در گذشته مردمی که در مقابل حکومت جبّار میایستادند، اغلب، جنگهای پارتیزانی میکردند و این امر طبیعی است، زیرا این اقدام یا ایجاد ترور و حملات کوچک تنها وسایلی هستند که به سهولت در اختیار غیرنظامیان قرار دارند.
شهید دکتر مصطفی چمران مطلب پیش رو را با موضوع دفاع در جنگهای پارتیزانی در یک نشریه در آمریکا نوشته است که بهار سال 1345 به چاپ رسید. وی مینویسد:
*جنبه شورشی و تهاجمی جنگهای پارتیزانی
استفاده از قوانین غیرنظامی در مقابل نیروی مهاجم خارج در تاریخ و تئوری نظامی، امری است تحقق یافته و در حال حاضر نیز چنین است و در آینده نیز چنین خواهد ماند، امّا در دو قرن گذشته، جنگهای غیرنظامی آشکار در دو مورد دیگر نیز به کار رتفه است. در یک مورد، سلاح شورش و طغیان و در مورد دیگر عامل تجاوز خارجی بوده است. در گذشته مردمی که در مقابل حکومت جبّار میایستادند، اغلب، جنگهای پارتیزانی میکردند و این امر طبیعی است، زیرا این اقدام یا ایجاد ترور و حملات کوچک تنها وسایلی هستند که به سهولت در اختیار غیرنظامیان قرار دارند.
نمونه اولیه جنگهای غیرنظامی جدید از دوران انقلاب فرانسه سرچشمه میگیرد. پانزده سال قبل از آنکه دهقانان اسپانیا بر ضدّ قوای ناپلئون اسلحه به دست گیرند، جمهوری جوان فرانسه ناگزیر بود با تعداد زیادی از شورشهای ضد انقلابی که شیوه غیرمنظم نظامی داشت و با تبلیغات و همراهی خارجیان همراه بود، دست و پنجه نرم کند. از جنگهای غیرنظامی بزرگ غیرکمونیستی میتوان از انقلاب اعراب با تی.ای.لورنس در مقابل خطوط ارتباطی ترکان، عملیات یهودیان بر ضدّ بریتانیا و اعراب بین سالهای 1945 و ایجاد اسرائیل و جنگ «EOKA» برای جدایی قبرس از یونایتدکینگدم و استقلال آن یاد کرد.
سومین مورد استفاده از جنگهای غیرنظامی،که مشکل است آن را به دقت معلوم داشت، جنگ غیرنظامیان در داخل کشور به عنوان نیروی بیگانه است. ذکر اینکه معلوم داشتن این جنگها مشکل است، ممکن است تعجبآور باشد، زیرا آشوب و تحریکات کمونیستها، از حقایق شناخته شده زندگی امروزند. امّا تا به امروز، کمونیستها هرگز یک جنگ غیرنظامی را از آغاز در خارج تشکیل ندادهاند یا آن را رهبری نکردهاند. این امر تقریباً در هندوچین به وقوع پیوست، زیرا شورشیان ویتمین در چین تعلیم یافتند و به سلاح چینی از همان ابتدای مجهز بودند. با این همه اگر شکست فرانسه صرفاً در نتیجه حملهای که از خارج جان گرفته بود، فرض شود، اشتباه است؛ چنانکه ناظری در همان وقت خاطرنشان کرد: «فرانسویان هرگز وجود حزبی نظیر حزب کنگره هندوستان را که به طور ملایم مروج قانون اساسی باشد تشویق نکردند. سهل است به آن اجازه هم ندادند. از این رو حزب کمونیست تمام آنها را که آرمان ملی داشتن به خود جذب کرد... هوشی مینه از تمام رهبران کونیست دیگر در جنوب شرقی آسیا قویتر است، زیرا وی قدرتش را وقتی به دست آورد که تجسم آرمانهای ملی بود و جز این بر او راهی گشوده نبود».
اینجا نیز اگر چه جنگجویان غیرنظامی آشکارا مدد کردند که منافع نیرویی خارجی پیش رود و از آن نبرد پشتیبانی مؤثر گرفتند، اما اساس قدرت آنها از اینجا ناشی میشود که ایشان با میهنپرستان کشور خویش یکی بودند. اگر عده کافی از هندوچینیها طالب استقلال نبودند،اگر از رژیمهای فاسد عروسکی متنفر نبودند، عواملی که مایه کارشان را در چین گرفته بودند، هرگز از راهزنی پا فراتر نمیگذاشت.
پیوستگی رهبری سیاسی و نظامی تماس مستقیم دارد و این مطالب حتی ممکن است در جنبههای کوچک تاکتیکی صحت داشته باشد؛ به طور مثال، اگر چه حمله به موضع قوی دشمن مکن است مناسب به نظر آید، اما ممکن است سبب انزجار ساکنین محلی شود یا آنها را دچار حملات انتقامی دشمن کند که گریز از آن به هیچوجه میسر نیست، چون حسن نیّت مردم باری جنگجویان غیرنظامی بیاساس است. دلایل سیاسی ممکن است بر امکان پیروزی نظامی بچربد و لغو جنگ را ایجاب کند. این نکته را باید خاطرنشان کرد که در واحدهای نبرد جنبشهای انقلابی جدید-خواه کمونیست خواه فاشیست و یا صرفاً ملّیون- وحدت بین رهبری سیاسی و نظامی به روشنی فهمیده شده است. روسها و رهبران سیاسی کشورهای اروپای شرقی، مثلهای مشهور این وحدت رهبری هستند. تا آخرین هفتههای جنگ دوم جهانی، ناسیونال-سوسیالیستهای آلمان کوشش میکردند که عملیات نمایندگان حزب را در جبهه گسترش دهند.
از میان آنان که این وحدت نظامی و سیاسی را به حداکثر به کار بردهاند، باید از شورشیان الجزایر نام برد. در تشکیل دستهجات جنگی شورشیان جنگی الجزایر، حتی رهبری یک دسته با کسی است که فمراندهی سیاسی و نظامی را با هم دارد. سه نفر رئیس آن هستند که یکی مسئولیت کارهای سیاسی، دیگری مسئولیت کارهای سیاسی، دیگری مسئولیت کارهای ناظمی و سومی مسئولیت اطلاعات و ارتباطات را به عهده دارند. درجهبندی سیاسی و نظامی بستگی به قلمرو هر حوزه دارد؛ به طور مثال یک سرهنگ،بالاترین درجه را در یک ناحیه دارد. نمونههای طبقهبندی فرماندهی در یک ناحیه به شکلی است که در زیر نشان داده شده است. چنانکه میتوان دید، چهار نفر قدرت و مسئولیت را به عهده دارند. از این چهار نفر، دو نفر فرمانده کل و افسر مأمور ارتباطات و اطلاعات، حدود وظیفهشان نظامی و سیاسی است و دو نفر دیگر یکی مسئولیتش صرفا نظامی و دیگری صرفاً سیاسی است.
*تکامل جنگهای غیرنظامی
بهرهبرداری نیروی سیاسی جنگوجیان غیرنظامی در سالهای اخیر به اعتبار و قدرت آنان افزوده است. در قرن بیستم، جنگجویان غیرنظامی،هم سلاح واژگون کردن دولتها و تجاوز افزوده است. در قرن بیستم، جنگجویان غیرنظامی، هم سلاح واژگون کردن دولتها و تجاوز و هم سلاح دفاع بودهاند. عامل شخصی در جنگهای غیرنظامی اعراب، روسها و چینیها و همچنین در جنگهای دهاتیان بر ضد آلمان در روسیه در جنگ جهانی دوم، محیط تقریباً نامحدود جنگ بود. به تدریج چون محیط جنگ وسعت مییافت، دشمن بیشتر در معرض حمله و برخورد قرار گرفت. در چنین صحنههای جنگ، غیرنظامیان زمینی را از دست میدادند. امّا وقت دشمن را تلف میکردند به راستی چنانکه مائو نوشته است، جنگهای غیرنظامی احتیاج به محیطی وسیع برای مانور دارد. در کشور کوچکی مثل بلژیک میسر نیست. امّا تجربهای ک هدر چین صورت گرفته است، نباید صورت قانون بینالمللی به خود بگیرد. محدودیتهای جغرافیایی میتواند با وجد یک پایگاه خارجی که تجهیزات و کمک بگیرد. محدودیتهای جغرافیایی میتواند با وجود یک پایگاه خارجی که تجهیزات و کمک دیپلماتیک فراهم میآورد جبران گردد. هوشی مینه که از حمایت مائو برخوردار بود، به کار بردن نحوه جنگ غیرنظامی چینی را در هندوچین- که سرزمینی است کاملاً متفاوت و محدود، ممکن یافت. حمایت سیاسی و ایدئولوژی، یونان و قبرس را قادر ساخت که سالها جنگ را در جزیرهای که بسیار از کانیتیکات کوچکتر است، دنبال کنند. «EOKA»هرگز جنگ همه جانبه تمام عیار غیرنظامی نکرد. ترور همراه با تهدید عملیات وسیعتر بر ضد دشمن که نمیخواست در جنگی کامل داخل شود کافی بود. هدف «EOKA» برقراری عدم امنیت در جزیره و ناراحتی سیاسی برای یونایتد کینگدم بود که لزوم یک استقلال سیای را واجب کند. به غیر از محدودیت فعالیتهای نظامی، جنگ قبرس دارای خصیصههای جنگ غیرنظامی بود. جنگجویان غیرنظامی، معرف آرمانهای ملی بودند و از آن بهره میگرفتند و برای آن میجنگیدند. یونانیها سپورش اختفا برای جنگجویان غیرنظامی که کوشش میکردند نظارت بر مردم را از راه تبلیغ فشار اجتماعی و ترور به دست گیرند، فراهم آوردند. قوای نظارت بر مردم را از راه تبلیغ فشار اجتماعی و ترور به دست گیرند، فراهم آوردند. قوای بریتانیا با مشکلاتی که در حد جنگ بر ضد قوای غیرنظامی است، روبرو بودند. عدم نظم و امنیت مداوم، قدرت خود آنها را به تردید انداخت. ترس یا مخالفت مردم جمعآوری هرگونه اطلاع را درباره غیرنظامیان مشکل کرد. عدم تمایز بین تروریست یا یک دهاتی بیآزار که اغلب اتفاق میافتاد، به وحشیگری و بیعدالتی اجتنابناپذیر پلیس و قوای نظامی منجر شد که این مطلب خود به تنفر مردم افزود.
فارس