معاني لغات غزل (454)
نسيم: بوي خوش.
چراغ دل: (اضافه تشبيهي) دل به چراغ تشبيه شده.
خرده: ريزه و ذرات كوچك هر چيز، پول خرد، و در اينجا مقصود گره هاي زرد و ريز پرچم هاي گل است كه به پول خرد تشبيه شده است، قراضه، زر و سيم اندك.
خدا را: به خاطر خدا.
غلط ها داد: دچار خطاها كرد، به راه غلط واداشت.
سودا: حرص، ميل شديد.
در پرده گفتن: پوشيده سخن گفتن، به كنايه سخن گفتن، سربسته سخن گفتن.
مير نوروزي: سابقاً در ايام نوروز به مدت پنج روزيعني از روز نهم الي پايان روز سيزدهم فروردين در هر شهر و ديار يكي از افراد شوخ طبع را به نام مير نوروزي انتخاب و نامبرده را بر تخت نشانيده و اوامر او را اجرا مي كردند و روز نهم فروردين را به نام نوروز سلطاني ميناميدند و پس از پايان روز سيزدهم اين جشن و شادماني نيز به پايان مي رسيد و حكومت مير نوروزي نيز پايان مي يافته است.
بيرون آي: بيرون آيي، بيرون مي آيي.
صافي: زلال، بي غش.
مبادا بخت بد، روزي: الهي بخت بد نصيب و روزي و قسمت نشود.
طرق: راه.
كام بخشي: كام ديگران برآوردن.
ترك كام كردن: از كامجويي چشم پوشيدن.
ترك: 1- رها كردن، 2- مثلثي از پارچه متساوي الساقين كه شش يا هشت يا دوازده عدد آن را طوري به هم مي دوزند كه رئوس آنها همه در يك نقطه به هم رسيده و به صورت كلاه در ميآيد.
كز اين ترك بردوزي: كه از اين تَركها به هم بدوزي و مقصود از ترك در اين عبارت رها كردن و چشم پوشي از كامجويي هاست.
نوحه: مرثيه خواني، آواز غم انگيز توأم با گريه و ناله.
قمري: كبوتر ياهو، پرنده يي از خانواده كبوتريان.
يار شيرين: هم نشين شيرين حركات و در اينجا كنايه از عسل است كه از موم جدا شده است.
رموز: جمع رمز، اسرار.
مدح آصفي: ستايش وزيري، مدح يك آصف.
خواهد جهان، عيدي و نوروزي: دنيا را مانند عيد و نوروز مي خواهد.
جناب: درگاه.
محراب: جايگاه نماز امام جماعت، كنايه از قبله و نقطه توجه در نماز.
جبين: پيشاني.
صبح خيزان: سحرخيزان.
معاني ابيات غزل (454)
-
از كوي محبوب بوي خوش باد نوروزي مي آيد. اگر از اين باد ياري بطلبي چراغ دل خود را برافروخته ميداري.
-
براي خاطر خدا اگر اندكي زر و سيم داري در راه خوشي و شادماني خرج كن كه حرص مال اندوزي، قارون را به راههاي خطا كشانيد.
-
سخني سربسته و به صورت كنايه با تو در ميان مي نهم: تو مانند گل از غنچه به در خواهي آمد چرا كه دوره حكومت (مير نوروزي) پنج روزي بيش نيست.
-
شرابي دارم كه به مانند جان، زلال و روشن است و صوفي از آن بدگويي مي كند. خدايا بدبختي و نفهمي نصيب و قسمت هيچ عاقلي نشود!
-
راه احسان با مردم كدام است؟ در ترك و رهايي كامجويي خود است. كلاه سروري و بزرگي كلاهي است كه از اين (ترك = رها كردن) ها بدوزي.
-
نمي دانم نوحه گري قمري در كنار جويبار براي چيست؟ شايد او هم مانند من يك غم دائمي دارد.
-
اي شمع يار شيرين هم نشينت از تو جدا شد و حالا دور از او تنها بنشين كه چه بسوزي و چه بسازي اين حكم سرنوشت است.
-
به باغ برو تا اسرار عشق و عاشقي را از بلبل بياموزي و به مجلس درآي تا شيوه غزلسراييرا از حافظ ياد بگيري.
-
حافظ تنها دعاي خواجه تورانشاه نمي كند، بلكه با اين كار مي خواهد دنيا مانند روز عيد و نوروز خوش و خرم باشد.
-
درگاه او به مانند محراب دل و ديده پارسايان عابد و پيشانيش براي سحرخيزان به مانندروز فتح و فيروزي است.
شرح ابيات غزل (454)
وزن غزل: مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن
بحر غزل: هزج مثمّن سالم
٭
سلمان ساوجي:
ز سوداي رخ و زلفش غمي دارم شبانروزي مرا صبح وصال او نمي گردد شبي روزي
٭
همانطور كه در تواريخ دوره آل مظفر ثبت است ركن الدين شاه حسن رقيب تورانشاه با تهمت زدن و اقدامات ناروا سوء ظن شاه شجاع را بر عليه وزير خود برانگيخت و به او تهمت همدستي با شاه محمود بر عليه شاه را زده و در نتيجه شاه شجاع وزير لايق خود را به زندان افكند. اين غزل به هنگام گرفتاري و حبس و بند خواجه تورانشاه و در بزرگداشت و دلداري اين شخصيت سروده شده است و زمان آن به سال 770 هجري بر ميگردد.
حافظ در بيت سوم اين غزل به طرز ماهرانه اي به تورانشاه نويد آزادي از قيد و بند را داده و به او مي گويد دوران حكومت مير نوروزي بيش از پنج روزي نيست و به زودي امور به مجراي طبيعي خود بر خواهد گشت.
دو نكته درباره اين بيت قابل ذكر است. يكي اينكه در مصراع: سخن در پرده مي گويم چو گل از غنچه بيرون آي منظور حافظ دستور دادن و امر كردن به تورانشاه نيست كه از پرده به بيرون بيا زيرا بيرون آمدن از زندان در اختيار خود او نيست. بلكه حافظ در اين مصراع صراحتاً به وزير مي گويد كه پيش بيني مي كنم و به طور سر بسته با تو مي گويم كه به زودي چو گل از غنچه بيرون خواهي آمد و در واقع (آي) در اين جمله معناي (آيي و ميآيي) را افاده مي كند.
مطلب ديگر درباره حكومت پنج روزه و موقت مير نوروزي است. اساتيد محترم مخصوصاً شادروان قزويني اين مطلب را شرح داده اند و نكته يي كه گفتن آن ضرورت دارد اين است كه رسم نوروز سلطاني كه از روز نهم فروردين به مدت پنج روز يعني تا پايان روز سيزدهم جريان داشته و در اين مدت يك مرد سرشناس و شوخ طبع در هر شهر و ديار توسط مردم بر تخت سلطنت مي نشسته و به صورت نمايشي به امر و نهي مشغول و اداي سلاطين و حاكمين را در ميآورده است يك رسم عبرت آموز بوده كه مردم از حاكم و سلطان تنقيد كرده و به طور غير مستقيم سلاطين و حكام را به اشتباهات و زياده روي هاي خود توجه مي داده اند به همين خاطر روز نهم فروردين به نام نوروز سلطاني مشهور بوده و در ايام خردسالي اين نويسنده، مردم يزد اين روز را به باغ و صحرا رفته و به چوگان بازي مشغول مي شدند. پس در اين بيت معناي ظاهري مير نوروزي يعني سلطان بهار و بيت چنين معنا مي دهد كه هر چه زودتر مانند گل باز شو كه فصل بهار كم دوام و گذراست و معناي بعيد و ايهام آن همان است كه در بالا گفته شد.
شاعر در بيت هفتم به نحو ديگري بر اين حبس و بند تورانشاه اشارت دارد و از آنجا كه جوانان امروزي ممكن است تناسب بين شمع و شيريني را درنيابند نخست به شرح آن پرداخته و سپس كنايه اين بيت را از نظر مي گذرانيم.
پيش از آنكه نفت و استحصالات آن از جمله پارافين جامد كشف شود، ساليان درازي شمع را از مومِ گرفته شده از عسل مي ساختند كه رنگ آن شمع ها خاكستري تيره بوده و موقع سوختن با بوي بد همراه و هر ساعت يكبار بايستي سر فتيله آن را اصلاح كنند و براي اين كار مقراضي كنار شمع مي نهاده اند. پس از كشف نفت و پارافين جامد، تحولي در صنعت شمع سازي ايجاد و شمع هاي سفيد به نام شمع گچي، همانند شمع هاي امروزي ساخته شد و به سبب پيشرفت صنعت شيمي، فتيله شمع را نخست در محلول اسيد بوريك كه حلال خاكستر است خوابانيده و بدينوسيله از بد سوختن و جمع شدن خاكستر در سر فتيله جلوگيري به عمل آوردند.
بنابراين در زمان حافظ شمع هاي مومي متداول بوده و شاعر به اين نكته اشاره دارد كه اي شمع يار شيرين تو يعني عسل تو از تو جدا شده و در حال حاضر بايستي در فراق او تنها نشسته بسوزي و بسازي كه اين حكم سرنوشت است و كنايه اين بيت اين است كه اي تورانشاه به حكم قضاي آسماني از شاه شجاع دور افتادهيي و اين نصيب و قسمت بوده و بايد با آن بسازي.
در پايان با ذكر اين نكته كه شجاعت ذاتي و اخلاقي حافظ را مي توانيم از تعريف و تمجيد او از وزيري كه مورد غضب شاه وقت بوده دريابيم و نيز به اين نكنه توجه نماييم كه حافظ در اين غزل دو مضمون را از نظامي گرفته و به صورت ديگري در ابيات اول و دوم پشت سر هم آورده است.
-
نظامي در هفت پيكر مي گويد:
گر بود باد بادِ نوروزي به كه پيشش چراغ نفروزي
-
و در مخزن الاسرار مي فرمايد:
پاي كرم بر سرِ گُل نِهْ نَه دست تات نخوانند چو گُل زرپرست
شرح جلالی بر حافظ - دکتر عبدالحسین جلالی