0

اشعار دفاع مقدس

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرّحمن الرّحیم
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتّی ندیدیم خاکسترت را
به دنبال دفترچه ی خاطراتت
دلم گشت هر گوشه ی سنگرت را
و پیدا نکردم در آن کنج غربت
به جز آخرین صفحه ی دفترت را
همان دستمالی که پیچیده بودی
در آن مهر و تسبیح و انگشترت را
همان دستمالی که یک روز بستی
به آن زخم بازوی همسنگرت را
همان دست هایی که پولک نشان شد
و پوشید اسرار چشم ترت را
سحرگاه رفتن زدی با لطافت
به پیشانی ام بوسه آخرت را
و با غربتی کهنه تنها نهادی
مرا آخرین پاره پیکرت را
و تا حال می سوزم از یاد روزی
که تشییع کردم تن بی سرت را
کجا می روی ای مسافر؟ درنگی!
ببر با خودت پاره ی دیگرت را
محمّدکاظم کاظمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:19 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرّحمن الرّحیم

شب است و سكوت است و ماه است و من
فغان و غم اشك و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشكفته‌ام
شب و مثنوي‌هاي ناگفته‌ام
شب و ناله‌هاي نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو
من امشب خبر مي‌كنم درد را
كه آتش زند اين دل سرد را
بگو بشكفد بغض پنهان من
كه گل سرزند از گريبان من
مرا كشت خاموشي ناله‌ها
دريغ از فراموشي لاله‌ها
كجا رفت تأثير سوز و دعا؟
كجايند مردان بي‌ادّعا؟
كجايند شور‌آفرينان عشق؟
علمدار مردان ميدان عشق
كجايند مستان جام الست؟
دليران عاشق، شهيدان مست
همانان كه از وادي ديگرند
همانان كه گمنام و نام‌آورند
هلا، پير هشيار درد آشنا!
بريز از مي صبر، در جام ما
من از شرمساران روي توام
ز دُردي كشان سبوي توام
غرورم نمي‌خواست اين سان مرا
پريشان و سر در گريبان مرا
غرورم نمي‌ديد اين روز را
چنان ناله‌هاي جگر‌سوز را
غرورم براي خدا بود و عشق
پل محكمي بين ما بود و عشق
نه، اين دل سزاوار ماندن نبود
سزاوار ماندن، دل من نبود
من از انتهاي جنون آمدم
من از زير باران خون آمدم
از آن‌جا كه پرواز يعني خدا
سرانجام و آغاز يعني خدا
هلا، دين‌فروشان دنيا‌پرست!
سكوت شما پشت ما را شكست
چرا ره نبستيد بر دشنه‌ها؟
نداديد آبي به لب تشنه‌ها
نرفتيد گامي به فرمان عشق
نبرديد راهي به ميدان عشق
اگر داغ دين بر جبين مي‌زنيد
چرا دشنه بر پشت دين مي‌زنيد؟
خموشيد و آتش به جان مي‌زنيد
زبونيد و زخم زبان مي‌زنيد
كنون صبر بايد بر اين داغ‌ها
كه پر گل شود كوچه‌ها، باغ‌ها
عليرضا قزوه

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:19 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرّحمن الرّحیم
برای شهید مهدی باکری


همچنان بعد سال ها ...دهه ها می رود پیکرت به اقیانوس
با تو این رود غرق در رویا بی تو این خاک دفن در کابوس
از تو عکسی تمام رخ مانده روی دیوار های "شط رنجی"
مات لبخند زنده ات شده اند خیل شطرنج بازهای عبوس
ماهرویان پلنگمان کردند برجسازان کلنگمان کردند
بعد تو رنگ رنگمان کردند عده ای تاجر پر طاووس
این یکی رهن بانک های رباست آن یکی هم "به رهن میکده هاست"
حال و روز برابری دارد چفیه ی ما و خرقه ی سالوس
مثل اصحاب کهف برگرد و مردمی کن شب سگی مان را
غم ندارم از اینکه خواهد شد سکه ام مال عهد دقیانوس
رضا شیبانی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:19 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرحمن الرحیم
گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند
مادرت می گفت دکترها جوابت کرده اند
مرگ تدریجی ست این دردی که داری می کشی
منتها با قرص های خواب ، خوابت کرده اند
خواب می بینی که در(( سردشتی )) و (( گیلان غرب ))
خواب می بینی که در آتش کبابت کرده اند
خواب می بینی می آید بوی ترش سیب کال
پس برای آزمایش انتخابت کرده اند
خواب می بینی که مسولان بنیاد شهید
بر در دروازه های شهر قابت کرده اند
خواب می بینی کنار صحن (( بابا یادگار ))
بمب ها بر قریه ی (( زرده )) اصابت کرده اند
قصر شیرینی که از شیرینی ات چیزی نماند
یا پلی هستی که چون سر پل خرابت کرده اند؟
خوشه خوشه بمب های خوشه ای را چیده ای
بادِ خاکی با کدامین آتش آبت کرده اند؟
با کدامین آتش ای شمعی که در خود سوختی
قطره قطره در وجود خود مذابت کرده اند؟
می پری از خواب و میبینی شهید زنده ای
با چه معیاری - نمی دانم - حسابت کرده اند
اصغر عظیمی مهر

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:20 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرحمن الرحیم
دور تا دور حوض خانه ی ما
پوکه های گلوله گل داده است
پوکه های گلوله را آری
پدر از آسمان فرستاده است
عید آن سال ،حوض خانه ی ما
گل نداد و گلوله باران شد
پدرم رفت و بعد هشت بهار
پوکه های گلوله گلدان شد
پدرم تکه تکه هر چه که داشت
رفت همراه با عصاهایش
سال پنجاه و هفت چشمانش
سال هفتاد و پنج پاهایش
پدرم کنج جانماز خودش
بی نیاز از تمام خواهش ها
سندی بود و بایگانی شد
کنج بنیاد حفظ ارزش ها
روی این تخت رنگ و رو رفته
پدرم کوه بردباری بود
پدر مرد من به تنهایی
ادبیات پایداری بود ...
سعید بیابانکی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:20 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرحمن الرحیم

خواب دیدی شبی كه جلّادان، فرش‌ دار الخلافه‌ات كردند
گردنت را زدند با ساتور ، به شهیدان اضافه‌ات كردند
می‌خروشیدی: اینكه می‌بینید شیمیایی است، مومیایی نیست
نه! ابو الهول ها نفهمیدند، متهم به خرافه‌ات كردند
چارده سال می‌شود ... یا نه! چارده قرن، سخت می‌گذرد
بی‌قراری مكن، خبر دارم، سرفه‌ها هم كلافه‌ات كردند
زخم ها ماسک های اكسیژن، چه می‌آید به صورتت مؤمن!
تو بدانی اگر كه تاول ها چقدر خوش‌قیافه‌ات كردند
شهرها برج مست می‌سازند، بُرج ها بُت‌پرست می‌سازند
شرق ما حیف، غرب وحشی شد، محو در دودِ كافه‌ات كردند
(فكر بال تو را نمی‌كردند)، روح ترخیص می‌شد از بدنت
و تو بالای تخت می‌دیدی، كفنت را ملافه‌ات كردند
جا ندارند در هبوط خزه، سروها - جمله‌های معترضه-
زود رفتی به حاشیه،‌ای متن! زود حرف اضافه‌ات كردند
عبّاس احمدی

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:20 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرحمن الرحیم
هنوز ماتم زن های خون جگر شده را
هنوز داغ پدرهای بی پسر شده را
کسی نبرده ز خاطر کسی نخواهد برد
ز یاد، خاطره ی باغ شعله ور شده را
کسی نبرده ز خاطر ، نه صبح رفتن را
نه عصرهای به دلواپسی به سر شده را
نه آهِ مانده بر آیینه های کهنه ی شهر
نه داغ های هر آیینه تازه تر شده را
جنازه ها که می آمد هنوز یادم هست
جنازه های جوان ، کوچه های تر شده را..
نه ، این درخت پر از زخم ، خم نخواهد شد
خبر برید دو سه شاخه تبر شده را
محمّد مهدی سیّار

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:21 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرحمن الرحیم
دید در معرض تهدید دل و دینش را
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتّی کسی از جبهه نیاورد به شهر
چفیه و قمقمه اش... کوله و پوتینش را
رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد
مشت خاکستری از حادثه ی مینش را
استخوانهای نحیفی که گواهی می داد
سن و سال کم از بیست به پایینش را
ماند سردرگم و حیران که بگیرد خورشید
زیر تابوت سبک یا غم سنگینش را؟
بود ناچیزتر از آن که فقط جمجمه ای
کند آرام دل مادر غمگینش را...
باز هم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود
تلخی غربت اگر چهره ی شیرینش را
شب آخر پس از اتمام مناجات انگار
گفته بود از همه مشتاق تر آمینش را

***
ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز!
قصه یوسف و پیراهن خونینش را
کفن پاک تو سجاده، پلاکت تسبیح...
ابتدا بوسه صواب است کدامینش را؟
حمیدرضا حامدی

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:21 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرحمن الرحیم
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر
خیمه تاریک شد، و این یعنی
روضه‌خوان گفت از شب آخر
گفت : این راه و این سیاهی شب
عشق چشمان خویش را بسته است
ما سحر قصد آسمان داریم
از زمین راه کربلا بسته است
خشک می‌شد گلوی او کم‌کم
روضه‌خوان تشنه بود در باران
یک نفر استکان آب آورد
السلام علیک یا عطشان
استکان را بلند کرد ، ولی
عکس یک مشت روی آب افتاد
مشک لرزید و محو شد کم‌کم
اشک سید که توی آب افتاد
***
نفست گرم روضه‌خوان! آن شب
دل به دریای آن نگاه زدی
دم گرفتی میان خون خودت
چه گریزی به قتلگاه زدی
سید حمیدرضا برقعی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:21 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرحمن الرحیم
خیابان، دوربین و آب و قرآن، ... اولین برداشت
کسی در صحنه خم شد، ساک خود را از زمین برداشت
تریبون‌ها ـ پر از احساس ـ رفتن را هجی کردند
تمام شهر را آوازهای آتشین برداشت
بیا «ای لشگر صاحب زمان آماده باش» اکنون
وطن یا دین؟ برای هردو باید تیغ کین برداشت
در این‌جا ـ صحنه‌ی دوم ـ غبار و خون و باروت است
کلاش کهنه را بازی‌گر ما با یقین برداشت
دل‌اش در بند بود و ... بند پوتین خودش را بست
قدم‌های خودش را عاشقانه تا کمین برداشت
ـ شروع جلوه‌ی ویژه‌ ـ شب و مین، کاوش و ... می‌ریخت
اناری دانه‌دانه خون خود را روی این برداشت
اناری دانه‌دانه بسته شد، مردی کبوتر شد
ولی در پشت‌جبهه مادری تا خورد، چین برداشت
... و روی شانه‌ی مردم، سبک‌تر می‌وزید از باد
مکعب، خالی‌خالی، خیابان، واپسین برداشت!
رضا علی‌اکبری

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:22 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرحمن الرحیم
در دلم هر غروب می ریزم، غصه های تمام عالم را
زیر و رو می کنند پنداری، در درونم هزار و یک بم را
سال پنجاه و چند خورشیدی، مردی آمد غریب و خاکی پوش
پشت هم هی مثال می آورد، زینب و کوفه و محرم را
مادرم گریه کرد و فهمیدم، گریه یعنی پدر نمی آید
بچه بودم پدر! نفهمیدم، واژه ای مثل جنگ مبهم را
با همان دست کوچکم رفتم، پاک کردم نگاه خیسش را
قول دادم که خوب تر باشم، برندارم مداد مریم را
بعد از آن هی سپیدتر می شد،موی مادر و قصه هایش آه!
اینکه بیژن به چاه افتاده ست، این که دیوی سیاه رستم را...
در همین کوچه ها قدم می زد، مادرم با پدر که باران بود
آه! شاید هنوز یادش هست، کوچه آن خاطرات نم نم را
عبدالحسین انصاری

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:22 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرحمن الرحیم
جاده مانده است و من و این سر باقی مانده
رمقی نیست در این پیکر باقی مانده
نخل ها بی سر و شط از گل و باران خالی
هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده
توئی آن آتش سوزنده ی خاموش شده
منم این سردی خاکستر باقی مانده
گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده است
باز شرمنده ام از این سر باقی مانده
روزو شب گرم عزاداری شب بوهاییم
من و این باغچه ی پرپر باقی مانده
شعر طولانی فریاد تو کوتاه شده است
در همین اسب و همین خنجر باقی مانده
پیش کش باد به یک رنگی ات ای پاک ترین
آخرین بیت در این دفتر باقی مانده
تا ابد مردترین باش و علمدار بمان
با توام ای یل نام آور باقی مانده
سعید بیابانکی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:22 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرحمن الرحیم

-خط دوم شکست فرمانده! احتمال شکست بسیار است
پس مهماتمان چه شد... سید؟ هیچ امّید هست؟ -بسیار است
روزهای حماسه و ماسه، بوی باروت و ام یک و ژ٣
داغ سیصد هزار لاله ی سرخ؛ به گمانت کم است؟ بسیار است
دهه ی بی هویت هشتاد، بام ها در تصرف بشقاب
داخل آلبومش ولی عطر دهه ی سرخ شصت بسیار است
چهره پشت نقاب ها خالی، جیب ها پر، خشاب ها خالی
گرچه دوران جاهلیت نیست، مشرک و بت پرست بسیار است
ساکنان حضیض بالاشهر طعنه اش می زنند گاه اما
گاهی اوقات درّه در اوج است، ارتفاعات پست بسیار است
... دیشب آمد به خواب او سید، دست او را فشرد با لبخند
گفت: من زودتر شهید شدم، دست بالای دست بسیار است
عباس احمدی

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:23 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرحمن الرحیم

میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بی آشیان در آوردیم
وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره ی نیمه جان در آوردیم
چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان در آوردیم
لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرما پزان در آوردیم
به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان در آوردیم
به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم
چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
زخاک تیره ولی استخوان در آوردیم
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرویم - نان  در آوردیم -
برای این که بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان در آوردیم۱
به بازی اش نگرفتند و ما چه بازی ها
برای این سر بی خانمان در آوردیم
و آب های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم
سعید بیابانکی

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:23 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس

بسم الله الرحمن الرحیم

هی دست می‌رود به کمرها یکی یکی
وقتی که می‌رسند خبرها یکی یکی
خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا
وقتی که می‌رسند پسرها یکی یکی
باب نیاز باب شهادت درِ بهشت
روی تو باز شد همه درها یکی یکی
سردار بی‌سر آمده‌ای تا که خم شوند
از روی دارها همه سرها یکی یکی
رفتی که وا شوند پس از تو به چشم ما
مشتِ پُر قضا و قدرها یکی یکی
رفتی که بین مردم دنیا عوض شود
درباره‌ی بهشت نظرها یکی یکی
در آسمان دهیم به هم ما نشانشان
آنان که گم شدند سحرها یکی یکی
آنان که تا سحر به تماشای یادشان
قد راست می‌کنند پدرها یکی یکی
 مهدی رحیمی

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

پنج شنبه 20 شهریور 1393  4:23 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها