دینوری میگوید:
[پس از فریب عمرو بن عاص] ابوموسی و عمرو بن عاص به هم ناسزا گفتند. عمرو نزد معاویه رفت و ابوموسی به مکه. مردم نزد علی علیهالسلام آمدند. عدی عرض کرد:هان، سوگند به خدا! ای امیرمؤمنان! تو قرآن را مقدم داشتی، رجال را پشت سر افکندی و خدا را داور قرار دادی.
علی علیهالسلام فرمود:من، دیروز به شما خبر دادم که این [فریب] رخ خواهد داد و تلاش کردم غیر از ابوموسی را بفرستید، ولی پیشنهادم را نپذیرفتید. راهی به جنگ با اینان نیست تا مدت پیمان سرآید. علی علیهالسلام بر منبر رفت و حمد و ثنای خداوند به جا آورد و فرمود:حسن جان! برخیز و دربارهی این دو نفر - ابوموسی و عمرو - سخن بگو. او برخاست و فرمود:هان، ای مردم! دربارهی کار ابوموسی و عمرو، بسیار گفتید. آنان فرستاده شدند تا طبق قرآن، داوری کنند نه هوای خود. آنان به هوای خود، داوری کردند نه قرآن. کسی که این گونه باشد، حاکم نیست، محکوم است. از اشتباهات ابوموسی این بود که خلافت را برای عبدالله بن عمر قرار داد. از این رو، او 3 اشتباه مرتکب شد؛ با پدر او - عمر - مخالفت کرد؛ زیرا پدرش که فرزندش را بهتر از دیگران میشناخت، او را برای خلافت نپسندید، او را شایسته آن ندید و در شوری قرار نداد مگر با این شرط که بهرهای از آن نداشته باشد. این، شرط عمر برای اهل شوری بود. این، اشتباه اول.
اشتباه دوم این بود که مهاجران و انصاری که [در ظاهر] پیمان امامت را میبندند، و برای مردم، تعیین تکلیف میکنند، بر او اجتماع نکردند.
اشتباه سوم او این بود که با خود عبدالله بن عمر مشورت نکرد. نمیدانست که او خلافت را میپذیرد یا نه. سپس حسن علیهالسلام نشست.
سپس علی علیهالسلام به عبدالله بن عباس فرمود:برخیز و سخن بگو. او برخاست و گفت:ای مردم! «حق» افرادی دارد که با توفیق و رضا به آن رسیدهاند، و مردم برخی از آن، راضی هستند و برخی روگردان. ابوموسی با هدایت، به سوی گمراهی رفت و عمرو با گمراهی به سوی موفقیت! پس از آن که با هم دیدار کردند، ابوموسی از هدایت خود برگشت و عمرو بر گمراهی خود پایدار ماند. سوگند به خدا! اگر آن دو نفر طبق قرآن، بر معاویه داوری میکردند، به زیان او حکم میدادند - اگرچه با هوای خود، بر زیان قرآن حکم کردند - و اگر بر آنچه [با آن] رهسپار شدند [پایدار] میماندند، هر دو به راه میافتادند؛ در حالی که [باز] امام ابوموسی، علی علیهالسلام بود، و رهبر عمرو، معاویه.
سپس عبدالله بن عباس نشست. علی علیهالسلام به عبدالله بن جعفر فرمود:برخیز و سخن بگو. او برخاست و گفت:ای مردم! این کاری بود که نظر [و تصمیم] در آن، با علی علیهالسلام بود و رضای در آن، با غیر او. ابوموسی را آوردید و گفتید:ما به این راضی هستیم، تو نیز راضی شو [و تصمیم بگیر]. سوگند به خدا! این دو نفر با کار خود، شام را اصلاح نکردند و عراق را تباه نساختند، حق علی علیهالسلام را نکشتند وباطل معاویه را زنده نکردند. کمعقلی و دمیدن شیطان، حق را از بین نمیبرد. و ما امروز پیرو علی علیهالسلام هستیم؛ همان سان که دیروز بودیم.
سپس عبدالله بن جعفر نشست. [1] .
پی نوشت ها:
[1] الامامه والسیاسه:138.