نفر،شوخی نیست،بخدا امشب و شب های دیگه بیایید،فقط گریه نباشه،هجده هزار نفر بیان بیعت كنن،اون وقت برگردی بعد نماز مغرب،ببینی هیچكی نیست،یه مرد نبود این آقا رو راه بده تو خونش،این آقا خیلی مظلومه رفقا،برا مسلم مایه بذار،خیلی ها به ما می گن،چرا شب اول مسلم می خونید؟برای اینكه این آقا خیلی مظلومه،دو نفرند تو شهدای كربلا، كه تو زیارت نامه شون اومده،اشهد انك مظلوم،دو نفرند كه اشاره به مظلومیتشون شده،یكی مسلم،یك هم عباس،می دونی چرا این دو نفر مظلومانه شهید شدند،چون این دو نفر،چند نفر یكی جنگیدند، هر دونفر به آب هم رسیدند،آب نخوردند،هجده هزار نفر میان بیعت كنند،یه مرتبه صحنه خالی بشه،آی رفیق یه جمله بگم وسط روضه،امر دارم وسط روضه میگم،نگی خیلی حاشیه میری،آی رفیق،آی جوون بیعت با این آقا مال زمان مسلم نبود مال الان هم هست،الانم اگه می خوای جزو سپا كوفه نباشی،باید بدونی زیر خیمه ی حسین باید جات و نگه داری،یه كاری نكنی بری جزو كوفی ها،برگشت پشت سرش رو نگاه كرد،غریبانه بلند شد،تو كوچه های كوفه،از این كوچه به اون كوچه،هی دست رو دست می زد،الهی دستم بشكنه،چرا نوشتم به حسین بیا،اینها چه مردمی هستند،هی از این كوچه به اون كوچه،خسته شد پشت در یه خونه سر به دیوار گذاشت،پیر زن در و باز كرد،دید یه آقای قد بلند،محاسن ،هیبت،كسی بود برا خودش مسلم،آقا چرا اینجا ایستادی،چیزی می خوای این وقت شب،می خوای برات آب بیارم،از سر و وضعت پیداست آشفته ای،تشنه ای،یه مقدار آب براش آورد،گفت:می تونم ازتون یه سئوالی بكنم،شما مگه تو این شهر خونه ندارید،گفت نه من تو این شهر غریبم،آخ غریب آقا،گفت:چرا غریبید،این وقت شب تو كوچه های كوفه چیكار می كنی،گفت:منو می شناسی،گفت نه آقاجان،گفت: من سفیر حسینم،من مسلم بن عقیلم،تا گفت من مسلمم،طوئه كه وجودش مملوء از محبت ابی عبدالله بود،دست و پاشو گم كرد،گفت:خوش اومدی آقا،جوونم فدای شما،عجب سعادتی در خونه ی منو زده،شما كجا خونه طوئه كجا؟دروباز كرد،گفت:آقا قدم رو چشمای من بذارید،من خیلی به ارباب شما علاقه دارم،من از شیعیان شما هستم،می تونی امشب منزل من باشی،اومد وارد خونه طوئه شد،چی كار كرد این زن كه تو تاریخ اسمش موند،چه پذیرایی از جناب مسلم كرد،ظاهراً وضع خونه ایش خوب بوده،بهترین اتاق و در اختیار مسلم گذاشت،بهترین پذیرایی رو از او كرد،اما  دید این آقا لب به غذا نمی زنه،هی غذا براش می اورد،هی می گفت:میای لااقل زینب و نیار،چی می گی؟لااقل می آی،علی اصغر و نیار،اصلاً می دید این آقا تو یه حال و هوای دیگه ای است،لااقل می آی رقیه رو نیار،ای وای ای وای،خیلی طول نكشید،تا فهمیدن مسلم تو خونه ی طوئه است،ریختند دور وبر خونه ،خونه رو از چهار طرف،محاصره كردند،می دونند،اومدن كی و ببرند،گرفتن شیر كار سختیه،اونم شیری كه عموش علی است،تا ریختن در خونه،من خیلی سعی كردم نرم تو این فضا،ولی یه طرف دلم می گه شب اوله دیگه،شب اول از حضرت زهرا نگیم نمی شه،شب اول از مادرمون كمك نگیریم نمی شه، شب اول اونم این همه بچه سیدا دور منبر،بچه سیدا یادشون نره فردا شال بندازن،تا طوئه فهمید اومدن دم در،به مسلم گفت:غصه نخوری، من خودم می رم دم در،همچین كه اومد بره دم در اهل كنایه،مسلم گفت:كجا داری میری؟ تو یه زنی،اینها عقل ندارن،اینها مروت ندارن،شاید می خواست بگه،یه زن رفت پشت در،برای همه عالم بسه،كسی حیا كنه،نه تا فهمید زهرا پشت دره،رفتم توی روضه بذار بگم،خودش تو نامه ای كه به معاویه لعنت الله علیه نوشت،گفت:تا فهمیدم فاطمه پشت دره،برگشتم عقب ،گفتم :نه،من با زهرا كاری ندارم،اما یاد علی اوفتادم، شب اول چی دارم می گم،اومدم پشت در چنان لگدی به در زدم،صدای شكستن استخانهاشو شنیدم،كجا می ری طوئه،بذار من برم،رفت مسلم گفت: چنان بلایی سرشون بیارم،كه یادشون بیافته من برادر زاده ی علی ام،اومد،اگه عموم علی نتونست كاری كنه،دستش بسته بود،من كه دستام بسته نیست،اگه ایستاد جلوش چشماش فاطمه شو زدند،محكوم به صبر بود،من كه محكوم نیستم،دماری در بیارم،نمی دونید چكار كرده،برید تاریخ رو بخونید،برید بخونید،كاری كرد مسلم،می ریختن ده نفری دورش،می گرفت پرت می كرد،رو پشت بوم ها،این جوری،كاری كرد،كه لشكر هرچی می رفت جلو،لت و پار برمی گشت،نانجیب صداش بلند شد،گفت چه خبره؟مگه یه نفر این قدر لشكر می خواد،برید كار مسلم رو بسازید،یكی از این كوفیا گفت:چی داری می گی؟این جمله ی تاریخه،گفت:فكر كردی ما به جنگ یكی از بقال های كوفه می ریم،این مسلمه این سفیر حسینه،این نمی شه تنهایی باهاش،مبارزه كرد،زنها بالا پشت بام ها نیزه آتیش می زدند،می ریختند،هركی هرچی تونست انجام داد،مسلم رو نتونستند بگیرند،آخرشم این آقا رو با نیرنگ،به دام انداختند،یه چاله ای درست كردند،روش و پوشوندند از نی،كشوندنش سمت چاله،انداختنش تو این چاله، دستاشو بستند،ریسمان به گردنش انداختند،كشوندنش تو كوچه های كوفه،دیدن هی زیر لب داره می گه حسین،یه نشونی بدم،اول اوفتاد تو گودال،بعد سرش رو بریدند،اربابشم اول اوفتاد تو گودال،همه بگید حسن.....اما یه فرقی داشت،مسلم با اربابش یه فرقی داشت،مسلم و از بالای دارالاماره انداختند،پاهاشو بستند به اسب،تو خاكها و تو كوچه ها كشیدند،فقط اسبها پاهاشو كشیدند،اما حسین و اسب ها رو بدنش رفتند،همه بگید حسین.......خدایا به حق این آقا توفیق شهادت در ركاب اقا امام زمانمون به ما عطا بفرما

 

منبع: كتاب گودال سرخ

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  5:28 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام-میرداماد

السلام علیك یا  سفیر الحسین علیه السلام

خیلی این آقا مقام و منزلت داره،من سه چهار فراز از زیارت شو نوشتم،طولانیه،زیارت مأثوره ی از امام ِ،خیلی قشنگ و زیبا و پُر معناست

السلام علی اول الشهداء و سید السُّعداء،آقای سعادتمندان،

السلام علی الهادی بنفسه و مهجته،كسی كه همه ی وجودش رو برا امامش عطا كرد و داد،همه جونش و همه سرمایه اش رو،

السلام علییك ایها الشهیدُالفقیه المظلوم ،فقیه،مسلم مگه كم كسیه،داماد امیرالمؤمنین ،خواهر ابی عبدالله رو گرفته،ابی عبدالله دایی بچه های مسلم ِ،مسلم بن عقیل سردار كنار دست امام مجتبی بوده،توی صفین میسره لشكر(جناح چپ) دستش بوده،مورد  اعتماد بوده،بالاتر از اینها،مرحوم صدوق تو أمالی نقل می كنه،می گه:یه روز امیر المؤمنین اومد محضر رسول خدا(ص)،سئوال كرد آقاجان شما به برادر من علاقه دارید یا نه؟پیغمبر فرمود آره علی جان به دو دلیل عقیل و دوست دارم،دلیل اولش اینه برادر تو است،فرزند ابوطالب ِ،دلیل دومش بیچاره می كنه آدم رو،اصلاً می مونی سر سفره كی هستی،دلیل دوم علی جان عقیل رو دوست دارم چون یه پسری داره،این پسر در راه محبت پسر تو كشته می شه،علی جان دوستش دارم،پسرش فدایی پسر تو است،قبل كربلا،این خبرها نیست،پیغمبر داره روضه می خونه،خیلی گوش بده،عبارت عجیبه سه تا نكنه داره،نكته اول:پیغمبر فرمود علی جان،اهل ایمان بر این پسر گریه می كنند،الله اكبر،استنباط می شه كرد،نشانه ی ایمان یكی گریه بر مسلم ِ،  دیگه،پیغمبر فرمود:مؤمنین براش گریه می كنن،دوم علی جان،این مسلم فرشتگان خدا بر او صلوات و درود می فرستند،بعد عجیبه،می گه به اینجا كه رسید،پیغمبر شروع كرد گریه كردن،عبارت عجیب حدیث اینه، می گه:اون قدر گریه كرد،حتی جرت دموع علی صدره،پیغمبر لولاک لما خلقت الافلاک،می گن اینقدر برا مسلم گریه كرد،اشكاش رو سینه اش چكید،این مسلمه با این عظمت با این مقام،حالا من و تو اومدیم از مسلم عاشقی یاد بگیریم،از مسلم فدا شدن برا امام زمان یاد بگیریم،اومدیم از مسلم یاد بگیریم،آدم وقتی می خواد خودش رو خرج امامش كنه،باید بدون كم و كاست،می خوای یاد بگیری بسم الله:

بنویسید مرا یار اباعبدالله

اولین بنده ی دربار اباعبدالله

منتظر مانده ی دیدار اباعبدالله

من كجا و سر بازار اباعبدالله

تا خدا هست خریدار اباعبدالله

عشق بازی رو یاد بگیر

عاشق آن است كه دیدار كند یارش را

بارها جان بدهد دید اگر یارش را

باز آماده كند جان دگربارش را

شب اول ِ،من  از اول مجلس منتظر بودم این اسم بیاد،آخه با این اسم امشب گره باز می شه،تو هم منتظری نشون بده

عاشق آن است كه دیدار كند یارش را

بارها جان بدهد دید اگر یارش را

باز آماده كند جان دگربارش را

فاطمه پیش خدا پیش برد كارش را

هر كه اوفتاد پی كار اباعبدالله

اونایی كه تو این دهه همه ی كاراتون و می زارید كنار،می گید كار فقط كار حسین،فعلاً مهمتر از همه دنیا حسینه،فاطمه اون دنیا می گه،همه رو رها كن ،دست این رو من بگیرم،این محرما همه چیزش تعطیل بود،فقط حسین

مانده از جلوه ی والای تو حیران مسلم

جان خود ریخت به پای تو به یك آن مسلم

عید قربان شهان، هست فراوان مسلم

من به قربان تو نه جان هزاران مسلم

تازه قربان علمدار اباعبدالله

قبل از آنكه بیاید خبرم را ببرید

كمك كنید شب اول ِ،خبر دادن،تو منزل ثعلبیه به امام حسین علیه السلام گفتند:آقا مسلم تو رو تو كوفه كشتند،حضرت گریه كرد،گفت:مسلم پسر عموی من بود،سفیر من بود،مورد اعتماد من بود،

قبل از آنكه بیاید خبرم را ببرید

زیر پایش م‍‍ژه ی چشم ترم را ببرید

محضرش دست به دست این جگرم را ببرید

گر سرم را و سر دو پسرم را ببرید

باز هستیم بدهكار اباعبدالله

این كه چیزی نیست،خودم فدات حسین،زن و بچه ام فدات حسین،آخ گریه تو به من می گه،روضه ام الان وقتشه

وقت حجران به گریبان چه نیازی دارم

به دل بی سر و سامان چه نیازی دارم

به لب پاره به دندان چه نیازی دارم

به سر شانه ی اینان چه نیازی دارم

تا سرم هست به دیواراباعبدالله

آی حسین...

با همه ی مقاومتش،با همه ی سرداری و دلیریش،بهش نیرنگ زدن،اَمان نامه ی دروغین بهش دادن،گودال سر راهش كندن،و اِلا به این راحتی مسلم و نمی تونستن بگیرند،گفتم: گودال،یاد چی می افتند بعضی ها،اصلاً رسم این كوفیا همین بود،می خواستند یكی و گیر بندازند،سر راهش گودال می كندند،چیه؟یه گودال تو رو این جوری به هم می ریزه،من رد شم،اصلاً بنا ندارم این جوری روضه بخونم شب اول،می خوام بگم این مسلم،آقایی است كه در راه ولی خدا اول فدایی قرار گرفت،قربونش برم،مادر ما زهرا هم اولین فدایی علی است،اما زهرا كجا،مدینه كجا،كوفه كجا،هر دو اول فدایی اند،ناله دارا،شب اول روضه ام همینه،می خوام بگم این كلمات برات آشناست یا نه،این كلمات هم روضه مسلم رو در بر میگیره،هم روضه ی مدینه رو،من فقط یه كلمه رو میگم رد می شم،هركی ناله داره،این كلمه ها مشتركه،می خوام بگم:اولیش كوچه است،دومی اش آتیشه، ریسمانه،تازیانه است،لااله الا الله،یه چیز دیگه بگم ناله دارا، چند نفر به یه نفره،تو كوفه ام چند نفر ریختند،نتونستند مسلم و دستگیر كنند، اما مردم مسلم یه مرد جنگیه،یه سردار خستگی ناپذیره،اما مادر ما زهرا،یه مادر باردار بود،هجده ساله بود،یازهرا.......

منبع: كتاب گودال سرخ

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  5:50 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شهادت مسلم بن عقیل- سعید حدادیان + دانلود

          

آوردنش تو دارالعماره،دست بسته،همه ی بدن خون آلود،لب پاره،دندونها شكسته،آب آوردن،یه بار،دوبار،سه بار،هربار خون لب ها ریخت،دید نمی تونه بنوشه،گفت:مثل اینكه،باید لب تشنه جون بدم،آیا كسی پیدا میشه،از جانب من به اربابم،به آقام،به امامم پیام من رو برسونه،چون از در كه وارد شد،گفتند:به امیر سلام كن،گفت:این امیر، امیر شماست،امیر من حسینه،جانم فدای این مردی كه،خداوندگار حماسه است،بزرگترین پیش قراوله،من علمیش رو برات بگم،رفقا نكته مهمه،انگار كه علم لدُن داره،انگار كه نیابت فقط،نیابت اینكه فقط بیاد یه سفارتی داشته باشه،نیست،حرف هایی میزنه،كه این بوی دست داشتن،در عالم معنا رو داره،داشت از در می اومد بیرون دید طوعه،پیرزن داره گریه میكنه،میلرزه،گفت:آقا،فرمود ناراحت نباش،لقد ادیت ما علیك من البر،اونچه به گردنت بوده كار خیر،انجام دادی،حدیث شناس ها می دونن،یعنی تو مقام شهید داری،بالاترین مقام،یه شب كنیزی كرد،وای اگه یه عمر نوكری قبول نشه،یه شب كنیزی كرد،حكم داره صادر میكنه مسلم،آیا  پیشبینی نمی كنی این دو روز دیگه عوض شه؟آدمیزاده،امشب با شماست،مثل زُبیر، زُبیر در قضایای حضرت زهرا سلام الله علیها،دفاع میكرد از علی، زُبیر جزو حامیان اهلبیت بود،عاقبتش اونجور به شر شد،آقا مسلم پیشبینی نمی كنی این راهش كج بشه یه دو روز دیگه،عوض بشه؟نه!مسلم انگار حكم داره از عالم بالا،انگار امام حسین علیه السلام برا مسلم همه چیز رو گفته، یا اینكه تو خونه اتفاقاتی افتاده این خیالش راحت شده،گفت به طوعه:  وَأخذتِ نصیبك من شفاعة رسول الله ( صلى الله علیه وآله )،تو نصیبت رو از شفاعت پیغمبر گرفتی خیالت راحت باشه،پیغمبر قیامت دست تو رو میگیره،بعد دید تعجب كرد طوعه،برای اینكه آروم بشه،فقط اشاره كرد،گفت: من دیشب یه ذره خوابم برد،خواب عموم علی رو دیدم،به من فرمود:انت غداً معی تو فردا بامنی،یعنی طوعه،دیگه امشب مهمون نداری،من مهمون یه شبت بودم،امشب سر من دارالاماره است،

داد پناهم سحر  یك زن والا گهر

گشت نرفته سفر همسفر عشق تو

این بدن رو آویزه قناره كردن(قُلاب گوشت،چنگك قصابی)،معلوم اون كه میگه دیدم پای مسلم تو دست بچه هاست،بعد از بازار قصاب ها بوده،چیكار كرده بود قصاب،.......

                                                  دانلود روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  5:50 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شهادت مسلم بن عقیل- حاج منصور ارضی + دانلود

توی مجلس گشت مسلم، یه آشنا پیدا کنم، براش وصیت كنم،نگاه كرد،دید قوم و خویشش عمر سعد وایستاده،ببین چقدر بده برا مسلم،یعنی نزدیك تر از عمر سعد پیدا نكرد،همه كثیف بودند،این دیگه بدتر از همه،گفت:یه حرف سرّی دارم باهات،كشیدش كنار،گفت:من حرف سرّی گوش نمی دم،ابن زیاد گفت:برو گوش بده ببین چی میگه،صداش زد،اومد كناری،گفت:من600درهم از وقتی كه اومدم،قرض گرفتم،بعد از شهادت من این زره رو بفروش،قرضم رو بده،جنازه ام رو تحویل بگیر،دفن كن،سه تا وصیت كرد،رفت به ابن زیاد گفت:ابن زیاد گفت:باتو سرّی حرف زده،تو داری به من میگی،ابن زیاد اعتراف كرد،اینقدر كثیف بوده عمرسعد،خدا لعنتش كنه،رفت بالای دارالاماره،سرش رو خواستند از گردن جدا كنند،یه نگاهی به سمت مدینه و مكه كرد،السلام علیك یا اباعبدالله،حسین جون برات نامه نوشتم بیای كوفه،اما نیا،وصیت كرد،وصیت سومش به عمر سعد لعنت الله علیه،این بود،یه نامه بنویس بده به یكی بفرست برا حسین بن علی پسر عموم،نیا كوفه،اینها خیلی نامردند.

صبح شد یک طرف سرم افتاد

یک طرف نیز پیکرم افتاد

از روی پشت  بام افتادم

با علیک السلام افتادم

بدن من شکست خوشحالم

سر راهت نشست خوشحالم

بی سبب نیست این که خوشحالم

زن و بچه نبود دنبالم

یعنی میگه:هرچی بود من جلو زن و بچه ام اذیت نشدم،اونهارو اسیر نگرفتن،اما تو...

آی مردم سپاه بی نفرم

صبح خالی نبود دور و برم

حرفی از زخم با پرم نزنید

این همه سنگ بر سرم نزنید

آی مردم گناه من عشق است

بهترین اشتباه من عشق است

آی مردم کم حیا بد نیست  

بی وفا ها کم وفا بد نیست

سنگ خوردم شکست کوزه ی من

غصه خوردم شکست روزه ی من

نفسم را سیر کردم و بعد

وسط کوچه گیر کردم و بعد

کو چه هایی که تنگ و باریکند

روز هم چون شبند تاریکند

بدی کوچه های تنگ این است

می شود هر طرف ره را بست

فقط منظورش به كوچه ی تنگ كوفه نبوده،برا زهرا هم اشاره داره

مثلاً کوچه ای که زهرا رفت

از تنش تازیانه بالا رفت

مثل این مردمی که بی عارند 

 مثل اینها مدینه بسیارند

مثل این ها مدینه هم بودند 

دور بیت الحزینه هم بودند

تو نبودی مدینه را گفتی

قصه داغ سینه را گفتی

تو نگفتی خوشیم مادر بود  

 مادرم دختر پیمبر بود

تو نگفتی صداش می لرزید

پدرم تا که کو چه ها را می دید

تو نگفتی كه لشگر آوردند  

مادرم را زیر پا در آوردند

عوض اینكه روضه حسین و مسلم رو بخونم،رفتم مدینه

تو نگفتی هنوز غمگینم 

فکر پرتاب دست سنگینم

تو نگفتی نگات پژمرده 

مادرم بارها زمین خورده

      

حسین........،یكی گفت:مسلم رو آزاد می كنن،یكی گفت:نه تبعیدش می كنن،یكی گفت:صبر كن الان سر از بدنش جدا می كنن،یه فرد شامی خونخوار قاتلشه،اومد تا دید داره دعا میخونه ،نذاشت تمام ذكرش تموم بشه،یه وقت سرش رو از بدن جدا كرد،به سرعت و با عجله و لرزون دوید،ابن زیاد گفت:چرا این طوری میلرزی،گفت:وقتی خواستم،سر مسلم رو جدا كنم یه سیه چهره ی خشمگین،جلوم دیدم داره لب میگزه،ترسیدم و فرار كردم،به همین هم اكتفا نكردن،پاهای مسلم رو به ریسمان بستن،تو كوچه های كوفه میگردوندن، حسین.....

                                                          دانلود روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  5:52 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شهادت مسلم بن عقیل- سعید حدادیان + دانلود

   

تا خبرآوردن مسلم كشته شده،گفتند:آقا نرو،فرمود:دیگه بعد از مسلم و هانی و قیس ابن مُسحر،تو بعضی از مقاتل خبر آوردن،یه برادر رضایی هم داشته امام حسین علیه السلام،چهارتا كشته شدن،خبر رسید،فرمود دیگه بعد از اینها، دیگه عیش و زندگی معنی نداره،اومد،فرمود دختر مسلم رو بگید بیاد،دختر غصه خوره،دختر رو تو دامن نشوند،یا ابنتی،صدای گریه ی زن ها بلند شد،فهمیدند چی شده،دیدن اشك حسین داره می ریزه روی سر این دختر،فرمود:آی دخترم دیگه خودم باباتم،میوه ی دلم دیگه دخترام خواهرتن،وقتی از دامن حسین اومد سكینه بغلش كرد،تسلیت گفت:غصه نخوری ما دورتیم،نمی گذاریم غریب باشی،غصه نخوری عمه ام نمی ذاره یتیمی رو حس كنی،آی سكینه خاتون،بی بی جان،به دختر مسلم تسلیت گفتی،بغلش كردی،تو گودال كسی بهت تسلیت گفت خانم؟كسی بود دست نوازش به سرت بكشه؟آره،یه عده تازیانه به دست اومدند،یه عده با كعب نی اومدند،حسین........

        دانلود روضه 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  6:13 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شب اول محرم،شهادت مسلم بن عقیل (سنگ زدن از بام)

هنگامی که دشمنان برای دستگیری حضرت مسلم وارد خانه ی طوعه شدند. مسلم ترسید که خانه را به آتش بکشند، با شمشیر بر آنها حمله کرد و کا را بر آنها سخت گرفت و سرانجام آنها را از خانه بیرون کرد و در بیرون خانه درگیری سختی درگرفت، عدّه ای به بالای بام ها رفتند، سنگ به سوی مسلم پرتاب می کردند و دسته های نی را آتش زده و از بالا بر سرش می ریختند، مسلم با شمشمیر در کوچه به آنها حمله می کرد و همچنان می جنگید ... .

حدود یک ماه گذشت، راوی می گوید: در بازگشت از حج وارد کوفه شدم، دیدم تعطیل سراسری است، اطلاع یافتم که اسیران کربلا را وارد کوفه می کنند، لشکر ابن زیاد شیپور و طبل نواختند و سر و صدا و هیاهو از هر سو شنیده می شد.

اهل کوفه از بالای بام ها، لقمه های نان و خرما پیش اطفال می انداختند، ام کلثوم از دست و دهان آنها می گرفت، کنار می انداخت و صدا می زد: یا اهل الکوفه انّ الصدقه علینا حرام.

ای اهل کوفه ! همانا صدقه بر ما حرام است.

ترجمه مقتل ابی مخنف ص 62، معالی السبطین ج 1 ص 235

سوگنامه آل محمد (ص) ص 413

ثمرات الحیات، ج 2، ص 694، بحار، ج 45، ص 114

 

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  6:15 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شب اول محرم،شهادت مسلم بن عقیل (آماده ی مرگ)

تا ریختند تو خونه ی طوعه، (مقتل ا لحسین مرحوم ذهنی) مسلم رو به طوعه صدا زد: مادر ! شمشیر من را بدید، لباس رزم پوشید تا آماده شد، طوعه گفت: آقاجان ! فکر کنم خودتون را آماده ی مرگ کردید، راه چاره ای ندارید، فرمود بله راهی ندارم ... .

این صحنه آدم را یاد اون لحظه می اندازد که ابی عبدالله برای وداع آخر از خیمه بیرون آمد، لباس رزم پوشیدند، فرمود: زینب جان ! شمشیر من را بیاور، بی بی رو کرد به بردار، صدا زد: حسین جان ! کاَنَّ آماده ی مرگ شدی، داری می ری؟ فرمود: زینب جان ! راهی غیر این ندارم، امام حسین (علیه السّلام) از خیمه روانه شد، زن و بچه از خیمه بیرون آمدند، دور و بر بابا رو گرفتند، یکی می گه بابا ما را به دست کی می سپاری ... .

دید مرکب حرکت نمی کنه، دید سکینه پای اسب را بغل کرده، بابا با دختر مسلم چه کردی؟ من هم دارم یتیم می شم ... .

 

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  6:16 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شب اول محرم،شهادت مسلم بن عقیل (مهمان طوعه)

(زبانحال) از سرشب تا صبح دور مسلم می گشت، می گفت تو چقدر بوی حسین می دهی، وقتی ریختند مسلم را دستگیر کردند، خیلی غم تو دل این پیرزن نشست، بردند جناب مسلم را دارالاماره برای شکنجه، سر مسلم را از بدنش جدا کردند، بدن بی سرش را از دارالاماره انداختند رو زمین، طوعه داره تو کوچه دنبال مسلم می گرده، مواجه شد با بدن بی سر که پاهاش را به اسب بستند و تو کوچه ها می کشند، خیلی غصه خورد، این مهمون من بود، چرا اینجور کردند، باید خودش بگه مهمون یه شبه ی من بود، خونه ی من بود، خونه ی من را نورانی کرد، بی دعوت اومد، ولی کاری کرد که من حسینی باشم.

می خوام بگم این اولین مهمون یه شبه ی کوفه نبود، یه خانم دیگه هم دید تو کوفه از تنور خونش نور بلند می شه، خدایا تو خونه ی من چه خبره، چی شده، اومد جلو، درِ تنور را برداشت، دید یه سر بریده است، یه مرتبه دید یه صدایی داره می یاد، صدای مادرانه است، هی داره می گه پسرم

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  6:17 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شب اول محرم،شهادت مسلم بن عقیل (از کوفه چه خبر ؟)

دید از راه دور، دو نفر از سمت کوفه می آیند، صداشون کرد، آقا سلام کردند، جواب سلام را دادند، فرمودند: از کوفه چه خبر؟ گفتند: آقا ! خبری داریم اگر صلاح بدانید در خفا بگیم، آقا فرمودند: ما غریبه ای نداریم همین جا بگویید، گفتند: داشتیم از کوفه بیرون می آمدیم، دیدیم شهر شلوغه، دیدیم یه بدنی را مثله کردند، سرش را بریدند، دست ها را بریدند، بدن پاره پاره، دیدم طناب بستند و می کشند، گفتیم این بدن کیه؟ با کافر این کار را نمی کنند؟ پیغمبر مگر نفرمود: بدن را مثله نکنید، گفتند: این بدن مسلم بن عقیل است.

اما با بدن مسلم هر کاری کردند، دیگه زیر سم اسب نگذاشتند، اومدند گفتند: امیر به ما بیشتر پاداش بده، ما یه کاری کردیم که دیگران نکردند، بیشتر پاداش می خواهیم، مرکب ها را همه نعل تازه زدیم و اینقدر بر بدن حسین (علیه السّلام) تاختیم ...

 

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  6:17 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

متن روضه شب اول محرم،شهادت مسلم بن عقیل (دعوت فاطمه (سلام الله علیها))

امشب خود فاطمه (سلام الله علیها) تو رو دعوت کرده، بهت گفته پاشو بیا روضه ی حسین (علیه السّلام)، اگه کربلا می خوای بیا، پسر من روضه خون می خواد، اگه مریض داری بیا ...

آخه مدینه هر چی درها را زد، یه نفر در را باز نکرد، ای کاش فقط در را باز نمی کردند، اومدند به علی گفتند از صدای فاطمه خسته شدیم بگو بره تو بیابونا گریه کنه ...

اما بازم مردم مدینه، از اول در را باز نکردند، می دونی اما وای از کوفیا، اول دست محبت دادند بعد همه مسلم را تنها گذاشتند چقدر دو رنگی و پستی، خودشون نامه نوشتند بیای، زن و بچتم با خود بیار ... .

آری محبت نشونه می خواد، نمی تونی بگی من عاشق ولیّم ، ولی قیمتش را ندی ... .

 

منبع:كتاب گلواژه های روضه

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  6:19 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

روضه حضرت مسلم بن عقیل

امام حسین(ع) مسلم را به کوفه فرستاد. چهار، پنج روزی که مسلم در کوفه بود هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند. مسجد کوفه مسجد بزرگی است وقتی مسلم نماز می خواند تا دم در مسجد از جمعیت پر می شد. یک شب عبیدالله اعلام کرد هر کس اطراف مسلم باشد و از مسلم طرفداری کند دستگیرش می کنیم. مسلم بن عقیل نماز مغرب را خواند. بین نماز مغرب و عشاء پشت سرش را نگاه کرد، دید یک نفر هم پشت سرش نیست. همه رفته بودند. تمام مردم شهر مضطرب هستند. در شهر پخش شده بود که طرفداران مسلم را دستگیر می کنند یکی شوهرش خانه نیست می گفت: نکند شوهرم را گرفته باشند. یکی پسرش بیرون است.یکی برادرش نیست. مسلم کنار کوچه ای از استر پیاده شد و سرش را به دیوار گذاشت. زنی جلوی در نشسته بود. اسمش طوعه بود. او هم منتظر پسرش بود تا برگردد. دید آقایی از استر پیاده شد و سرش را به دیوار گذاشته است. گفت: آقاجان! چرا سرت را به دیوار خانه من گذاشتی؟ چرا به خانه ات نمی روی؟ دفعه سوم که زن سوال کرد، مسلم گفت: آب داری برای من بیاوری؟ زن رفت آب آورد. مسلم باز همانجا ایستاد. آن زن گفت: آقاجان! چرا به خانه ات نمی روی؟ صدا زد: مادر من خانه ندارم. زن گفت: شما کی هستی؟ گفت: من مسلم بن عقیل هستم.

 

جان ختم المرسلین در کوفه جا دارد ندارد

                                              بهتر از روح الامین در کوفه جا دارد ندارد

افسر جانباز حق در کوفه سرگردان و بی کس

                                               نایب سلطان دین در کوفه جا دارد ندارد

مسلم بی خانمان در کوچه ها می گردد امشب

                                              یک جهان ایمان و دین در کوفه جا دارد ندارد

امتحان حق نگر ازآن مسلمان و مسلم

                                           مسلم است ای مسلمین در کوفه جا دارد ندارد

 

مسلم آن شب را در خانه طوعه ماند. هنگام صبح پسر این زن به دارالامارة خبر داد در خانه آنهاست. عبدالله بن عباس با هفتاد سوار آمد و خانه را محاصره کردند. یک وقت زن آمد داخل اتاق صدا زد: آقاجان! مسلم بن عقیل! خانه را محاصره کردند. مثل اینکه فهمیده اند شما داخل خانه ما هستید. مسلم بن عقیل از خانه بیرون آمد سوار اسبش شد. شمشیر می زند و می کشد. دشمنان را روی زمین می ریزد. این بی انصافها دسته های نی را آتش زدند و از بالای بام بر سرش ریختند. همه بگویید: غریب مسلم! غریب مسلم!

بعد از پیکار عظیم مسلم را گرفتند. دست مسلم را به پشت سر بستند. او را به طرف دارالامارة آورند. وقتی عبیدالله رسید شروع کرد به گریه کردن. عبیدالله گفت: چرا گریه می کنی؟ کسی که در این کارها می افتد باید پیه کشته شدن هم به تنش بمالد. چرا گریه می کنی؟ صدا زد: عبیدالله! به خدا قسم اگر برای خودم . کشته شدن گریه کنم. گفت: پس برای چه گریه می کنی؟ گفت: دلم می سوزد که نامه نوشته ام تا حسین(ع) به کوفه بیاید. می ترسم امام حسین (ع) دست زن و بچه اش را بگیرد و به طرف شما مردم بی وفا بیاید.هنگامی که می خواستند او را بکشند فرمود: عبیدالله! سه وصیت دارم. اول وصیتم این است وقتی مرا کشید بدنم را روی خاکها نگذارید! مرا دفنم کنید. وصیت دومم این است که هفتصد درهم در کوفه قرض دارم، زره مرا بفروشید و قرضهایم را ادا کنید. یک وصیت دیگر هم دارم وآن اینکه دلم می خواهد یک نامه بنویسید که حسین(ع) نیاید. آی غریب حسین! حسین!... اللهم نسئلک و ندعوک باسمک العظیم یا الله!

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  6:19 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب اول محرم،شهادت مسلم بن عقیل

بی کس و یار غریب بین کوفه بی حبیب

برا اینکه تو نیای می خونم ام یجیب

یا حسین کوفه نیا تو رو خدا

آخه این کوفیا هستن  بی حیا

وقتی توی کوچه ها من بودم با دشمنا

یاد کوچه ای بودم که زدن مادر ما

رسم کوفیا اینه سنگ بزنن

روی قرص ماه تو چنگ بزنن

از چشام هی ستاره واسه عشقت می باره

نظری کن آقا جون روی دارالعماره

دلخوشم ای تو مرا نور دو عین

وقت جون دادن میگم فقط حسین

دلم آروم نمی شه به بلا مقیم می شه

آخه درد من اینه دخترت یتیم می شه

به جون رقیه که عزیزته

آقا جون دختر من کنیزته     

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  6:20 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:نوحه و متن روضه شب اول محرم،شهادت مسلم بن عقیل

دل بی قرار تو ام حسین

من سربدار تو ام حسین

اسیر دست عدو  نیم

من گرفتار توام حسین

من اسیر  دام عشقم ای یار

در دام عشقت شدم گرفتار

سردارم اما ز اوج غربت

سر می گذارم به روی دیوار

سالار زینب ثارالله

می آید از کوفه بوی غم

داده به کامم سبوی غم

از غریبی ِ مسلم تو

خونین شده رنگ و روی غم

می نگرم از دارالعماره

خنده ی لبهای یک ستاره

می ترسم از این غم چه بگردد

گهواره خلی ز شیرخواره

سالار زینب ثارالله

یک دم اگر می شدم رها

می آمدم سویت از وفا

می گفتمت ای حبیب من

جان رقیه کوفه میا

کوفه گرفته رنگ شرارت

می آید از آن بوی حقارت

میا که گردنبند رقیه

می رود از کینه ها به غارت

سالار زینب ثارالله

 

   

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  6:21 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

روی این خاک غم زده غم غربت داره دلم

روی این خاک غم زده غم غربت داره دلم

توی شهر کوفه شده کوچه گردی کار دلم

دیگه از غم پریشونم پای عشق تو می مونم با لب تشنه می خونم

یا حسین مولا

کوفه دنیای نیرنگه آسمونش پر از سنگه برای تو دلم تنگه

یاحسین مولا

توی کوچه، تک و تنها، میون شب زنده داری

 مینویسم، روی دیوار،با خون دل یادگاری

مهمونه چشام بارونه هر طرف نگام حیرونه زندگی برام زندونه

آتیش بی وفاییه تو دلای سیاهشون

کینه و بی حیایی توی عمق نگاهشون

همه جا بوی غم داره دلم از غصه خون باره که رقیه شد آواره

یا حسین مولا

همه در جنگ احساسن دشمن لاله و یاسن فکر چشمای عباسن

یا حسین مولا

صورت من غرق خونه ولی رو، سفید عشقم

 از تو دورم ولی اینجا اولین، شهید عشقم

  چون شهادتم تقدیره ذکر بر لبم تکبیره چشم به راه من شمشیره

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  6:21 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

سفیر راه هدایتم

سفیر راه هدایتم

شهید راه ولایتم

حسین وآ آ آ آ

به یاد امیرم همیشه بی تابم

الهی بمیرم برای اربابم

به جانب تو سلام من

فقط تو هستی امام من ببین سرانجام من 

میا کوفه حسین

دوباره پیمان شکسته شد

نصیب من دست بسته شد

 حسین وآ آ آ آ

به یاد غم تو رسیده جان بر لب

 شده دل پریشان به خاطر زینب

عطش زده بر لبم شرر

میا به این راه پر خطر حذر کن از این سفر

میا کوفه حسین

غریب و بی یار و یاورم

رسیده ساعات آخرم

حسین وآ آ آ آ

ز تو ای کسی که عزیز زهرایی

به تیر و به نیزه شود پذیرایی

نمی شد این لحظه باورم

به فکر عباس و اکبرم فدایی اصغرم

میا کوفه حسین

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 3 آبان 1393  6:22 PM
تشکرات از این پست
shayesteh2000 ravabet_rasekhoon
دسترسی سریع به انجمن ها