0

اشعار دفاع مقدس

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

مردان تيغ

باز امشب ياد لشكر كرده‏ام

ياد سرداران بى‏سر كرده‏ام

باز امشب ياد ياران شهيد

پرده‏ى بغض گلويم را دريد

ياد مردانى ز نسل بوتراب

شرمگين از خونشان صد آفتاب

ياد گمنامان « تيپ ذوالفقار »

مى‏كند باز اين دلم را بى‏قرار

ياد مردانى كه بى‏سر بوده‏اند

با شقايق‏ها برادر بوده‏اند

ياد غواصان « گردان حبيب »

سينه سرخان صميمى و نجيب

ياد سوسنگرد و « تيپ نينوا»

ياد « بهمنشير » و شب‏هاى دعا

ياد سرداران عاشورا ، خدا

مى‏برد دل را به سمت « كربلا »

مى‏برد آنجا كه آغاز است و بس

مى‏برد آنجا كه پرواز است و بس

مى‏برد « اروند » و نجوا مى‏كند

در دلم صد شور برپا مى‏كند

مى‏برد بى‏دغدغه ، بى‏ادعا

كو به كو تا سرزمين لاله‏ها

در جزيره مى‏برد ، مجنون كند

چون بلم‏ها باز غرق خون كند

مى‏برد آنجا كه پرپر مى‏شديم

تا همان جا كه كبوتر مى‏شديم

برد و آخر كار دستم داد عشق

باز هم امشب شكستم داد عشق

ياد « خرمشهر » و « آبادان » بخير

ياد « مهران » ، ياد « حاج عمران » بخير

آى « سوسنگرد » ، سردارت كجاست

آن قديمى ياور و يارت كجاست

آن علمدار رشيد جبهه‏ها

آن دلاور مرد ميدان بلا

آن تجلايى كه مرد مرد بود

مرد تيغ و زخم و مرد درد بود

واژه‏ها امشب مرا يارى كنيد

مانده‏ام آخر شما كارى كنيد

بارها داغ برادر ديده‏ام

داغ گل ، داغ صنوبر ديده‏ايم

زخم‏ها از تير و خنجر خورده‏ايم

دل به دست عافيت نسپرده‏ايم

بارها ما مرگ خود را ديده‏ايم

در هواى مرگ خود رقصيده‏ايم

باز امشب ياد لشكر كرده‏ام

ياد از آن سردار بى سر كرده‏ام

با توام اى « باكرى » اى هم نبرد

اى برادر ، همنفس ، همراز درد

بى تو اينجا بوى غربت مى‏دهد

بوى غفلت ، بوى تهمت مى‏زند

ديگر اينجا منطق باروت نيست

هيچ كس را صحبت از « ماووت » نيست

با تو بودم تا دعايم گم نبود

اشك و آه و سوزهايم گم نبود

پيرهن گم كرده‏ام همرنگ خاك

پيرهن ، زخمى و خونى ، چاك چاك

پيرهن ساده ، صميمى ، بى‏ريا

پيرهن تن پوش مردان خدا

پيرهن بوى خدا مى‏داد حيف

بوى دشت نينوا مى‏داد حيف

پيرهن بى تو دلم طوفانى است

چشم‏هايم باز هم بارانى است

پيرهن دل با غم تو آشناست

دل اسير غربت آئينه‏هاست

باز من چوب ملامت مى‏خورم

بى تو از پشتم جراحت مى‏خورم

پيرهن زخم زبانم مى‏زنند

باز هم آتش به جانم مى‏زنند

« فاو» تا « فاو» اين دلم در شيون است

صد « شلمچه » درد امشب با من است ...

عشق زير آتش خمپاره ماند

بينوا دل ، باز هم بيچاره ماند

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:41 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

پرنده‏ترين

گفتى بيا كه سينه به مردى سپر كنيم

با نام دوست ، از دل توفان گذر كنيم

در جبهه‏اى به وسعت هفت آسمان عشق

تفسير ديگرى به زبان خطر كنيم

با انتخاب سرخ در اين راه عاشقى

مردان آسمان وفا را خبر كنيم

دستى ز آستين شجاعت برآوريم

با چشم معرفت به شهيدان نظر كنيم

همراه با پرنده‏ترين سينه سرخ‏ها

تا كوى وصل تكيه به بال هنر كنيم

از دوردست حادثه تا آسمان عشق

پروازى از مدار زمين بيشتر كنيم

رفتى تو و توان پريدن مرا نبود

بايد در اين مسابقه فكرى دگر كنيم

وقت عروج بال اميدم شكسته شد

مانديم تا رعايت اين بال و پر كنيم

شرمنده‏ام كه از تو جدا ، زنده‏ام هنوز

تقدير ما نبود كه با هم سفر كنيم

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:41 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

خون شقايق

نفس صبح معطر نه تو دارى و نه من

به گل و آينه باور نه تو دارى و نه من

در فضا هلهله شد چلچله‏ها كوچيدند

بال در بال كبوتر نه تو دارى و نه من

پشت اين پنجره‏ها ، حنجره‏ها زخمى شد

سينه‏اى زمزمه‏پرور نه تو دارى و نه من

« قدس » ، زير قدم فاجعه لرزيد و هنوز

شور اين حادثه بر سر نه تو دارى و نه من

باغ سرسبز شد از خون شقايق ، اما

شرمى از سرو و صنوبر نه تو دارى و نه من

گرچه همسايه‏ى گلزار شهيدان شده‏ايم

نكهت لاله‏ى پرپر نه تو دارى و نه من

نكند هروله‏ى باد ، پريشان ما را

ريشه‏ى نخل تناور نه تو دارى و نه من

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:42 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

 مي آيد از ديار بهاران ســـــــپاه گل

 بر سر نهاده دختر صحرا كــــلاه گل

با جنبش دلاور جنگـل، چريـك بـــاد

 در خون كشيد به بيشه شب پادشاه گــل

 با بانك پرطــنين ظـــفر كـاوه ي بهار

 فـــرمان داد آورد از بــــارگـــاه گـل

طبل نبرد مي‌زنـــد امشـب اميــر ابـر

 دارد سـر ستيز، مگر بـــا سپـــاه گـــل

 دريــاب‌اي منـيژه ي جـادوگـر نسيم

 بـــا سحــــر عشق بيژن شبنم زچاه گل

 يك كهكشان ستاره ي ميخك شكفته است

 در آسمان ســــــبز به اطراف ماه گـــل

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:42 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

  مي ترسم از شبي كه به دجال رو كنيم

 آقا تو را قسم به شهيدان ظهور كن

 (منيژه تو در ميان، شعر جوان صفحه 67)

 بــــرادر مبارزم، زمزمه كن بهار را

بچين ز شاخة يقين ميوة انتظار را

(سپيده كاشاني)

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:43 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

امروز شايد بايد از خون گلو خورد

 نــــان شــــرف از سفره‌هاي آرزو خورد

 بوي ريا پر كرده ذهـــن دستها را

 ‌اي كاش مي‌شد جرعه‌اي بي رنگ و بو خورد

 شايد تمام حرفم اين باشد جماعت

 حق شما را كــاخ‌هاي روبه رو خــــــورد

 (ضياء الدين شفيعي)

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:43 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

سرود جانبازان

تا ببينم جمال خدا را

هديه كردم بر او دست و پا را

دست و پا دادم اما گرفتم‏

بال معراجى كبريا را

گرچه بى‏دستم اما من از دل‏

اعتصامم به حبل‏المتين است‏

پاى رفتن ندارم وليكن‏

منزلم كوى عين‏اليقين است‏

دست و پايم اگر ارزشى يافت‏

اين بها را به من آسمان داد

تا پذيرفت اين هديه‏ام را

عشق را، عاشقى را نشان داد

تا كه او حاكم عرش و فرش است‏

در رهش جان و سر دادن از ماست‏

سر كه در راه جانان نباشد

در فرا دوش ما بار بى‏جاست‏

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:43 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

جانباز

ايثار تكيه داده به دوش عصايتان‏

ايمان، شكوفه‏اى به لب باصفايتان‏

گلدان - ولو شكسته - نشانى است از بهار

پيچيده عطرى از شهدا در صدايتان‏

چيزى زياد نيست اگر آسمان عشق‏

هر شب گل شهاب بريزد به پايتان‏

اين لطف كوچكى است كه هر روز صبح زود

خورشيد «ان يكاد» بخواند برايتان‏

روز قيامت است و ابوالفضل آمده‏ست‏

تا از شما سؤال كند ماجرايتان‏

جاى سؤال نيست كه او خود حضور داشت‏

درگير و دار حادثه كربلايتان‏

مى‏پرسد از شما، كه شما پاسخش دهيد

تا بشنود شكوه بلند صدايتان‏

پاسخ نمى‏دهيد مبادا ريا شود

رازى‏ست بين قلب شما با خدايتان‏

او با لبان تشنه‏ى خود بوسه مى‏زند

بر شانه‏هاى زخمى بى‏ادعايتان‏

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:44 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

شكوه بى‏مانند

تقديم به پدران شهيد داده

بلند قامت صبر ، اى شكوه بى‏مانند

به دست بوسى تو اهل عشق مى‏آيند

به بى‏كرانگى‏ات رشك مى‏برد هامون

به استقامت تو غبطه مى‏خورد الوند

چو دست‏هاى دلت عشق در زمين مى‏كاشت

ز عرش بر تو ملايك سجود آوردند

به دست خويش سپردى به خاك ، قلبت را

بزرگوار و سخى ، عاشقانه ، با لبخند

مرا به ساحت خود اى بزرگ ، راهى ده

چنين زبون و گرفتار و خاكى‏ام مپسند

منم حقارت ماندن ، تويى حكايت رشد

بده به جارى فريادها مرا پيوند

شكفتن گل سرخت به خون ، مبارك باد

از اين چنين پدرى ، آن چنان سزد فرزند

به مهربانى‏ات اى خوب ! فصل پرواز است

ز بال بسته‏ى ما هم به لطف ، بگشا بند

من ابر تيره دلم ، گريه عادت است مرا

تو چشمه سار زلالى ، تو جاودانه بخند

به دست پر كرمت بوسه مى‏زند خورشيد

به مهربانى تو غبطه مى‏خورد هرچند

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:44 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

اين صداقت محض

تقديم به جانبازان انقلاب اسلامى

دلتان عاشق است ، بى‏غم نيست

حرفتان روشن است ، مبهم نيست

هيچ يك از شما نواده‏ى زخم

عاشقى را ! - به فكر مرهم نيست

روحتان از نژاد سرو ، بلند

پشت عزم و اراده‏تان خم نيست

گردباد خطر كه مى‏آيد

حجم ايثارتان كم از يم نيست

غير از آيينه ، اين صداقت محض

در نگاه شما ، مجسم نيست

آسمان بى‏نهايت است ، آرى

سقف پروازهايتان كم نيست

حرف‏هاشان نگفته ماند « افق » !

آى ! خاموش باش محرم نيست

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:44 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

مزامير سبز

تقديم به جانبازان عزيز

به ساحل زدى روح دريايى‏ات را

به هامون فكندى توانايى‏ات را

فراخوانده‏ام كوه و دريا و جنگل

كه شايد كنم وصف زيبايى‏ات را

صبورى چو كوه و وسيعى چو دريا

و جنگل سروده است خضرايى‏ات را

شب عشقبازى چه ديدى كه دادى

به سوداى يك جلوه بينايى‏ات را

ملائك به تو سجده كردند آن شب

كه ديدند مستى و شيدايى‏ات را

نهادى زمين ، دست و پاگير پا را

ستاندى پر و بال پويايى‏ات را

نهادى به جا دست و جاويد كردى

به خمخانه پيمانه پيمايى‏ات را

شبى جانگزاتر از آن شب نديدم

كه ديدم وداع « مصلايى‏ات » را

جماران تلاوت نموده است شيوا

حديث غم و عشق و تنهايى‏ات را

دماوند تصوير كرده است زيبا

غرور سپيد تماشايى‏ات را

چه سان وصف گويم چگونه سرايم

من ناشكيبا ، شكيبايى‏ات را

تو خود با حضور صبورت ، سرودى

مزامير سبز اهورايى‏ات را

بميرم نبينم پريشانى تو

بمانى ، ببينم شكوفايى‏ات را

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:45 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

به هوش باش زمين بى خدا نمى‏ماند

سلام بر تو كه آلاله پرورى مادر

گلوى فاجعه را خشم خنجرى مادر

سلام بر تو كه خورشيد احترامت كرد

بهشت گستره‏ى خويش را به نامت كرد

سلام بر تو كه در راه دل پسر دادى

براى پيشكشى پاره‏ى جگر دادى

تو را قسم به گل پرپرت بگو با من

چه آمده است بگو بر سرت بگو با من

بگو كه عقده‏ى دل واشود ، جوان داده !

كوير آينه دريا شود ، جوان داده

بگو چگونه زمين را به اشك خود شستى

ندانم ابر شدى يا به اشك خود شستى

بگو گلوى شهيدت ستاره باران بود

شب عروج ، خدا در دل تو مهمان بود

چگونه آن همه شب سوختى و دم نزدى

مدام ديده به در دوختى و دم نزدى

بگو كتاب شهادت هميشه يارش بود

دعاى خير تو آن شب به كوله‏بارش بود

شهيد داده ! فقط عاشق است مى‏داند

كه عشق چيست ، شبيه چه چيز مى‏ماند

نهنگ از دل مرداب سخت بيزار است

ستاره‏ى سحر از خواب ، سخت بيزار است

اگر چه خواب خوشى باز از پسر ديدى

بلند قامت او را بدون سر ديدى

مباد ! آنكه به ياد شهيد گريه كنى

به جاى خالى او روز عيد گريه كنى

چگونه تيغ خدا در نيام مى‏ماند ؟

دلى كه پخته شود خشك و خام مى‏ماند؟

چنان كه كوه ز موج بلا نمى‏ترسد

غزا كننده زحكم قضا نمى‏ترسد

بدان كه مرد خطر را اميد مى‏داند

و روز كشته شدن را چو عيد مى‏داند

كسى كه عشق بورزد به فكر هستى نيست

كه در شراب سلامت نشاط مستى نيست

زمانه‏اى كه سر سوزنى تفاهم نيست

سرودن از گل و آيينه كار مردم نيست

چنان كه از دل شب آفتاب مى‏جوشد

حقيقت است كه مثل شراب مى‏جوشد

اگر چه مدعيان حربه‏اى دگر بزنند

گل شهيد تو را خارها به سر بزنند

به هوش باش ! زمين بى‏خدا نمى‏ماند

و بوى لاله ز گل‏ها جدا نمى‏ماند

قسم به نام بلندت كه قوت دل‏هاست

در اين جهنم نامردمى خدا با ماست

به نام نامى‏ات اين مثنوى بلند افتاد

هميشه نام تو خورشيد آسمانم باد

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:45 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

هيچ نگفت

كودكى سوخت در آتش ، به فغان هيچ نگفت

مادرى ساخت به اندوه نهان ، هيچ نگفت

پدر پير شهيدى كه به عشق ايمان داشت

سوخت از داغ پسرهاى جوان ، هيچ نگفت

دختر كوچك همسايه‏ى ما پر زد و رفت

دل آيينه شكست و پس از آن ، هيچ نگفت

وقتى از شش جهت آوار و تبر مى‏باريد

مردى از حنجر نامرد جهان ، هيچ نگفت

وطنم زخمى شمشير دوصد حادثه گشت

باز با اين همه چون شير ژيان ، هيچ نگفت

آن طرف‏تر پس ديوار بلند ترديد

شاعرى بود كه با طبع روان ، هيچ نگفت

خاك خوبم وطنم درگذر از آتش و دود

آب شد آب ، ولى از غم نان ، هيچ نگفت

شبى از خويشتنم خواستم ، آيينه چه گفت

پاسخش باز همان بود همان ، هيچ نگفت

مى‏توان گوشه‏اى از داغ مرا شرح نداد

ولى از اين همه هرگز نتوان ، هيچ نگفت

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:45 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

مثنوى مردان جنگ

به نام خداوند مردان جنگ‏

كه كردند بر دشمنان عرصه تنگ‏

به نام خداوند ياران دين‏

زشك رسته مردان اهل يقين‏

به نام يلان محمد (ص) نژاد

كه شد شورشان غبطه‏ى گردباد

على صولتانى كه در خون شدند

به يك نعره از خويش بيرون شدند

به نام غيوران زهرا (س) نسب‏

زخود رستگان به حق منتسب‏

حسن (ع) مذهبان صبور آمده‏

مى زهر نوشان آن ميكده‏

خراباتيان حسين (ع) آشنا

گرفته به كف رايت كربلا

اگر دم فرو بندم از ذكرشان‏

رها نيستم يكدم از فكرشان‏

من و ياد ياران كه سر باختند

ولى بر ستم گردن افراختند

سحرگاه اعزام يادش بخير

و «گردان» گمنام يادش بخير

لباسى كه خاكى‏تر از خاك بود

ولى چون دل عاشقان پاك بود

الهى به مستان بربط شكن‏

به مردان طوفانى خط شكن‏

الهى به «گردان زيد و كميل»

دليران چون رعد و طوفان و سيل‏

به آنان كه بى‏پا و سر آمدند

شهيد از ديار خطر آمدند

به مفقود و جانباز و ايثارگر

كه شد تيغشان بر عدو كارگر

به مردان در كنج محبس قسم‏

به «والفجر و بيت‏المقدس» قسم‏

به دلتنگى «كربلاى چهار»

به ياران گمگشته و بى‏مزار

به «فتح‏المبين» و به «فتح‏الفتوح»

به طوفان، به كشتى، به دريا، به نوح‏

به «مرصاد» و مردان مرگ آفرين‏

منافق ستيزان تيغ آتشين‏

به آنان كه پروازشان تا خداست‏

مرا بر خدا و ولى التجاست‏

هلا تا نپرسى ز سربازى‏ام‏

كه من كشته‏ى عشق «خرازى»ام‏

خوشا «باكرى» با دل عاشقش‏

كه رگبار بستند بر قايقش‏

خوشا همت «حاج همت» خوشا

خوشا شور و شوق شهادت، خوشا

خوشا فهم «فهميده‏ى» نوجوان‏

كه بى‏قدر بودش تمام جهان‏

خوشا شور «قربانعلى عرب»

گه رقص مرگ و جنون و طرب‏

كه «فهميده» را ديد در قتلگاه‏

ز نارنجك آن دم كه ضامن كشيد

به زير زره‏پوش خود را فكند

گوارايى شهد خون را چشيد

و «خرازى» انگار عباس بود

كه شد قطع دستش به ميدان رزم‏

شبى نيز سوى خدا پر كشيد

شد اين گونه جاويد آن كوه عزم‏

به كارون و اروند تا پل زديم‏

گذشتيم از خويش تا رزمگاه‏

در آن سوى، دشمن كمين كرده بود

پراكنده چون ابرهاى سياه‏

چو طوفان وزيديم و بر هم زديم‏

ز خار و خسان خواب و آرام را

خليج از تب و تاب ما موج زد

نوشتيم با خون سرانجام را

خطر بود و شط بود و غواص‏ها

سلاحى به جز عشق و ايمان نبود

ز نيزارها بى‏صدا رد شديم‏

صدايى به جز صوت قرآن نبود

خدا يار مردان درد آشناست‏

كه جان‏هايشان با نبرد آشناست‏

گذشتند از هشت خان بلا

شد از خونشان دشت‏ها كربلا

پس از جنگ ما باز استاده‏ايم‏

كه كوهيم و آتشفشان زاده‏ايم‏

اگر پا و گر سر زكف داده‏ايم‏

چو لب واكند حيدر، آماده‏ايم‏

كه گيريم جان بدانديش را

بسوزيم ملك ستم كيش را

بخوان تيغ عريان هماورد را

كه گردن زنم خيل بى‏درد را

برافشانى از خويش اگر گرد را

به دوزخ فرستيم نامرد را

كه رسم جوانمردى احيا شود

قلندر وشى پيشه‏ى ما شود

غريبانه مردم تفنگم كجاست؟

خشابم، قطار فشنگم كجاست؟

دلم، سنگرم، خاكريزم چه شد؟

بگوييد نعش عزيزم چه شد؟

به هر ناكجا چو تجسس كنم؟

چقدر اين زمين را تفحص كنم؟

برادر بگو لشكر «نصر» كو؟

شهيدان تيپ «وليعصر» كو؟

كه افكند در كار مردن گره؟

كه گم گشت «گردان ضد زره؟»

پس از جنگ صبر از خدا خواستم‏

زمين خوردم اما به پا خاستم‏

بيا يك تپش غوطه در خون بزن‏

قدم بر سر هفت گردون بزن‏

جنون كن كه از اين همه احتياط

بلرزد قدم‏هايمان در صراط

و ايمان بياور به خون و جنون‏

كه اين است «قد افلح المؤمنون»

برادر بمان در پناه خدا

كه من مى‏روم التماس دعا...

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:46 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

داغ لاله

هنوز از نفسم آه و ناله مى‏جوشد

ز دشت سينه من داغ لاله مى‏جوشد

مگو كه لاله نرويد دگر زمستان است‏

ز فرط داغ، دل من شقايقستان است‏

كجاست همنفسى تا بگويم از سر درد

كه داغ با دل خونينم اين دو روزه چه كرد

كجاست همنفسى تا ز سوز جان گويم‏

ز آتشى كه مرا سوخت استخوان گويم‏

در اين ديار كه هم ناله‏اى نمى‏جويم‏

غمم به چاه گريبان خويش مى‏گويم‏

بيا تو اى دل من باز همنوايم باش‏

غريبه‏اند خلايق، تو آشنايم باش‏

قلم نهاده قدم در خط جنون اى دل‏

بريز در رگ آن، جرعه جرعه خون اى دل‏

اشارتم نكن از راه مصلحت به سكوت‏

كه خشم سينه زند، سنگ عاقبت به سكوت‏

مگو به من كه نگويم خيانت زر را

غريب مردن و تنهايى اباذر را

زمن مخواه برادر، كه لب فرو بندم‏

به جاه و جيفه نشايد كنند پابندم‏

بهل كه دار كنم رشته‏ى كلامم را

بلندتر بزنم حرف ناتمامم را

اگر چه خواسته ما را زمانه بى‏غم و درد

من از قبيله قابيليان نيم، اى مرد

من از عشيره عشرت طلب نخواهم بود

براى راحت تن، يار شب نخواهم بود

هنوز زمزمه عاشقان به گوش من است‏

پيام خون شهيدان حق به دوش من است‏

هنوز مى‏شنوم من صداى «چمران» را

كجا كنار گذارم سلاح و قرآن را

هنوز در سر من هست شور جانبازى‏

قلم قدم نزند جز به راه «خرازى»

زبند بند دلم همچو نى نوا دارم‏

نوايى از نى بشكسته «رضا» دارم‏

«رضا» كه ياور حق بود و دشمن بيداد

مؤذنى كه اذان جهاد سر مى‏داد

برآى، اى نفس آتشين ز سينه برآ

به گلستان شهيدان عشق روى نما

به روح پاك شهيدان رسان سلام مرا

به دوستان شهيدم بگو پيام مرا

بگو به ما ز وفا باز يك اشاره كنيد

به روز ما و غريبى ما نظاره كنيد

اگر كه جسم شما چاك چاك از تير است‏

ز طعنه بر دل ما زخم‏هاى شمشير است‏

ز داغ لاله رخى همچو نينوا دارم‏

ندايى از نى بشكسته رضا دارم‏

هنوز هست به يادم حماسه‏اى زان مرد

چو بست قامت مردانه‏اش براى نبرد

زمهر، همسر او غنچه‏اى به دستش داد

كه از زيارت فرزند خود شود دلشاد

تبسمى زد و گفت اى عزيز جان پدر

مده فريب مرا با نگاهت اى دختر

مكن فريفته‏ى چشم خود نگاه مرا

مساز منحرف اى نور ديده، راه مرا

فداى چشم تو گردم مشو عنان گيرم‏

زحلقه‏هاى تعلق مكش به زنجيرم‏

مبند، اى گل نشكفته بال پروازم‏

مدار از ره ايثار و عاشقى بازم‏

بسيجيان پس از جنگ و جبهه، صحت خواب‏

بلند بود چو پهناى جبهه وسعت خواب‏

دعا كنيد كه ايمانتان محك نخورد

به صفحه دلتان باز مهر شك نخورد

چه روى داده كه ديگر ولى نمى‏خواهيد

چو خلق كوفه حسين (ع) و على (ع) نمى‏خواهيد

شما كه گاه خطر خويش را به خواب زديد

عرق ز شرم نكرديد و بر رخ آب زديد

زمان چاشت چو از خواب خوش بلند شديد

شديد وارث خون برادران شهيد!

مگر زخواجه نخوانديد اين روايت را

حديث نفس نكرديد اين حكايت را

«من خراب كجا و ره صواب كجا

ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا»

یا صاحب الزمان علیه السلام

دوشنبه 31 شهریور 1393  6:46 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها