0

درانتظارگل نرگس مهدی موعود(عج)

 
fatemexry
fatemexry
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1393 
تعداد پست ها : 5428
محل سکونت : خراسان جنوبی

درانتظارگل نرگس مهدی موعود(عج)

شعرانتظار

 

روزها را به امید آن که نگاهت فردا‌ بر پهنای آسمان درخشیدن گیرد

 به شب‌هایم گره می‌زنم و دست بر دعا

انتظار فردایی را می‌کشم که از حریم امن خویش درآیی

و دلدادگان دیرینه‌ات را با آب زلال مهربانی‌ات سیراب کنی.

هر شب که ماه بر آسمان می‌افتد‏،

غمی دلگیرتر از همیشه تمام وجود عاشقانت را می‌گیرد و امید دیدنت باز

حماسه شاعرانه می‌آفریند و شعر هجران به شعر انتظار تبدیل می‌شود

و شاعر چشم‌هایت در لابلای ابیات

ترک‌خورده‌اش به دنبال خودت می‌گردد

شاعران انتظار در غم هجرانت غزل‌ها را جامه امید می‌پوشند و

الهه‌های شعرشان هر لحظه به امید وصالی بزرگ‏،

 در آسمان آبی دلدادگی به رقص درمی‌آیند.

راستی تو از طلوع کدامین خورشید جمعه سر بر خواهی آورد

 و از میانه کدامین آدینه دست مرا خواهی گرفت.

من قرن‌هاست که انتظارت را می‌کشم.

 بی‌آن که دیده باشم‌ات، از تو خاطره‌ها دارم و بی آن که دست‌هایت را

گرفته باشم‏، دست‌هایم بوی تو را می‌دهند.

تو را نادیدن ما اگر غم نباشد‏ مرا نادیدنت تنها غمم هست.

حکایت من را از زبان تمام عاشقانی بپرس که با امید دیدارت

 راه دیار دیگر را در پیش گرفتند و‌ عاشقانه‌شان

را به سوی سرزمین دیگری روانه کردند.

 این حکایت من و تمام آنهایی است که روز و شب را با نامت پیوند

می‌زنیم و لحظه‌ها را می‌شماریم تا شاید به آدینه ‌موعود برسیم.

 

تو می آیی

در حالی که دستهایت پر از گلهای نرگس است

تو دل سرد یکایک ما را با نواهای گرمت آفتابی می کنی

و کعبه عشق را در آنها بنا خواهی کرد.

تو می آیی و دست نوازش بر سر میخک هایی

خواهی کشید که باد کمرشان را خم کرده است.

تو حتی بر قلب کاکتوسها هم رنگ مهربانی خواهی زد

 

 

 

 

بس که دل‌تنگم اگر گریه کنم، می‌گویند:

قطره‌ای قصدِ نشان‌دادنِ دریا دارد

السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥ علی بن موسی الرضا (ع)

جمعه 4 مهر 1393  12:21 AM
تشکرات از این پست
fateme74
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:درانتظارگل نرگس مهدی موعود(عج)

آقای من

مولای غریب و تنهای من

پدر مهربان اهل عالم

می خواهم غربتت را حکایت کنم؛

 غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛

 غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛

 غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛

 غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند

من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام

از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟

 از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟

 از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند

 که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟

 از آنها که تو را به دور دست ها تبعید می کنند؟

 از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟

 از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟

از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع کند،

 امر فرج اصلاح خواهد شد. می خواهم به سوی تو برگردم.

 یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛

 می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛

 می دانم در همان لحظه ها،

 روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی.

من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان،

 دورادور مرا زیرا نظر داشتی

 آقای من ، مولای من ، یاورمن

…العفو … العفو

جمعه 4 مهر 1393  12:26 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها