0

نقاشي قهوه خانه اي

 
mashhadizadeh
mashhadizadeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1388 
تعداد پست ها : 25019
محل سکونت : بوشهر

نقاشي قهوه خانه اي

نقاشي قهوه خانه، بازتابي صادق و اصيل از هنر هنرمنداني عاشق و تنها و دل سوخته است. هنرمنداني مظلوم و محروم از تبار مردم ساده دل و آينه صفت کوچه و بازار; آناني که از پس قرنها سکوت- زير سقف نمور و تاريک قهوه خانه ها، در خلوت عارفانه تکيه ها و حسينيه ها، در سر هر کوي و برزني- چشم در چشم مردم دوختند و در محفل پرانس و الفت آنان، بغض معصومانه شان را با کشيدن نقشي و نشاندن رنگي، در دفاع از آبرو و اعتبار و اعتقادات و باورهاي همين مردم به يکباره شکستند. نقشها زدند در ستايش راستي ها ومردانگي ها و فاش کشيدند حکايت کژي ها و پليدي ها را; رنگ سرخي نشاندند بر تن بوم و ديوار، که گويي لخته لخته خون هاي خشکيده مظلوميت هاي از ياد رفته بود; و رنگ سبزي گزيدند به پاس ياد بهار سر سبز و پر طراوت روح و انديشه راستان و آزادگاني که در جان و دل و خيال و باور مردم- قرنهاي قرن، نسل به نسل، سينه به سينه- تا به روزگارشان به يادگار مانده بود; و چه جاودانه و هميشه پايدار و ماندني.

هنرمندان دل سوخته و وارسته، در اين روزگار، آستين بالا زدند، تا که ذوق و هنر بي ادعايشان پاسخي باشد، بر همه شور و شيدايي و بيداري مردم; غيرتي نشان دهند در خلق هنري سراسر شيفتگي و خلوص; آنهم به جبران روزگاران دراز سکوت و بي اعتنايي ها و آنهمه تحقيرها و ناديده انگاشتن هاي ذوق و اعتقاد و باور مردم; مردمي که هميشه سر چشمه و الهام دهنده اصلي باروري و استمرار هنر و فرهنگ اين ديار بوده اند.

با تمامي اين احوال، قلم در مي ماند به وقت شرح حال اين نقاشان، و قصه ماندن و بودن و رفتن شان، در توصيف ذوق و هنرشان; چرا که آنان جز در ياد و خاطر مردم، هيچ رد پايي در کتابي و يا رابطه يي با جريانات هنر رسمي زمانه نگذاشتند و نداشتند. همين است که خطاست- چه بسا دور از عدالت و انصاف، نه! که شايد هم بي حرمتي و ناروايي است- که بر اين جنبش پويا و اصيل هنر مردمي هويت و شناسنامه اي قايل شد; به شيوه رايج نگاههاي مکرر بر تحولات تاريخ هنر ايران، و به ناگزير آنرا دنباله رو مکتبي و تجربه يي دانست در روند شيوه اي از هنر رسمي; همانند مکتب قاجار.

نقاشي قهوه خانه پديده يي نوظهور در تاريخ نقاشي اين ديار بود، که همراه حفظ تمامي ارزش هاي منطقي هنر مذهبي و سنتي ايران، به ضرورت نياز و خواست مردم، و به پاس احترام به باورهاي مردم متولد شد. مردمي که شمايل مقدس امامان بزرگوارشان، تصاوير حماسه هاي جانبازي و ايثار پيشوايان ديني شان را، نه به دليل آذين نقش و نگاري، که به دليل حرمت ايمانشان و برآوردن نذ ر و نيازشان مي خواستند. مردمي که در راستاي گذر زمان، يلان و آزادگان شاهنامه حکيم توس را از خيال به نقش مي طلبيدند، تا مگر در همدلي و مونسي با راستان و پهلوانان شاهنامه، غرور ملي از کف رفته خويش را بازيابند; و رستمي را طلب مي کردند تا مگر بيايد و داد از بيدادگران زمانه شان بگيرد.

در چنين روزگاري بود که هنرمندان بي ادعاي مردم نشستند مقابل ديوار قهوه خانه ها، در ايوان حسينيه ها و تکيه ها، بر سکوي گرد زورخانه ها- گوش به سخن نقالان و چشم در چشم مداحان- رنگها را سايدند، و کاسه هاي سفالي و شکسته شان را پر از رنگ کردند; هر چه را که شنيدند و در دل داشتند بر تن ديوار و بوم نقش زدند. نقشي، تنها به مدد خيالشان; و خيالي به گستره و وسعت تمامي قصه ماندن و بودن خاکشان و استقامتي به بلنداي آرمان هاي تبار و اجدادشان. خيالي که چون در چهار ديواري بسته و بي نور قهوه خانه ها به نقش مي نشست، بي شمار دريچه هاي پر نور سرزمين هاي پرآفتاب رزمگاههاي نبرد را بر روي همگان مي گشود. خيالي که هنرمندان عاشق را به دشت داغ کربلا مي برد; در نيم روز نبردي جاودانه و ابدي در چشم تاريخ . خيالي که خون سرخ سياوش چون بر زمين تفته و خشک بد گماني ها و تهمت ها مي ريخت، دشتي از سبزه و گل و گياه مي آفريد.

اين همه تجلي حقيقت ذهن گرا و خيال پرداز نقاش ايراني- جستجوي معنوي او در پي دنيايي سواي دنياي مادي- را بايد مد يون تفکر و الهامي دانست، که در دوران ظهور و شکوفايي اسلام، سبب ساز نوعي وحدت و خلوت و عبادت هنرمندان اين سرزمين مي شود. تا جايي که انگار پس از اين زمان هنرمند نقاش- بيش از آنکه در انديشه آفرينش و کار خلاقيت هنري باشد- دل به رياضت و اتصال در برابر خالق اين جهان مي سپارد. همان انگيزه و شور و حالي که به عنوان مثال تذهيب کار مخلص را وا مي دارد تا به درازي عمرش، تنها در تذهيب صفحه اي از کتاب خدا، پايداري ايمان و عشقش را نشان دهد.

نقاشان با ذوق و دست آشنا به نقش از گوشه کنار قهوه خانه از ميان جمع پر مهر مردم برخاستند; دل و غيرت در گرو اين ندا و پيمان گذاشتند. آنچنان وفادار و ايستاده به قرار خويش که قهوه خانه، خانه شان شد و کاشانه شب و روزشان; ميعادگاه باروري ذوق و هنر و خلاقيت شان و با مردم بودن، عهد هميشگي شان. در قهوه خانه ها بود که اين هنرمندان تهي دست و رنجيده، ضمن حفظ ارزشهاي شيوه هنر شمايل نگاران و پرده کشان گذشته مرز و بوم شان، خود بانيان مکتبي اصيل و فراخور شأن و آبروي اين هنرپرپشتوانه مردمي گرديدند; که ديري نپاييد تحت عنوان نقاشي قهوه خانه در تاريخ هنر ايران در مقامي بس والا و پايدار به جاي ماند.

    حمید.bmp

 

 

جمعه 26 آذر 1389  12:00 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها