0

غزل شماره ۴۷۱: ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۴۷۱: ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

کجاست پیک صبا گر همی‌کند کرمی

قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق

چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی

بیا که خرقه من گر چه رهن میکده‌هاست

ز مال وقف نبینی به نام من درمی

حدیث چون و چرا درد سر دهد ای دل

پیاله گیر و بیاسا ز عمر خویش دمی

طبیب راه نشین درد عشق نشناسد

برو به دست کن ای مرده دل مسیح دمی

دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم

به آن که بر در میخانه برکشم علمی

بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند

به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی

دوام عیش و تنعم نه شیوه عشق است

اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی

نمی‌کنم گله‌ای لیک ابر رحمت دوست

به کشته زار جگرتشنگان نداد نمی

چرا به یک نی قندش نمی‌خرند آن کس

که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی

سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست

جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی

 

 

چهارشنبه 12 شهریور 1393  2:18 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۴۷۱: ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

۴۷۱. ز دلبرم که رساند نوازش قلمی 
• زمان : 1:59 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/328291/۴۷۱-ز-دلبرم-که-رساند-نوازش-قلمی/

پنج شنبه 28 اسفند 1393  10:16 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۴۷۱: ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

معاني لغات غزل (471)

نوازش قلمي: نامه محبت آميزي، آنچه كه در اصطلاح امروز دست خط شريف گفته مي شود.

پيك صبا: (اضافه تشبيهي) صبا به پيك تشبيه شده.

قياس: سنجش.

تدبير: چاره جويي.

تدبير عقل: استدلال عقلي.

رقمي: خطي، اثري.

رهن: گرو.

درم: واحد پولي كه معرب آن درهم است و آن نقره مسكوكي است كه معادل يكدهم دينار و شصت پشيز بوده است.

حديث چون و چرا: جرّ و بحث و چون وچرا و گفتگو و مباحثه.

پياله گير: جام مي را گرفتخ بنوش.

بياسا: به آسودگي بگذران.

طبيب راه نشين: طبيب دوره گرد و سيار.

به دست كردن: پيدا كردن، تهيه كردن، به دست آوردن.

مرده دل: دل مرده، افسرده خاطر و ملول.

مسيح دمي: كسي مانند حضرت عيسي مسيح كه از نفسش، روح در تن مردگان دميده شود.

سالوس: فريبكاري، تملق و چرب زباني.

طبل زير گليم: كنايه از پوشيده كاري درباره امري كه همگان بر آن آگاهي يافته اند.

بركشم: بالا ببرم، بلند كنم.

عَلَم: بيرق، پرچم، دِرَفش.

دوكَون: دو جهان، كنايه از دنيا و عقبي.

صحبت صنمي: مصاحبت و هم نشيني با شاهدي زيبا روي.

دوام: استمرار و دائمي بودن.

عيش: شادي و خوشي.

تنعم: ناز و نعمت.

شيوه: روش، راه و رسم.

نيش: زهر و تلخي و گزندگي.

ابر رحمت: ابر مهر و لطف و محبت.

نَمي: رطوبتي، آب اندكي.

نيِ قند: ني شكر، ني نازكي كه شيرابه درون آن شيرين مزه بوده و سابقاً كودكان به جويدن آن مشغول و امروزه از آن شكر بدست مي آورند، نيِ قند.

نيِ قلمي: ني خامه يي، خامه و قلمي كه از ني براي نوشتن تهيه مي شد.

قَدْر: مقام، ارزش معنوي.

معاني ابيات غزل (471)

(1) چه كسي از محبوب من نامه محبت آميزي براي من مي آورد؟ اگر قاصد باد صبا مانند هميشه به ما لطف دارد كجاست؟

(2) سنجيدم و دريافتم كه در راه عشق، چاره جويي و استدلال عقل، همانقدر مؤثر است كه شبنمي بر دريا تأثير مي گذارد.

(3) بيا و بنگر كه هر چند خرقه من (در اثر تهيدستي) پيوسته در گرو ميكده‌ها ست. (خوشبختانه) از مال وقف درهمي به نام من در جائي منظور نشده است .

(4) مباحثه و مشاجره (بر سر مسئله جبر و اختيار) سبب دردسر و گرفتاري است. ساغر شراب برگير و لحظاتي از زندگاني را به آسودگي سپري كن.

(5) دوره گردي كه مدعي طبابت است از درد عشق چيزي نمي داند. اي دلمردهِ افسرده خاطر، به دنبال طبيبي باش كه نفس روح بخش عيسي را داشته باشد.

(6) دلم از رياكاري و تملق گويي و پوشيده كاري هاي بي ثمر گرفته است چه بهتر كه يكراست به در ميخانه رفته، در آنجا بيرق اقامت برافرازم.

(7) بيا (و ببين) كه عارفان فارغ از گذشته و آينده و طرفداران حال، هر دو جهان را با يك پياله شراب زلال و معاشرت با زيبا روئي مبادله مي كنند.

(8) پيوسته در ناز و نعمت به سر بردن با راه و رسم عشق، همخواني ندارد. اگر رفيق مائي تلخي و گزندگي غم را پذيرا باش.

(9) گله نمي كنم اما ابر مهر و محبت دوست بر كشتزار تشنه مردم جگر سوخته نمي نباريد.

(10) چرا كسي را كه با يك بند نِيِ قلم خويش صد گونه شكر فشاني كرده است با يك نِي قند و نيشكر راضي نگه نمي دارند.

(11) شاها، به غير از دعاي شبانه و راز و نياز صبحانه براي قدرشناسي از تو، كار ديگري از دست حافظ بر نمي‌آيد.

شرح ابيات غزل (471)

وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون محذوف

٭

سعدي:

مرا تو يار عزيزي و جان محترمي به هر چه حكم كني بر وجود من حَكَمي

٭

روي سخن در اين غزل با شاه شجاع است. شاعر زبده مضامين عقيدتي خويش را در اين غزل گله آميز به نظم مي كشد در بيت نخست در انتظار رسيدن پيك و خبري از شاه شجاع، حالت بي صبري خود را بازگو مي كند و در بيت دوم رجحان عشق بر عقل تأييد و در بيت سوم بر اين موضوع تأكيد دارد كه از هيچ منبع و مرجعي از سهم اوقاف جيره و مواجبي دريافت نمي دارد.

شاعر در بيت چهارم زير عنوان حديث چون و چرا، اشاره يي به بحث و جدلهاي طولاني ميان اشاعره و معتزله درباره جبر و اختيار مي كند و با آنكه خود با نظريه اشعريان موافق و روي دلش به جبريّون متمايل است در عين حال در اينجا حدّ وسط را گرفته و مسئله را حل ناشده مي انگارد.

ساير تكيه گاه هاي عقيدتي حافظ يكي بيزاري از ريا و سالوس و ديگري تحمل رنج و غم در راه عشق است كه مكرّر درباره آن داد سخن داده و در اين غزل نيز به ترتيب در ابيات ششم و هشتم آن را بازگو مي كند.

شاعر در غياب شاه شجاع به سبب دست تنگي و مضيقه مالي، اشاره به اين نكته دارد كه ابر رحمت دوست بر كشتزار خشكِ او نباريده و كسي در ازاء شكر افشانيهاي او مساعدتي روا نمي دارد و در پايان در غياب شاه خود را دعا گوي او به حساب مي آورد.

در پايان، حافظ مضمون بيت پنجم خود درباره طبيب راه نشين را از سنائي گرفته كه مي فرمايد:

دردمندي، به گرد عيسي گرد داروي ره نشين چه خواهي كرد

و اين اشارتي است به شيّادهايي كه در سر چهار راه و ميادين نشسته و داروهاي مختلف مي فروختند و امروزه در شهرهاي پاكستان اين رسم هنوز وجود دارد. همچنين مضمون بيت دهم حافظ احتمالاً از اين ابيات نظامي در هفت پيكر نشئت گرفته است:

من كه نقاش نيشكر قلمم رطب افشان نخل اين حرمم

نيِ كلكم ز كشتزار هنر به عطارد رسانده سنبل تر
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 2 مرداد 1394  2:11 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۴۷۱: ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

تعبیر :

کرم و لطف خدا شامل حالتان شده است پس چرا این همه مکدر و ناراحت هستید. اینقدر خودتان را با دیگران مقایسه نکنید. از آنچه که قسمتتان شده ننالید در عوض شما با نفس خودتان مرده ای را زنده می کنید و خواهان بسیار دارید. گله نکنید شما هم خریدار دارید دعای سحرگاهی تان مستجاب و نیازهایتان برآورده می شود. انشاالله

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 2 مرداد 1394  2:11 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها