0

داستان اسب خودخواه

 
architect0811
architect0811
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 6050
محل سکونت : همدان

داستان اسب خودخواه

به گزارش سرویس کودک جام نیوز، در زمان های قدیم تاجری یک اسب و الاغ داشت.

او هر روز بار سنگین بر پشت خر سوار می کرد و به شهر می رفت تا آن ها را بفروشد.یک روز گرم تابستان الاغ سرش گیج می رفت. او از اسب خواست تا کمی از بارهایش را بردارد و حمل کند اما اسب قبول نکرد و گفت: وظیفه ی من بارکشی نیست.

 

 

چند روزی نگذشت که الاغ از گرمای زیاد و کار طاقت فرسا هلاک شد و مرد. تاجر که دید دیگر الاغی ندارد همه ی بارها را بردوش اسب گذاشت و به سفرش ادامه داد. بنابراین کسانی که به دوستان شان در مواقع نیاز کمک نمی کنند بعداً باید خودشان به تنهایی با مشکلات روبه رو شوند.

 

 

 

 

چهارشنبه 2 مهر 1393  1:36 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها