شهرهای مناطق غرب و شمال غرب کشور باوجود اینکه در آن زمان ناامن بود اما با همراهی و مقاومت مردم منطقه به امنیت رسید. در ادامه یکی از وقایع تلخ مریوان از کتاب «اوج مظلومیت» که درمورد برخورد وحشیانه کومله و دموکرات با پاسداران است، تشریح میشود و روایت شهید چمران نیز از این واقعه میآید:
یکی از وقایع تلخ مریوان، فاجعه 23 تیر و کشتار وحشیانه پاسداران بومی در مریوان است که گروهک کومله و چریکهای فدایی خلق عاملان این جنایت بودند. 25 پاسدار کرد در این جنایت به شهادت رسیدند.
زمینههای جریان مریوان به ماههای آخر قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برمیگردد زمانی که فئودالهای منطقه مریوان به بهانه این که اصلاحات ارضی شاه را قبول ندارند، شروع به اعمال فشار به دهقانان محروم منطقه کردند و سعی داشتند در بسیاری از روستاها بهرههای مالکانه 12 ساله را که به زعم آنها عقب افتاده و دهقانان باید پرداخت میکردند به زور اسلحه بگیرند که در برخی موارد موفق به اخذ بخشی از آنها شدند که همین امر نارضایتی شدیدی در میان مردم منطقه به وجود آورد. این مساله بعد از پیروزی انقلاب هم ادامه یافت افراد کومله هم که در شهر و یا بعضی روستاهای منطقه حضور داشتند از فرصت استفاده و سعی کردند دهقانان را در قالب اتحادیهای به نام «یهکیهتی جوتیاران» متشکل کنند اما آنچه که کاملا واضح و مبرهن است این بود که برای کومله تنها مساله مبارزه با خوانین منطقه مطرح نبود بلکه این گروهک میخواست در ادامه آن خود را برای درگیری بانظام نوپای جمهوری اسلامی آماده کند.
بنابراین در اسفندماه سال 57 این اتحادیه با نام دیجوتیاران (حامی دهقانان) به وجود آمد و به تدریج در منطقه پاگرفت. از طرف دیگر در همان موقع افراد قیاده موقت در روستای دزلی مریوان پایگاه زده و به تحریک مفتیزاده به اتحادیه و همچنین روشنفکران کمونیستی که در شهر مریوان بودند فشار وارد میکردند همین امر جو ناآرامی را به وجود آورده بود. در بهار 58 کومله اتحادیه دهقانان را مسلح کرد و به صورت دسته پیشمرگان درآورد و در روستای خانقاهجوجو با فئودالها درگیری مسلحانه به وجود آورد و چند نفر از آنها را به قتل رساند. بعد از آن درجریان نورزو سنندج، کومله در منطقه مریوان شایع کرد که دولت فئودالهای منطقه را مسلح کرده و از آنها دفاع میکند این تبلیغات باعث به وجود آمدن جو بدبینی علیه دولت و به طور کلی نظام جمهوری اسلامی در مریوان شد.
اوایل تابستان 58 عدهای از افراد مسلمان که قبلا در مکتب قرآن مریوان فعالیت داشتند از جمله شهیدان «طرطوسی»، «دارا کهنه پوشی»، «محمدصالح رشیدی»، «حسین پیرخزرانی»، «حسین حیدری»، «رشید نادری»، «اقبال خضری»، «محمود ناهیدی»، «سید محمد کهنهپوشی» و... اقدام به تأسیس دفتر سپاه در مریوان کردند هرچند تعدادشان کم بود اما فعالیتشان از درجه بالایی برخوردار بود و در زمانی کوتاه عرصه را بر گروهکها تنگ کردند به طوری که بلافاصله از طرف گروههای مخالف به خصوص کومله مورد حمله شدید تبلیغاتی قرار گرفتند تا جایی که کومله بعضی از افراد دفتر سپاه را متهم به دفاع از فئودالها و ساواکی بودن کرد.
فاجعه 23 تیر 58 مریوان به روایت شهید چمران
مصطفی چمران به عنوان یکی از اعضای هیئت اعزامی به مریوان، واقعه 23 تیرماه را این چنین توصیف کرده است: در شهر مریوان 25 پاسدار کرد محلی زندگی میکردند که اهل مریوان بودند و در مریوان خانه داشتند و تنها گناه آنها این بود که به انقلاب اسلامی ایران معتقد بودند و نمیخواستند از احزاب چپ متابعت کنند. در تاریخ 23 تیرماه 58 صدها نفر از مسلحین احزاب چپ وارد مریوان شدند و پاسداران را محاصره کردند و نیمی از آنها را کشتند و بقیه را مجروح کردند. یکی از مجروحان پاسدار را با موزائیک سر بریده بودند و پیکر او را روی سنگفرشها و اطاقها کشیده بودند و نواری پهن از خون او همه جا را گلگون کرده بود آنها دهان پاسداران را با نارنجک منفجر کرده و ریشهای آنها را سوزانده بودند.
احزاب چپ؛ وجود 25 نفر مسلح بومی مخالف را هم تحمل نکردند
در این صحنه جنایات نه ارتشی وجود داشت نه ژاندارمری و نه شهربانی ولی احزاب چپ نمیتوانستند حتی وجود 25 نفر مسلح بومی کرد را که مخالف آنها بودند تحمل کنند و این چنین وحشیانه آنها را را قتل عام میکنند ولی پاسداران هنگامی فرامیرسند که کار از کار گذشته بود و لذا در پادگان ارتش در مریوان چهار کیلومتر خارج از شهر مستقر میشوند. احزاب چپ برای اعتراض به ورود پاسداران به پادگان مریوان، مردم شهر را به اردوگاهی در هشت کیلومتری خارج شهر میبرند و زیر چادر جمع میکنند و جار و جنجالی به راه انداختند و چند هزار نفر از طرفداران آنها از سنندج به سوی مریوان به حرکت در آمدند و میخواستند که زن و بچهها را جلو انداخته به پادگان ارتش در مریوان حمله کنند و نیروهای زیادی از کردهای داخلی و خارجی همه نقاط مرتفع و پادگان رامحاصره کردند و پادگان به شدت متشنج شده بود.
مأموریت دولت به چمران برای حل مشکلات مریوان
دولت به من (مصطفی چمران) مأموریت داد که به مریوان بروم و قضیه را با صلح و صفا خاتمه دهم من هم همراه با سرتیپ فلاحی، فرمانده نیروی زمینی با یک باگرد وارد پادگان مریوان شدم در حالی که شهر در تصرف نیروهای چپی بود و محاصره دشمن هر لحظه تنگتر میشد و تبلیغات و تشنجات بالا میگرفت و ما مدت 10 روز در مریوان ماندیم و با فعالیت شبانهروزی و جلسات متعدد طولانی با همه افراد بالاخره موفق شدیم که قضیه مریوان را با صلح و صفا حل کنیم. البته بزرگان شهر نظرات ما را میپذیرفتند ولی احزاب چپ به شدت توطئه میکردند که خونریزی به راه بیندازند و دامنه آشوب و اغتشاش بالا بگیرد.
تحصن 35 چریک فدایی خلق در مخالفت با عملکرد چمران
برنامه ما این بود که امنیت به منطقه بازگردد و حاکمیت دولت استقرار بیابد و مسلحی مزاحم دیگران نشود و هیچ حزبی امنیت شهر را به هم نزند حتی آنها که کشته دادهاند حق انتقام گیری ندارند و فقط دادستان انقلاب و یا دادگستری حق رسیدگی به اتهامات مجرمین را دارند پس مردم شهر نظرات ما را پذیرفتند زیرا خواهان آشوب و خونریزی نبودند و نمیخواستند که جنگ در شهر آنها باعث تخریب و قتل بیگناهان شود و لذا از مسلحین خواستند که شهر را ترک کنند و به حاکمیت دولت گردان گذارند و گروه گروه از زنها و بچهها از اردوگاه خارج شهر به خانههای خود بازگشتند و با سرور و شادمانی به کار و زندگی خود پرداختند ولی در همان روز حدود 35 نفر از چریکهای فدایی خلق و احتمالا همراه با احزاب دیگر در پشت ساختمان دژبان مریوان که تلفنخانه هم بود تحصن کردند و با این توافق مخالفت کردند.
بدنش را با آتش سیگار سوزانده و سرش را با موزائیک جدا کردند
پاسداری که کومله سر او را با موزائیک برده بودند شهید «دارا کهنه پوشی» بود؛ همرزمانی که در رکاب او بودهاند در مورد نحوه شهادتش چنین نقل میکنند: در تمام مدتی که در محاصره بودیم دارا با روحیه عالی که داشت کمترین هراسی به دل راه نداد و با رشادتی غیرقابل وصف جنگید وقتی که فرمانده رشید و فداکار عبدالله طرطوسی به شهادت رسید دشمن توانست به داخل مقر نفوذ کند جنگ تن به تن آغاز شد دشمن با تمام توان تلاش کرد دارا را زنده دستگیر کند تا اینکه او به اسارت درآمد. گروهک بر اساس کینه بسیاری که از او داشتند تمام بدنش را با آتش سیگار سوزاندند و با سر نیزه زخمهای متعددی به بدنش وارد کردند و در نهایت پس از شکنجههای وحشیانه سرش را با موزائیک بریدند و از تن جدا کردند.