0

اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

تو که بر چشم خلق جا داری

نوری و جلوه ی خدا داری

نور چشمان حضرت سجاد

ریشه در باغ هل اتی داری

ثمر نخل احمدی که نسب

ز حسین و ز مجتبی داری

پسر سیّد البُکاء هستی

سرگذشتی پر از بلا داری

یادگاری ز لاله های عطش

بر دلت داغ کربلا داری

تو غروب سپیده را دیدی

عمّه ی قد خمیده را دیدی

همه جا گرد غصه پاشیدند

با سر تیغ و نیزه گل چیدند

دست های سیاه بر سر تو

سنگ های کبود باریدند

چشم هایی که گریه می کردند

سیلی و تازیانه می دیدند

مردم کوچه ی یهودی ها

دور سرها مدام رقصیدند

بی ابالفضل، کودکان یتیم

روی خشت خرابه خوابیدند

این همه غم که بر سرت آمدند

کودکیِ تو را رقم می زد

شاعر : علی صالحی

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 7 مهر 1393  9:39 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

خـــاطراتش قشــنگ و زيبا بود

 عطر سيب و اقاقيا می داد

 روزهای خوشش دگرگون شد

 گـــذرش تــا بـه کـــربلا افتــاد

 

داغ هفــتــاد و دوشقایق را 

 بر سرشانه های خود حس کرد

 رنج زنجیر و درد سـلسله را

 برمچ دست وپای خود حس کرد

 

روی آییـنه ي غــروردلش 

 زیر بــاران سنگ چین افتاد

 دید خورشید را که چنـدین بـار

 از سـر نیــزه بر زمین افتـاد

 

 گـریه های رقیه را می دید 

 کــوه فریـاد درگلویش بود 

 محمل بازعمـه پشتِ سرش 

 ســرعبــاس روبـرویش بود 

 

دید از زیــر نیــزه ي جدش

 برزمین، قطره قطره خون می ریخت

 دیــد در کــوفه دشمن نــامرد

 سر او را به شاخه ای آویخت

 

کودکان چموش سنگ بدست

 پـای ناقه به جــانش افتادند

 مردمان حرامـزاده شام

 خـارجی زاده اش لقب دادند

 

از سـربام خـاک و خاکـستر

 نقل سر بود و؛ فرش راهش بود

 چشم ناپاک شهر را می دیـد

 غــم نـاموس در نگاهش بـود

 

غیـــرتش را بــه جـوش آوردند  

 نیزه داران مستِ سکه پرست

 چــهره ي ســرخ عمـــه را تا دید 

 مثـل عباس چـشم خـود را بست

 

شاعر: وحيد قاسمي

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 7 مهر 1393  9:39 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

پنجمین شمس فروزنده عالم هستم

آخرین حلقه شبهای محرم هستم

شود از تربت بی شمع و چراغم معلوم

سند غربت ذریه آدم هستم

منکه در کودکی ام غُصه فراوان دیدم

از همان روز عزادار و پر از غم هستم

اولین گریه کن روضه گودالم من

روضه خوانِ حرم حضرت خاتم هستم

دست و پای پدرم را به طنابی بستند

باز با یاد رخش چشمه زمزم هستم

شاعر : رضا باقریان

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 7 مهر 1393  9:40 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

باز روزی ما غم است آقا

اشک با دیده محرم است آقا

فرصت گریه با امام زمان

باز امشب فراهم است آقا

پای آن غصه ها که خوردی تو

من اگر جان دهم کم است آقا

تو عزادار کربلا هستی

تا که این عالم ،عالم است آقا

آری آری شب عزای شما

پیشواز محرم است آقا

تا قیامت به پیش چشمانت

رأس بر نی مجسم است آقا

چشم تو یاد کربلا دریاست

همه روزهایت عاشوراست

می روی یاد کودکی از حال

پیر کرده تو را غم گودال

یاد آن خاطرات بارانی

کربلایی شده منا ده سال

با غرورت چه کرده مرد صبور ؟

غارت گوشواره و خلخال

داشت در بین خیمه ها می سوخت

پدرت از خجالت اطفال

باتو گفته چه قدر اسرار از

دفن آن پیکری که شد پامال

وای از این اتفاق ، هم بازیت

پیش چشمان تو شده بی بال

کربلا ،کوفه ،شام در دل توست

روضه های رقیه قاتل توست

شاعر : محمد حسین رحیمیان

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 7 مهر 1393  9:40 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

خاطراتش قشنگ و زيبا بود
عطر سيب و اقاقيا می داد
روزهای خوشش دگرگون شد
گذرش تا به کربلا افتاد
**
داغ هفتاد و دوشقایق را 
بر سرشانه های خود حس کرد
رنج زنجیر و درد سلسله را
برمچ دست و پای خود حس کرد
**
روی آییـنه ي غروردلش 
زیر باران سنگ چین افتاد
دید خورشید را که چندین بار
از سر نیزه بر زمین افتاد
**
گریه های رقیه را می دید 
کوه فریاد در گلویش بود 
محمل بازعمـه پشتِ سرش 
سرعباس روبـرویش بود 
**
دید از زیر نیزه ي جدش
بر زمین، قطره قطره خون می ریخت
دید در کوفه دشمن نامرد
سر او را به شاخه ای آویخت
**
کودکان چموش سنگ بدست
پای ناقه به جانش افتادند
مردمان حرامزاده شام 
خارجی زاده اش لقب دادند
**
از سربام خاک و خاکـستر
نقل سر بود و فرش راهش بود
چشم ناپاک شهر را می دیـد
غم نـاموس در نگاهش بـود
**
غیرتش را به جوش آوردند  
نیزه داران مستِ سکه پرست
چهره ي سرخ عمه را تا دید 
مثـل عباس چـشم خـود را بست 
 
شاعر : وحید قاسمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 7 مهر 1393  9:40 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است
آتش سینه ای از دیده ی تر معلوم است
 
به خودش روی زمین مثل پدر می پیچد
از همین صحنه غم زهر و جگر معلوم است
 
وسط حجره تنش روی زمین افتاده
بین گرداب بلا فرض خطر معلوم است
 
باقر آل پیمبر بدنش می لرزد
در شب حادثه ای تلخ سحر معلوم است
 
کمرش زخمی زنجیر و غم شلاق است
اشک می بارد و داغی شرر معلوم است
 
یاد آن کوچه و بازار و غم ناموسش
خون رگ های عمو بین گذر معلوم است
 
سنگ های سر کوچه چه شتابی دارد
از سر نی به زمین خوردن سر معلوم است
 
به روی پیرهنی که کفنش شد آخر
حال جای قدم چند نفر معلوم است
 
زیر لب گفت که تشنه ست ؛سرش را نبرید
در نگاهش چه غمی باز مگر معلوم است
شاعر :؟؟؟
برگرفته از وب شعر شاعر 

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 7 مهر 1393  9:40 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

امام باقر(ع)-شهادت

 

خـــاطراتش قشــنگ و زیبا بود

عطر سیب و اقاقیا می داد

روزهای خوشش دگرگون شد

گـــذرش تــا بـه کـــربلا افتــاد

 

داغ هفــتــاد و دو شقایق را 

بر سرشانه های خود حس کرد

رنج زنجیر و درد سـلسله را

بر مچ دست و پای خود حس کرد

 

روی آییـنه ی غــرور دلش 

زیر بــاران سنگ چین افتاد

دید خورشید را که چنـدین بـار

از سـر نیــزه بر زمین افتـاد

 

گـریه های رقیه را می دید 

کــوه فریـاد در گلویش بود 

محمل باز عمـه پشتِ سرش 

ســر عبــاس روبـرویش بود 

 

دید از زیــر نیــزه ی جدش

بر زمین، قطره قطره خون می ریخت

دیــد در کــوفه دشمن نــامرد

سر او را به شاخه ای آویخت

 

کودکان چموش سنگ بدست

پـای ناقه به جــانش افتادند

مردمان حرامـزادۀ شام

خـارجی زاده اش لقب دادند

 

از سـر بام خـاک و خاکـستر

نقل سر بود و؛ فرش راهش بود

چشم ناپاک شهر را می دیـد

غــم نـاموس در نگاهش بـود

 

غیـــرتش را بــه جـوش آوردند  

نیزه داران مستِ سکه پرست

چــهره ی ســرخ عمـــه را تا دید 

مثـل عباس چـشم خـود را بست

 

وحید قاسمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 7 مهر 1393  9:41 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

امام باقر(ع)-شهادت

 

از گلو ناله ی مرغ سحری افتاده

پی آن ناله دل دربدری افتاده

پسری دید که از زینِ به زهر آغشته

گوشه ی حجره دوباره پدری افتاده

غم یک عمر بلا پشت بلا پشت بلا

همچو یک زهر به جان جگری افتاده

مرگ نزدیک شد و اهل حرم می گریند

چشم بیمار پدر بر پسری افتاده

پسرم گریه نکن چونکه میان چشمت

از غم خون جگری ها اثری افتاده

پسرم! گریه فقط گریه به غم های حسین

سوی گودال دلم را گذری افتاده

کودکی بودم و دیدم که میان مقتل

تن خورشید کنار قمری افتاده

کودکی بودم و دیدم که ز سیمرغ دلم

ته گودال فقط مشت پری افتاده

دیده ام وقت اسارت که به پای عمه

بارها از افق نیزه سری افتاده 

 

امیر عظیمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 7 مهر 1393  9:41 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

امام باقر(ع)-شهادت

 

منم که دل به غم و درد آشنا دارم

به دیده جام می ناب نینوا دارم

به سینه وسعت صحرای کربلا دارم

همیشه در همه جا روضه ی منا دارم

منم که بانی این روضه های پر شورم

تمام عمر، سروری نکرد مسرورم

کسی که باطن هر روضه را خبر دارد

کسی که گلشنی از لاله بر جگر دارد

کسی که خاطره ی وادی خطر دارد

ز روز واقعه هفتاد و دو اثر دارد

منم که سجده ی سجّاد دیده در شعله

حرارت غم جانان چشیده در شعله

منم که داغ یتیمان مجتبی دیدم

شهادت همه ی آل مصطفی دیدم

به زیر سمّ ستور آیت خدا دیدم

به کوفه هیبت فریاد مرتضی دیدم

به صحنه، شاهد اجساد عاریات منم

بلا کشیده ی نسوات بارزات منم

کسی که دید امام زمان در آتش بود

کسی که عمّه ی او باعث نجاتش بود

کسی که تشنه و صد چشمه ی فراتش بود

کسی که کرب و بلا قلّه ی حیاتش بود

به چار ساله غمم برتر از چهل ساله

که دیده؟ گریه ی پنجاه ساله بی ناله

منم که هجمه ی سیلی به کاروان دیدم

هجوم کعب نی و زخم کودکان دیدم

به نیزه معجر خاکی بانوان دیدم

ز خاتمی که به دستان ساربان دیدم

جواهرات زنان بود و دست نامحرم

فرار کودک و فریاد پست نامحرم

 

محمود ژولیده

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 7 مهر 1393  9:41 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

پنجمین شمس فروزنده عالم هستم

آخرین حلقه شبهای محرم هستم

شود از تربت بی شمع و چراغم معلوم

سند غربت ذریه آدم هستم

منکه در کودکی ام غُصه فراوان دیدم

از همان روز عزادار و پر از غم هستم

اولین گریه کن روضه گودالم من

روضه خوانِ حرم حضرت خاتم هستم

دست و پای پدرم را به طنابی بستند

باز با یاد رخش چشمه زمزم هستم

شاعر : رضا باقریان

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 10 مهر 1393  9:59 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

باز روزی ما غم است آقا

اشک با دیده محرم است آقا

فرصت گریه با امام زمان

باز امشب فراهم است آقا

پای آن غصه ها که خوردی تو

من اگر جان دهم کم است آقا

تو عزادار کربلا هستی

تا که این عالم ،عالم است آقا

آری آری شب عزای شما

پیشواز محرم است آقا

تا قیامت به پیش چشمانت

رأس بر نی مجسم است آقا

چشم تو یاد کربلا دریاست

همه روزهایت عاشوراست

می روی یاد کودکی از حال

پیر کرده تو را غم گودال

یاد آن خاطرات بارانی

کربلایی شده منا ده سال

با غرورت چه کرده مرد صبور ؟

غارت گوشواره و خلخال

داشت در بین خیمه ها می سوخت

پدرت از خجالت اطفال

باتو گفته چه قدر اسرار از

دفن آن پیکری که شد پامال

وای از این اتفاق ، هم بازیت

پیش چشمان تو شده بی بال

کربلا ،کوفه ،شام در دل توست

روضه های رقیه قاتل توست

شاعر : محمد حسین رحیمیان

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 10 مهر 1393  9:59 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

خاطراتش قشنگ و زيبا بود
عطر سيب و اقاقيا می داد
روزهای خوشش دگرگون شد
گذرش تا به کربلا افتاد
**
داغ هفتاد و دوشقایق را 
بر سرشانه های خود حس کرد
رنج زنجیر و درد سلسله را
برمچ دست و پای خود حس کرد
**
روی آییـنه ي غروردلش 
زیر باران سنگ چین افتاد
دید خورشید را که چندین بار
از سر نیزه بر زمین افتاد
**
گریه های رقیه را می دید 
کوه فریاد در گلویش بود 
محمل بازعمـه پشتِ سرش 
سرعباس روبـرویش بود 
**
دید از زیر نیزه ي جدش
بر زمین، قطره قطره خون می ریخت
دید در کوفه دشمن نامرد
سر او را به شاخه ای آویخت
**
کودکان چموش سنگ بدست
پای ناقه به جانش افتادند
مردمان حرامزاده شام 
خارجی زاده اش لقب دادند
**
از سربام خاک و خاکـستر
نقل سر بود و فرش راهش بود
چشم ناپاک شهر را می دیـد
غم نـاموس در نگاهش بـود
**
غیرتش را به جوش آوردند  
نیزه داران مستِ سکه پرست
چهره ي سرخ عمه را تا دید 
مثـل عباس چـشم خـود را بست 
 
شاعر : وحید قاسمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 10 مهر 1393  10:00 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است
آتش سینه ای از دیده ی تر معلوم است
 
به خودش روی زمین مثل پدر می پیچد
از همین صحنه غم زهر و جگر معلوم است
 
وسط حجره تنش روی زمین افتاده
بین گرداب بلا فرض خطر معلوم است
 
باقر آل پیمبر بدنش می لرزد
در شب حادثه ای تلخ سحر معلوم است
 
کمرش زخمی زنجیر و غم شلاق است
اشک می بارد و داغی شرر معلوم است
 
یاد آن کوچه و بازار و غم ناموسش
خون رگ های عمو بین گذر معلوم است
 
سنگ های سر کوچه چه شتابی دارد
از سر نی به زمین خوردن سر معلوم است
 
به روی پیرهنی که کفنش شد آخر
حال جای قدم چند نفر معلوم است
 
زیر لب گفت که تشنه ست ؛سرش را نبرید
در نگاهش چه غمی باز مگر معلوم است
شاعر :؟؟؟
برگرفته از وب شعر شاعر 

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 10 مهر 1393  10:00 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

امام باقر(ع)-شهادت

 

خـــاطراتش قشــنگ و زیبا بود

عطر سیب و اقاقیا می داد

روزهای خوشش دگرگون شد

گـــذرش تــا بـه کـــربلا افتــاد

 

داغ هفــتــاد و دو شقایق را 

بر سرشانه های خود حس کرد

رنج زنجیر و درد سـلسله را

بر مچ دست و پای خود حس کرد

 

روی آییـنه ی غــرور دلش 

زیر بــاران سنگ چین افتاد

دید خورشید را که چنـدین بـار

از سـر نیــزه بر زمین افتـاد

 

گـریه های رقیه را می دید 

کــوه فریـاد در گلویش بود 

محمل باز عمـه پشتِ سرش 

ســر عبــاس روبـرویش بود 

 

دید از زیــر نیــزه ی جدش

بر زمین، قطره قطره خون می ریخت

دیــد در کــوفه دشمن نــامرد

سر او را به شاخه ای آویخت

 

کودکان چموش سنگ بدست

پـای ناقه به جــانش افتادند

مردمان حرامـزادۀ شام

خـارجی زاده اش لقب دادند

 

از سـر بام خـاک و خاکـستر

نقل سر بود و؛ فرش راهش بود

چشم ناپاک شهر را می دیـد

غــم نـاموس در نگاهش بـود

 

غیـــرتش را بــه جـوش آوردند  

نیزه داران مستِ سکه پرست

چــهره ی ســرخ عمـــه را تا دید 

مثـل عباس چـشم خـود را بست

 

وحید قاسمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 10 مهر 1393  10:00 AM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار شهادت امام باقر علیه السلام

امام باقر(ع)-شهادت

 

از گلو ناله ی مرغ سحری افتاده

پی آن ناله دل دربدری افتاده

پسری دید که از زینِ به زهر آغشته

گوشه ی حجره دوباره پدری افتاده

غم یک عمر بلا پشت بلا پشت بلا

همچو یک زهر به جان جگری افتاده

مرگ نزدیک شد و اهل حرم می گریند

چشم بیمار پدر بر پسری افتاده

پسرم گریه نکن چونکه میان چشمت

از غم خون جگری ها اثری افتاده

پسرم! گریه فقط گریه به غم های حسین

سوی گودال دلم را گذری افتاده

کودکی بودم و دیدم که میان مقتل

تن خورشید کنار قمری افتاده

کودکی بودم و دیدم که ز سیمرغ دلم

ته گودال فقط مشت پری افتاده

دیده ام وقت اسارت که به پای عمه

بارها از افق نیزه سری افتاده 

 

امیر عظیمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 10 مهر 1393  10:01 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها