اي علي، اي ارتفاعت تا خدا
بي نهايت، بيكران، بيانتها
اي علي، اي همسر بانوي اب
جلوه حق، اسم اعظم، نور ناب
اي علي اي خوب، اي تنهاترين
اي ملايك با نگاهت همنشين
اي علي، اي آفتاب حق سرشت
اي قسيم روشنيهاي بهشت
اي فراتر از تصور، ازخيال
بحر عرفان، آفتاب بيزوال
اي تو خورشيد نهان در زير ابر
كوه علم و كوه حلم و كوه صبر
چون تو مردي نيست در اين روزگار
هيچ تيغي نيز، همچون ذوالفقار
جان ما را كن ز عشقت منجلي
اي فدايت جان عالم، يا علي
كاش ميكرديم بيعت تا بهار
ميشكفتيم از كرامات علي
در بهارستان او گل ميشديم
زائر آواز بلبل ميشديم
از غدير خم، سبويي ميزديم
در صراط عشق، هويي ميزديم
زائر كوي تولا ميشديم
جرعه نوش عشق مولا ميشديم
با نزول سوره سبز غدير
باز ميكرديم، بيعت با امير
با علي، آيينهدار سرنوشت
وارث بوي خدا، بوي بهشت
شد غدير خم، هلا، اي عاشقان!
ميوزد عطر علي از آسمان
چيست تفسير غدير خم؟ علي
عشق را، مولا، عدالت را، ولي
چيست تفسير غدير خم؟ ولا
رستخيز عشق، بيعت با خدا
چيست تفسير غدير خم؟ حريم
رو به روي ما، صراط مستقيم
چيست تفسير غدير خم؟ اميد
مژده رحمت به امت، بوي عيد
چيست آيا اين غدير خم؟ سحر
صبح صادق، نور لبخند ظفر
چيست آيا...؟ساقي و ساغر، شراب
اتشي در جان هستي، عشق ناب
چيست آيا... ؟ خنده فتح المبين
روز اكمال رسالت، عيد دين
چيست آيا...؟ سيب سرخي ناگهان
سهم ما از عشق، آري عاشقان
در غدير خم خدا شد منجلي
در دل خورشيدي مولا علي
چيره شد فرمانرواي آفتاب
گشت سهم آفرينش، نور ناب
عشق باريد و زمين آيينه شد
مهرباني وارد هر سينه شد
خاك را بوي نجيب گل گرفت
عالم هستي، تب بلبل گرفت
آسمان شد با زمين همسايه باز
شد زمين مهمانسراي اهل راز
چشمها با نور همبستر شدند
قلبها با هم صميميتر شدند
قبله توحيد، آن جان جهان
روح ايمان ، خاتم پيغمبران
در غديرستان خم، اعجاز كرد
راز معصوم خدا را باز كرد
گفت پيغمبر: علي نور خداست
بعد من، او پيشوا و مقتداست
اي شمايان! امت سبز زمين
در ميان خلق عالم، بهترين
حرف حق اين است و در آن شبهه نيست
هم علي حق است و هم حق با عليست
عشق را در قلب خود دعوت كنيد
با علي،نور خدا، بيعت كنيد
اين حقيقت از كسي مستور نيست
جانشين نور، غير از نور نيست
در غدير خم ولايت شد قبول
برد بالا دست مولا را رسول
رفت بالا دست خورشيد غدير
شد امام و متداي ما، امير
عشق، بيعت كرد با نور خدا
شد عدالت، سرور و مولاي ما
نور احمد، برگرفت از رخ نقاب
«آفتاب آمد، دليل آفتاب»
زين بشارت، آسمان خنديد مست
نور باريد و طلسم شب شكست
شد جهان، آيينه باران علي
عالم هستي، چراغان علي
جون علي، آيينه عدل است و داد
دست در دست علي بايد نهاد
چون علي، نور خداي سرمد است
بيعت ما با علي، با احمدست
شد ز عشق حق، وجودش صيقلي
هر كه بيعت كرد، با نور علي
باز دل در كوي مستي گم شده
عالم هستي، غدير خم شده
باز هم مستيم، از جام غدير
باده مينوشيم با نام امير
باز فصل شور و شيدايي شده
در زمين از عشق، غوغايي شده
آمده عيد ولايت، عاشقان
روز اكمال رسالت، عاشقان
در غدير خم، بيا كامل شويم
«ياعلي» گوييم و صاحبدل شويم
«ياعلي» گوييم تا بالا شويم
قطرهها، اي قطرهها دريا شويم
با علي، نور خدا، بيعت كنيم
عشق را در قلب خود، دعوت كنيم
با علي، هم عهد و هم پيمان شويم
هم زبان و هم دل قرآن شويم
با علي، قرآن ناطق، بوتراب
سوره عصمت، امام آفتاب
چون كه احمد گفت: او نور جليست
بعد من، اي عاشقان! مولا، عليست
چون وجود مقدس ازلي
شاهد دلرباي لم يزلي
وقت پيمان گرفتن از ذرات
با صدايي رسا و بانگ جلي
«اولست بربكم» فرمود
پاسخ آمد از هر طرف كه: بلي
تا بسنجد عيارشان، افرودخت
آتشي در كمال مشتعلي
داد فرمان، روند در آتش
تا جدا گردد اصلي از بدلي
فرقهيي ز امر حق تمرد كرد
گشت مطرود حق ز پر حيلي
با شقاوت قرين و مد شد
شد پريشان ز فرط منفعلي
فرقه ديگري در آتش رفت
ز امر يزدان قادر ازلي
نادر شد بهرشان چو خلد برين
كه بود اين سزاي خوش عملي
با سعادت قرين شد و همدم
گشت مقبول حق ز بي خللي
بهر اين فرقه حق عيان فرمود
جلوات نبي و نور ولي
كه منم نور احمد مختار
مهر من نيست غير مهر علي
ناگهان شد عيان در آن وادي
نور مولا علي ز بي حللي
چون به خود آمدند، ميگفتند
در حضور خداي لم يزلي
كه: علي دست قادر ازليست
رشته ما سوا به دست عليست
قسم به جان تو اي عشق اي تمامي هست
كه هست هستي ما از خم غدير تو مست
در آن خجسته غدير تو ديد دشمن و دوست
كه آفتاب برد آفتاب بر سر دست
نشان از گوهر آدم نداشت هر كه نبود
به خمسراي ولايت خراب و باده پرست
به باغ خانه تو كوثري بهشتي بود
كه بر ولاي تو دل بسته بود صبح الست
در آن ميانه كه مستي كمال هستي بود
به دور سرمديات هر كه مست شد پيوست
بساط دوزخيان زمين ز خشم تو سوخت
چو در سپاه ستم برق ذوالفقار تو جست
هنوز اشك تو بر گونه زمان جاريست
ز بس كه آه يتيمان، دل كريم تو خست
ز حجم غربت تو ميگريست در خود چاه
از آن به چشمه چشمش هميشه آبي هست
هنوز كوفه كند مويه از غريبي تو
زمانه از غم تنهاييات به گريه نشست
دمي كه خون تو محراب مهر رنگين كرد
دل تمامي آيينهها ز غصه شكست
صداي كيست چنين دلپذير ميآيد؟
كدام چشمه به اين گرمسير ميآيد؟
صداي كيست كه اين گونه روشن و گيراست؟
كه بود و كيست كه از اين مسير ميآيد؟
چه گفته است مگر جبرييل با احمد؟
صداي كاتب و كلك دبير ميآيد
خبر به روشني روز در فضا پيچيد
خبر دهيد:كسي دستگير ميآيد
كسي بزرگتر از آسمان و هر چه در اوست
به دستگيري طفل صغير ميآيد
علي به جاي محمد به انتخاب خدا
خبر دهيد: بشيري به نذير ميآيد
كسي كه به سختي سوهان، به سختي صخره
كسي كه به نرمي موج حرير ميآيد
كسي كه مثل كسي نيست، مثل او تنهاست
كسي شبيه خودش، بينظير ميآيد
خبر دهيد كه: دريا به چشمه خواهد ريخت
خر دهيد به ياران: غدير ميآيد
به سالكان طريق شرافت و شمشير
خبر دهيد كه از راه، پير ميآيد
خبر دهيد به ياران:دوباره از بيشه
صداي زنده يك شرزه شير ميآيد
خم غدير به دوش از كرانهها، مردي
به آبياري خاك كوير ميآيد
كسي دوباره به پاي يتيم ميسوزد
كسي دوباره سراغ فقير ميايد
كسي حماسهتر از اين حماسههاي سبك
كسي كه مرگ به چشمش حقير ميآيد
غدير آمد و من خواب ديدهام ديشب
كسي سراغ من گوشه گير ميآيد
كسي به كلبه شاعر، به كلبه درويش
به ديده بوسي عيد غدير ميآيد
شبيه چشمه كسي جاري و تبپنده، كسي
شبيه آينه روشن ضمير ميآيد
علي (ع) هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير ميآيد
به سربلندي او هر كه معترف نشود
به هر كجا كه رود سر به زير ميآيد
شبيه آيه قرآن نميتوان آورد
كجا شبيه به اين مرد، گير ميآيد؟
مگر نديدهاي آن اتفاق روشن را؟
به اين محله خبرها چه دير ميآيد!
بيا كه منكر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قيامت اسير ميآيد
بيا كه منكر مولا اگر چه پخته، ولي
هنوز از دهنش بوي شير ميآيد
علي هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير ميآيد...
آسمان، سرپناه مولا بود
و زمين، كارگاه مولا بود
عاشقي، پابهپاي او ميرفت
چشم نرگس، نگاه مولا بود
هرچه ميكرد، دلبري ميكرد
مهرباني، سپاه مولا بود
عدل و آزادگي، كه گم ميشد
چشم مردم، به راه مولا بود
روز، هر چيز داشت؛ از او داشت
و شبان، شاهراه مولا بود
روز و شب را، به كار، وا ميداشت:
اين، سپيد و سياه مولا بود!
آب، از الغدير، برميداشت
مَشربي، كه گواه مولا بود
كوفه، هرچند هم، كه بد ميكرد
باز هم، در پناه مولا بود!
پدر خاك بود و، خاكي بود
بيگناهي، گناهِ مولا بود!
به آتش ميكشم آخر زبان سربهزيرم را
به توفان ميسپارم اسمانهاي اسيرم را
منم من، گردبادي خستهام، زنداني خويشم
بگيريد آي مردم دستهاي ناگزيرم را
تمام عمر باقي ماندهاش را گريه خواهد كرد
اگر توفان بخواند خندههاي دور و ديرم را
درختان گردبادي رو به خورشيدند، از آن دم
كه خواندم در مسير باد، اندوه غديرم را
شبي اندوه تابان علي (ع) از چاه بيرون شد
شبي سيراب ديدم جان سر تا پا كويرم را
منبع:rajanews.com