مقابلهي ماركسيسم با خداگرايي
آن روزي كه ماركسيسم به شكل امروزي در نيامده بود، كساني كه سالها ترويج تفكر ماركسيستي و ايدئولژي ماركسيستي را كرده بودند، طبيعي است كه اينها در مقابل فكر خداباوري و خداگرايي مقابله ميكردند. در دوران مبارزات اولين كساني كه با فكر اسلامي مقابله ميكردند وابستگان به دستگاه حكومت نبودند، چون آنها دير خواب و كج فهم بودند و ملتفت مسائل نميشدند. بلكه اولين كساني كه مبارزه ميكردند همان ماديون حرفهاي و مبلغين ماركسيسم و دست پروردهشان بودند. دردانشگاهها و مراكز فرهنگي نوچههايي داشتند كه تبليغ ميكردند، استدلال ميكردند، بحث ميكردند، تفكر مادي و تفكر ديالكتيكي را ترويج ميكردند آنوقت اگر يكي ميآمد مثلاً: فكر اسلامي را بيان ميكرد اين معلوم بود كه اصلاً حاضر نيست دربارهي اين فكر بطور سالم تأمل كند و اجازه نميداد آن حالت ذكر، يعني تنبه و بخود آمدن را بخودش راه بدهد زيرا فكر جديد بر مبناي انديشهي الهي است و او سالها براي ترويج انديشهي مادي استدلال كرده، لذا سخت است كه از همهي اندوختهها استدلال گذشته خودش صرف نظر كند.