پاسخ به:بزرگترین مشاعره آنلاین اینترنتی جهان
آقا نگاهت سوی آهوهاست می دانم
دستان پاکت مثل من تنهاست می دانم
آقا اگر تو بر نمی گردی دلیل آن
در دست های پرگناه ماست می دانم
☆☆ خداوندا، اراده ام را به زمان کودکی بازگردان ☆☆
☆☆ همان زمان که برای یکبار ایستادن هزار بار می افتادم اما نا امید نمی شدم ☆☆
ツ وبلاگ لبخند زیبای زندگیツ
☆☆ مدیر تالار ادبیات ☆☆
ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس
ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا
ای ماه کنعانی ترا یاران به چاه افکنده اند
در رشته پیوند ما چنگی زن و بالا بیا
آري آري نوجواني ميتوان از سر گرفتن
گر توان با نوجوانان ريخت طرح زندگاني
استاد شهريار
یارب که از دریا دلی خود گوهر یکتا شوی
ای اشک چشم آسمان در دامن دریا بیا
آن شیر دلاور که زبهر طمع نفس
در خوان جهان پنجه نیالود، علی بود
شاهی که وصی بود و ولی بود، علی بود
سلطان سخا و کرم و جود، علی بود
در کار ما پروائی از طعن بداندیشان مکن
پروانه گو در محفل این شمع بی پروا بیا
کنجی است ما را فارغ از شور و شر دنیای دون
اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا
گر شهریاری خواهی و اقلیم جان از خاکیان
چون قاف دامن باز چین زیر پر عنقا بیا
دو شاهدند بهشتی بسوی ما نگران
به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب
بهر امتحان ای دوست، گر طلب كنی جان را
آنچنان برافشانم، كز طلب خجل مانی
یک شعر عاقلی و دگر شعر عاشقی است
سعدی یکی سخنور و حافظ قلندر است
بگذار شهریار به گردون زند سریر
کز خاک پای خواجه شیرازش افسر است
تـا کـه نـامـی شدم از نام نبردم سودی
گـر نـمـردم مـن و ایـن گـوشـه گـمـنامی ها
تـو تـاج بـخـشـی و من شهریار ملک سخن
بــه دولــت ســرت از آفــتــاب دارم تــاج
جاده ی حیرت بسی پر پیچ بود لطف ساقی بود و باقی هیچ بود