برای بهره مندی بیشتر از شب علی اصغر
رزق شب هفتم؛ برای خونی که در آسمانها به ودیعه گذاشته شد
لالا کن ای نوغنچهی بستان حیدر
لالا کن ای تنها امید قلب مادر
با مرگ بازی میکنی ای کودک من
وقتی تلذی میکنی ای کودک من
آبی نمانده تا بنوشانم به کامت
رحمی کن ای نوزاد من بر حال مامت
رفته عمویت تا که مشکی آب آرد
میترسم اما کودکم طاقت نیارد
از سوی عمّویت نیامد جز صدایی
جز نالههای یا اخا ادرک اخایی
لختی تحمل کن عزیزم، جانِ مادر!
آتش مزن با نالهات بر جانِ مادر
میخواهم از بابا، تو را بر دست گیرد
آبی از این نامردمان پست گیرد
هرچند این دژخیمها ایمان ندارند
حتی یکی از خیلشان، وجدان ندارند
آخر تو را با تیر خود سیراب کردند
گهوارهات را از غمت بیتاب کردند
حالا بگو با گاهوارت من چه سازم؟
شد آسمانها داغدارت، من چه سازم؟
از خون تو هفت آسمان غرقه به خون شد
کاخ ستم از نالهی تو واژگون شد
با آن دو دست کوچکت محشر به پا کن
یادی ز دست ساقی کرب و بلا کن