انذار پيغمبران
پس پيغمبران كه منذر هستند ميايند آنها را انذار ميكنند، آنها را از وضعي كه دارند ميگذرانند و از زندگيشان و از نظامشام و از كششي كه دارند اينها را ميترسانند كه داريئد چه ميكنيد؟ در چه وضعي هستيد و اين چه آيندهاي است كه در انتضار شماست و چه عوامل تلخي دارد بر شما حكومت ميكند؟ اين معني انذار است. حالا قرآن ميگويد: اين آدمهيي كه كفر ميورزند، چه انذارشان بكني و چه انذارشان نكني يكسان است و اينها ايمان نخواهند آورد. يك دانشمندييكوقت گفته بود من خفته را ميتوانم بيدار كنم اما كسي كه خودش را بخواب زده چگونه ميتوانم بيدار كنم؟ آدمي كه خوابيده با دوبار صدا زدن يا يك ليوان آب به سر و رويش ريختن هر چند هم سنگين خواب باشد بالاخره بيدار ميشود اما اين كسي كه خودش را بخواب زده و نميخواهد اصلاً به پا خيزد اگر هم او را بلند كنيد سرپا بايستد خودش را بر زمين خواهد انداخت يعني آن انگيزهاي دروني ضد ايمان، ضد آگاهي، ضد ذكر، ضد تنبه آنچنان در وجودش پنجه افكندند كه به هيچوجه حاضر نيست حقيقت را بفهمد البته در بسياري از اوقات در ته دل حقيقت بسياري ميفهوند كما اينكه در بعضي از آيات در قران ميفرمايد: وجحدوا واستيقنتها انفسهم بعضيها اينطور هستند كه انكار ميكنند اما حقيقت را ميدانند و بعضي از اوقات هم حقيقت را نميفهمند و نميشود به اينها فهماند هر كاري هم بكني غرق در يك جهالت مخصوصي هستند. كما اينكه الان به نظر من اين مفاهيمي كه امروز در جامعهي غربي مطرح ميشود و با تعصب مطرح ميكنند غالباً داعيان اين مفاهيم از اين قبيل هستند. اصلاً مصالح بشريت را نميفهمند!! دردوران جنگ من به خاطر دارم د رمذاكراتي كه در مجامع جهاني يا مهمانهاي خارجي كه ميآمدند در هر ملاقاتي كه با آنها داشتيم به ما ميگفتند صلح چيز خوبي است شما چرا صلح را قبول نميكنيد. صلح بهتر است يا جنگ؟ مثل يك بچهاي كه سنگي را در چاه بيندازد و كسي نتواند آن را بيرو بياورد. ما ميخواستيم براي اينها تشريح كنيم كه صلح هميشه خوب نيست همهي اين گروههاي مبارز در دنيا كه عليه حكومتهاي شان قيام كردند جنگ راه انداختند. آنها قبل از اين جنگ صلح داشتند و نشسته بودند و زندگي ميكردند صلح آنوقتي خوب است كه در جهت عدالت باشد. بعد بنده هم به مرور فرمولي پيدا كردم كه آنها وقتي ميگفتند صلح، عدل و آنها ميماندند. در محاورات بايستي فرمول پيدا كرد تا بتواني در مقابل فرمولهايي كه ارائه ميكنند مقابله كني ولذا ما ميگفتيم عدل بهتر است يا صلح؟ خيلي از صلحها را به خاطر عدل از بين ميبرند. اما با عدل هيچ چيزي مقابله نميكند. حالا اين عدالت چگونه بايد تأمين بشود؟ واقعاً انسان نميتواند به مغز اينها را فرو كند. پس سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون اينها ايمان نميآورند و: ختم الله علي قلوبهم خدا بر دلهايشان مهر نهاده است. مثل چيزي چيزي كه ميبندند و مهر و ومو ميكنند. اين مهر زدن يا مهر نهادن يعني دلهايشان بسته است و باز نيست. دل باز يعني ذهني هشيار و پذيرندهي حق و راه دهندهي هر انديشهي نو بعضي هستند كه اصلاً اين در را بستهاند و نميگذارند چيزي وارد بشود تا آزمايش كنيم ببينيم حق است يا حق نيست؟ اين روش، روش غير انساني است اما روش انساني كه اسلام هم او را تائيد كرده اينست كه انديشهرا و آن پديدهي ذهني را راه بدهد تا بعد بررسي كند تا ببيند درست است يا نيست. البته در بررسي بايد خيلي خوب دقت كرد و آن كساني كه ابزار سنجش قويي و دقيقي ندارند، بايد حتماً از ابزار سنجش كسي كه از آنها نيرومندتر است استفاده كنند، ولي به هر حال كساني بستهاند و اجازه نميدهند اين فكر جديد و انديشهي جديد به آنها برسد، ختمالله علي قلوبهم و علي سمعهم خدا بر دلهايشان مهر زده و بر گوشهايشان كه البته معناي سمع شنوائي است و معنايش لاله گوش و دستگاه شنوائي نيست بلكه خود آن شنوائي است كه در فارسي اين دو تا تقريباً نزديك بهم بكار ميروند و در عربي هم همينطور است. در عربي دستگاه شنوائي را ميگويند اذن و قوه شنوايي را ميگويند سمع.لكن هم در فارسي و عربي هم در زبانهاي ديگر هر دو بجاي هم بكار ميروند. پس منظور همان شنوايي است يعني بر گوشهايشان كه ما گفتيم: بر قوهي شنوائي شان مهر زده است و اصلاً نميگذارند حرف نو در گوششان وارد بشود تا در آزمايشگاه مغز بررسي شود و علي ابصاره غشاوه بر ديدگانشان پردهاي است اينجا هم بصر باز بمعناي بينايي است كه ابزار بينايي را ميگويند عين، يعني چشم، درست مثل فارسي منتها شما هم وقتي ميخواهيد بگوئيد فلان كس نميبيند و نميفهمد ميگوئيد چشمهايش را بر اين حقيقت بسته كه يك تعبير كنايهاي و استعمارهاي است و درست هم هست.