پاسخ به:بزرگترین مشاعره آنلاین اینترنتی جهان
مرغ شب خواب که دم از پرده عشاق زند
گو، نــــوا از من شب خیز بیاموز امشب
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
حافظ
در دلم بود که بی دوســـت نباشم هــرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
داریم دلی صاف تر از سینه صبح
در پاکی و روشنی چو آیینه صبح
پیکار حسود با من امروزی نیست
خفاش بود دشمن دیرینه صبح
رهی معیری
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
میرســـــد مژده گل بلبل خوش الحـــان را
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای
دریغا ، آن دو چشم آتش افروز به دامان گناه افکند او را
آن همه شوکت و ناموس شهان آخر کار
چند سطریست که بر صفحه دفتر گذرد
عاقبت جمع شود در دو سه خط از بد و نیک
آنچه یک عمر به دارا و سکندر گذرد
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت یک موی ندانست ولی موی شکافت
تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش
هر نفس با بوی رحمان می وزد باد یمن
نقطه، سر خط "باز باران، با ترانه"
بنویس بابا رفت میدان، بی بهانه
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
قره العین من آن میوه دل یادش باد
که خود آسان شد و کار مرا مشکل کرد