از سلمان فارسی روایت شده است که روزی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انگوری به هدیه آوردند، آن حضرت حسنین را طلبید که با او انگور میل کنند، ولی هر چه گشتند آن دو را نیافتند تا اینکه جبرییل بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و گفت در باغستان ابیدحداح خوابیدهاند.
وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آن باغ رفت، دید ماری بزرگ با برگ ریحانی آن دو را باد میزند، آن مار بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سلام کرد و گفت: یا رسول الله من فرشتهای هستم که لحظهای از یاد خدا غافل شدم و خداوند مرا به این صورت مسخ نموده به زمین تبعید کرد، اکنون از من شفاعت نما تا به حال اول باز گردم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حسنین را بیدار نموده و از آن دو خواست شفاعت کنند. آن دو بزرگوار وضو گرفتند و نمازی خواندند و بدین گونه دعا کردند:
قالا الامامان الحسن و الحسین علیهماالسلام:
اللهم بحق جدنا الجلیل الحبیب محمد المصطفی، و بابنا علی المرتضی، و بامنا فاطمة الزهراء الا ما رددته الی حالته (الاولی) [1] .
امام حسن و امام حسین علیهماالسلام فرمودند:
(بارالها! بحق جد بزرگوار و محبوب ما، محمد مصطفی و به خاطر پدرمان علی مرتضی و مادرمان فاطمهی زهرا سوگندت میدهیم که او «آن فرشته که اکنون به صورت مار درآمده است» را به حالت نخست بازگردانی.)
جبرییل بر پیامبر فرود آمد و خبر بازگشت آن فرشته را به حال اول داد و با او به آسمان رفت؛ سپس وقتی که بر پیامبر نازل شد گفت: آن فرشته بر سایر فرشتگان افتخار نمود که من در شفاعت سیدین سندین حسن و حسین هستم.
پی نوشت ها:
[1] 1- بحارالأنوار، ج 43، ص 314، ح 73.
2- مدینة المعاجز ج 3، ص 292، ح 60 / 898، و ج 4، ص 17، ح 106 / 1053، به نقل از منتخب الوایعی، ص 261 و 262.