0

امامی که لقب «تقی» گرفت !

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

امامی که لقب «تقی» گرفت !

امام جواد

 


امام جواد (علیه السلام) مانند سایر ائمه (علیهم السلام)، دوران زندگی مظلومانه و پرمشقتی را سپری نمودند، و در پایان هم به علت ناتوانی دشمنان، از کمرنگ کردن انوار امامت و خراب کردن چهره الهی این امام بزرگوار، حضرت را مسموم و به شهادت رسانیدند. در شهادت این امام هم، اوج مظلومیت ائمه به نمایش گذارده شد و امام توسط همسر خود، دختر مأمون، به شهادت رسیدند.


 

چرا «تقى‏» ؟

حضرت القاب بسیار دارند، که یكى از القاب آن حضرت «تقى‏» است و این به خاطر جلوه و ظهور خاصى است كه تقواى الهى آن امام همام در اجتماع ‏آن روز نمود داشته و جهانى از پاكى و عفاف و تقوا را فرا راه ‏دیدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومین بر خوردار از صفت‏ تقوا و عصمت الهى هستند. چنانكه همه «صادق‏» راستگو و «كاظم‏» فرو برنده خشم و «زین العابدین‏» زینت عابدین‏ هستند.

اما فرهنگ القاب معصومین ریشه ‏اى اجتماعى و برخاسته از عنایت الهى دارد كه لقب «تقى‏» نیز از این مقوله‏ است.

نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان، ما را بدین نكته رهنمون مى‏كند كه دشمن تلاشى پیگیر داشت، تا به‏ گمان خود، آن حضرت را با عیاشی ها و فساد دربار براى یك بار هم ‏كه شده است، آلوده كند، و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان و طرفدارانش كه او را به خاطر پاكى و طهارت الهى‏ اش مى ستودند، ساقط كند و حتى مامون، براى كشاندن آن حضرت به بزم دربار، دخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستور لازم را نیز صادر كرد. اما راه بجایى نبرد و پاكى و تقواى ‏امامت ‏بر اندیشه باطل مأمونى، پیروز گشت و نورانیتى مضاعف‏ یافت. در این باره كافى است روایت ذیل را مرور كنیم.

دشمن تلاشى پیگیر داشت، تا به‏ گمان خود، آن حضرت را با عیاشی ها و فساد دربار براى یك بار هم ‏كه شده است، آلوده كند، و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان و طرفدارانش كه او را به خاطر پاكى و طهارت الهى‏ اش مى ستودند، ساقط كند

زهی خیال باطل

ابن شهرآشوب در كتاب «مناقب‏» از محمد بن ریان نقل مى‏كند كه، ‏مأمون، درباره امام محمد تقى(علیه السلام) به هر نیرنگى دست زد، شاید بتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید و به فسق و لهو، او را متمایل كند، به نتیجه ‏اى نرسید، تا زمانى كه خواست دختر خود را به خانه آن حضرت بفرستد، دستور داد صد كنیزك از زیباترین كنیزكان را بگمارند، تا زمانی كه امام جواد (علیه السلام) براى ‏حضور در مجلس دامادى وارد مى‏شود، با جامهاى جواهر نشان از او استقبال كنند.

كنیزان به آن دستور العمل رفتار كردند ولى حضرت‏ توجهى به آنها ننمود.

و مردى بود به نام «مخارق‏» كه آوازه‏ خوان بود و بربط نواز و ریشى دراز داشت. مأمون او را طلبید و از او خواست كه تلاش خود را جهت متمایل نمودن امام به امور مزبور بكار گیرد.

مخارق به مأمون گفت اگر ابوجعفر(علیه السلام) كمترین ‏علاقه‏ اى به دنیا داشته باشد، من به تنهایى مقصود تو را تأمین ‏مى‏كنم.

 پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند كرد بگونه ‏اى‏ كه اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع كرد به نواختن عود و آوازخوانى.

امام جواد

ساعتى چنین كرد، ولى دید حضرت جواد (علیه السلام) نه به سوى او، و نه به راست و چپ خود هیچ توجهى ننمود.

سپس سربرداشت و رو به‏ آن مرد كرد و فرمود، «اتق الله یاذا العثنون‏» از خدا پروا كن ‏اى ریش دراز. پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از كارافتاد تا آن كه بمُرد.

مامون از او پرسید تو را چه شد؟ گفت: وقتى كه ابو جعفر(علیه السلام) فریاد بركشید، آن چنان هراسیدم كه هرگز به ‏حالت اول باز نخواهم گشت.

روایت فوق بیانگر عمق توطئه مأمون، ‏جهت نشانه گرفتن تقواى الهى امام جواد (علیه السلام) مى‏باشد، كه عصمت الهى‏ امام جواد (علیه السلام) نقشه‏ هاى آنان را نقش بر آب مى‏نمود. و در همین‏ راستا سخن دیگرى كه از «ابن ابى داود» نقل شده است كه درجمع اطرافیان خود گفت:

خلیفه به این فكر افتاده است كه ابوجعفر (علیه السلام) را براى شیعیان و پیروانش به صورت – العیاذ بالله - زشت و مست نامتعادل و آلوده به عطر مخصوص زنان‏ نمودار كند. نظر شما در این باره چیست؟ آنها مى‏گویند این كار دلیل شیعیان و حجت آنان را از بین خواهد برد. اما فردى از میان ‏آنان ‏مى‏گوید جاسوسهایى از میان شیعیان برایم این چنین خبر آورده ‏اند كه، شیعیان مى‏گویند در هر زمان باید حجتى الهى باشد و هرگاه حكومت متعرض فردى كه چنین مقامى نزد آنان دارد بشود، خود بهترین دلیل است ‏بر اینكه او حجت ‏خداست.

پس از نومیدى از همراهى امام و درخشش هرچه بیشتر جلوه‏هاى پاكى و تقواى امام ‏بود كه دشمن تصمیم به شهادت امام (علیه السلام) را مى‏گیرد، زیرا كه هر روز شخصیت امام فروغى فروزان تر به خویش مى‏گیرد و دلهاى مشتاق‏ پاكى و عفاف را هرچه بیشتر بسوى خویش جذب مى‏كند

پس از آن «ابن ابى‏داود» خبر را به خلیفه منتقل مى‏كند. در این هنگام خلیفه این‏ چنین اظهار نظر مى‏كند كه: «امروز در باره اینها هیچ چاره و حیله‏ اى وجود ندارد. ابوجعفر را اذیت نكنید.

امام (علیه السلام) خود بى رغبتى و ناراحتى خویش را از وضعیت دربار و همراهى آنان ‏اظهار مى‏داشت. «حسین مكارى‏» مى‏گوید:

در بغداد بر ابوجعفر (علیه السلام) وارد شدم، وی در نزد خلیفه بانهایت جلالت مى‏زیست. با خود گفتم كه‏ حضرت جواد (علیه السلام) با این موقعیت كه در اینجا دارد دیگر به مدینه ‏بر نخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت، دیدم امام سرش را پایین انداخت و پس از اندكى سربلند كرد در حالى ‏كه رنگ مباركش ‏زرد شده بود، فرمود: «اى حسین، نان جو با نمك نیم كوب در حرم‏ رسول خدا (صل الله علیه و اله) نزد من بهتر است از آنچه كه مشاهده مى‏كنى».

پس از نومیدى از همراهى امام و درخشش هرچه بیشتر جلوه‏هاى پاكى و تقواى امام ‏بود كه دشمن تصمیم به شهادت امام (علیه السلام) را مى‏گیرد، زیرا كه هر روز شخصیت امام فروغى فروزان تر به خویش مى‏گیرد و دلهاى مشتاق‏ پاكى و عفاف را هرچه بیشتر بسوى خویش جذب مى‏كند.

                                                                                                                                            داریوش عشقی

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

پنج شنبه 3 مهر 1393  9:44 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها