0

غزل شماره ۴۵۴: ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۴۵۴: ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن

که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی

ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است

که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست

مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی

طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن

کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی

سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست

مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی

می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش

خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع

که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی

به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم

بیا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزی

می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش

که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی

نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه

ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی

جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده

جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی

 

 

دوشنبه 10 شهریور 1393  1:26 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۴۵۴: ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

۴۵۴. ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی 
• زمان : 2:57 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/329623/۴۵۴-ز-کوی-یار-می‌آید-نسیم-باد-نوروزی/

پنج شنبه 28 اسفند 1393  9:46 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۴۵۴: ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

١ -از كوى يار بوى خوش باد نوروزى مى‌آيد.اگر از اين باد يارى بخواهى،چراغ دلت را روشن‌خواهى كرد.[يعنى:دلت روشن خواهد شد.دل را به چراغى مانند كرده كه با وزش باد نوروزى‌فروزان‌تر مى‌شود.]
 ٢ -اگر مانند گل خرده‌اى دارى،آن را براى عيش و عشرت خرج كن؛زيرا كه سوداى زر اندوزى، قارون را دچار خطاهاى بسيارى كرد.[خرده،يعنى پول خرد و اندك.در اين جا مقصود از خرده،پرچم‌هاى زرد درون گل است كه معمولا از آن به عنوان زر ياد مى‌شود.مقصود آن است كه اگر اندكى‌زر دارى،آن را نيندوز،بلكه صرف عيش كن.]
 ٣ -بلبل از شراب لعل‌گون جام گل آن چنان مست است كه در فضاى آسمان فيروزه رنگ آهنگ‌ «تخت فيروزى»را سر داده است.[گل را به جام پر از شراب سرخى مانند كرده كه بلبل از آن سرمست‌شده؛چرخ فيروزه استعاره از آسمان و«تخت فيروزى»نام آهنگى و لحنى در موسيقى قديم بوده‌است.]
4-به صحرا برو تا غبار غم را از دامن وجود خود بيفشانى و به گلزار بيا تا غزل سرودن را از بلبل‌ بشنوى و ياد بگيرى.[غبار غم،تشبيه غم به غبار و از دامن افشاندن،كنايه از رها كردن و دور ريختن‌است.پس مى‌گويد:به صحرا برو تا با تماشاى سرسبزى و خرمى و زيبايى آن،غم‌ها را فراموش‌كنى!]
 ۵ -اى دل چون در اين كاخ فيروزه رنگ زندگى جاودان امكان ندارد،مجال و فرصت عيش را با پيروزى و نيك‌بختى غنيمت بشمار[و آن را از دست مده.فيروزه ايوان،استعاره از آسمان و زندگى‌دنيوى است.]
6-روش كام بخشيدن به ديگران چيست؟كام و آرزوى خود را رها كردن است.كلاه سرورى و بزرگى كلاهى است كه آن را از اين«ترك»-يعنى رها كردن آرزوها-بدوزى![مى‌گويد:اگر مى‌خواهى‌ديگران به آرزوى خود برسند،تو خود آرزوهايت را ترك كن.ترك آرزوهاست كه موجب سرورى و بزرگى است.ترك،در مصراع دوم ايهام دارد به ترك كلاه.مقصود از ترك كلاه،تكه‌هايى است كه هركلاه از آن‌ها دوخته مى‌شود.مثلا كلاه فقر سه ترك داشته است(به نشانه‌ى ترك دنيا و ترك عقبى وترك كلاه!)اما در اين جا مقصود از ترك،همان رها كردن و ترك كردن است.]
 ٧ -سخن را پوشيده و سربسته مى‌گويم:مانند گل از پرده بيرون بيا و شادباش زيرا كه حكومت‌ مير نوروزى كوتاه مدت است و پنج روزى بيش نيست.[مقصود اين است كه روزهاى عيد به سرعت‌مى‌گذرد،پس فرصت شادى را از دست مده.مير نوروزى،يعنى امير و فرمانرواى نوروزى،به يك رسم‌كهن اشاره دارد كه مطابق آن،در آغاز هر سال شمسى،به مدت چند روز،كسى به جز پادشاه و حاكم را(اغلب دلقكى را)به عنوان پادشاه انتخاب مى‌كردند كه البته جنبه‌ى تفنن و سرگرمى داشته و ظاهرادستورهاى او را اجرا مى‌كرده‌اند و پس از اتمام مدت مقرر،او را از مقام حكومت بر مى‌داشته‌اند.بنابراين«حكم مير نوروزى»كنايه از زودگذر و ناپايدار بودن است.]
 ٨ -نمى‌دانم قمرى در كنار جويباران چرا نوحه و مرثيه خوانى مى‌كند؛مگر او هم مانند من غمى‌ دائمى و شبانه‌روزى در دل دارد؟
 ٩ -شرابى دارم كه مانند جان شفاف و صافى است اما صوفى بر آن خرده مى‌گيرد!خدايا هيچ‌ عاقلى گرفتار بخت بد نشود.[يعنى:خدايا بدبختى نصيب هيچ عاقل نشود.مقصود آن است كه ما چه‌بدشانس هستيم و از بخت بد به صوفى خرده‌گيرى دچار شده‌ايم كه بر شرف صافى ايراد مى‌گيرد.برخى شارحان،از جمله سودى و هروى و برگ نيسى،بخت بد را به صوفى نسبت داده و چنين‌ گفته‌اند:اين بخت بد است كه نصيب صوفى شده و در نتيجه بر شراب صافى عيب مى‌گيرد!»]
 ١٠ -اى شمع!يار شيرين از تو جدا شد.اكنون تنها بنشين؛زيرا حكم آسمان اين است،چه‌ بسوزى و چه بسازى![با توجه به اين كه موم عسل را جدا كرده و از آن شمع مى‌ساخته‌اند،مقصود ازيار شيرين شمع،همان عسل است.حكم آسمان هم كه سرنوشت است.مى‌گويد:اى شمع،چه‌بسازى و چه بسوزى،سرنوشت تو اين است كه از يار شيرين خود يعنى،عسل جدا شوى!]
 ١١ -به سبب تكبر ناشى از علم،نمى‌توان خود را از اسباب و عوامل شادى محروم كرد.اى ساقى‌ بيا كه روزى افراد نادان آسان‌تر و گواراتر به دست مى‌آيد!
12-در مجلس آصف دوران،در روزهاى عيد نوروز جلالى شراب بنوش تا جرعه‌ى جام تو ساز و برگ تازه‌اى به جهان ببخشد.[يعنى با نوشيدن شراب در مجلس وزير،چنان سرمست مى‌شوى كه‌جهان را با ساز و برگ نوروزى،يعنى تازه و نو و زيبا مى‌بينى!مقصود از آصف،خواجه توران شاه وزيرشاه شجاع است؛همچنان كه در بيت بعد به صراحت از او ياد مى‌كند.مقصود از عيد جلالى همان عيدنوروز مطابق تقويم شمسى است.]
  ١٣ -نه فقط حافظ،خواجه توران شاه را ستايش مى‌كند و دعاگوى اوست،بلكه جهان او رامى‌ستايد و از مدح او انتظار عيدى و پاداش خوب دارد![حسن طلب زيبايى در بيت نهفته است.مى‌گويد:اين فقط حافظ نيست كه دعاگوى خواجه است،بلكه همه دعاگو هستند و از اين دعا و ستايش،اميد صله و پاداش مناسب و عيدى دارند!]
 ١۴ -بارگاه او محراب دل و ديده‌ى پارسايان و پيشانى او براى سحرخيزان نماد و مظهر صبح‌ پيروزى است.[يعنى بارگاه او در نظر پارسايان مانند محراب شايسته‌ى تعظيم و ستايش است وپيشانى روشن او مانند سپيدى روز پيروزى است.][لازم به يادآورى است كه اين غزل،در نسخه‌ى خانلرى فقط هشت بيت دارد و برخى ابيات‌ مشترك نيز متفاوت ضبط شده است.ابيات  ٣ ، ۵ ، ١١ ، ١٢ ، ١٣  و  ١۴  متن حاضر،در نسخه‌ى خانلرى‌موجود نيست!]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 1 مرداد 1394  5:26 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۴۵۴: ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

معاني لغات غزل (454)

نسيم: بوي خوش.

چراغ دل: (اضافه تشبيهي) دل به چراغ تشبيه شده.

خرده: ريزه و ذرات كوچك هر چيز، پول خرد، و در اينجا مقصود گره هاي زرد و ريز پرچم هاي گل است كه به پول خرد تشبيه شده است، قراضه، زر و سيم اندك.

خدا را: به خاطر خدا.

غلط ها داد: دچار خطاها كرد، به راه غلط واداشت.

سودا: حرص، ميل شديد.

در پرده گفتن: پوشيده سخن گفتن، به كنايه سخن گفتن، سربسته سخن گفتن.

مير نوروزي: سابقاً در ايام نوروز به مدت پنج روزيعني از روز نهم الي پايان روز سيزدهم فروردين در هر شهر و ديار يكي از افراد شوخ طبع را به نام مير نوروزي انتخاب و نامبرده را بر تخت نشانيده و اوامر او را اجرا مي كردند و روز نهم فروردين را به نام نوروز سلطاني مي‌ناميدند و پس از پايان روز سيزدهم اين جشن و شادماني نيز به پايان مي رسيد و حكومت مير نوروزي نيز پايان مي يافته است.

بيرون آي: بيرون آيي، بيرون مي آيي.

صافي: زلال، بي غش.

مبادا بخت بد، روزي: الهي بخت بد نصيب و روزي و قسمت نشود.

طرق: راه.

كام بخشي: كام ديگران برآوردن.

ترك كام كردن: از كامجويي چشم پوشيدن.

ترك: 1- رها كردن، 2- مثلثي از پارچه متساوي الساقين كه شش يا هشت يا دوازده عدد آن را طوري به هم مي دوزند كه رئوس آنها همه در يك نقطه به هم رسيده و به صورت كلاه در مي‌آيد.

كز اين ترك بردوزي: كه از اين تَركها به هم بدوزي و مقصود از ترك در اين عبارت رها كردن و چشم پوشي از كامجويي هاست.

نوحه: مرثيه خواني، آواز غم انگيز توأم با گريه و ناله.

قمري: كبوتر ياهو، پرنده يي از خانواده كبوتريان.

يار شيرين: هم نشين شيرين حركات و در اينجا كنايه از عسل است كه از موم جدا شده است.

رموز: جمع رمز، اسرار.

مدح آصفي: ستايش وزيري، مدح يك آصف.

خواهد جهان، عيدي و نوروزي: دنيا را مانند عيد و نوروز مي خواهد.

جناب: درگاه.

محراب: جايگاه نماز امام جماعت، كنايه از قبله و نقطه توجه در نماز.

جبين: پيشاني.

صبح خيزان: سحرخيزان.

 

معاني ابيات غزل (454)

  1.    از كوي محبوب بوي خوش باد نوروزي مي آيد. اگر از اين باد ياري بطلبي چراغ دل خود را برافروخته مي‌داري.
  2.    براي خاطر خدا اگر اندكي زر و سيم داري در راه خوشي و شادماني خرج كن كه حرص مال اندوزي، قارون را به راههاي خطا كشانيد.
  3.    سخني سربسته و به صورت كنايه با تو در ميان مي نهم: تو مانند گل از غنچه به در خواهي آمد چرا كه دوره حكومت (مير نوروزي) پنج روزي بيش نيست.
  4.    شرابي دارم كه به مانند جان، زلال و روشن است و صوفي از آن بدگويي مي كند. خدايا بدبختي و نفهمي نصيب و قسمت هيچ عاقلي نشود!
  5.    راه احسان با مردم كدام است؟ در ترك و رهايي كامجويي خود است. كلاه سروري و بزرگي كلاهي است كه از اين (ترك = رها كردن) ها بدوزي.
  6.     نمي دانم نوحه گري قمري در كنار جويبار براي چيست؟ شايد او هم مانند من يك غم دائمي دارد.
  7.    اي شمع يار شيرين هم نشينت از تو جدا شد و حالا دور از او تنها بنشين كه چه بسوزي و چه بسازي اين حكم سرنوشت است.
  8.    به باغ برو تا اسرار عشق و عاشقي را از بلبل بياموزي و به مجلس درآي تا شيوه غزلسراييرا از حافظ ياد بگيري.
  9.    حافظ تنها دعاي خواجه تورانشاه نمي كند، بلكه با اين كار مي خواهد دنيا مانند روز عيد و نوروز خوش و خرم باشد.
  10.     درگاه او به مانند محراب دل و ديده پارسايان عابد و پيشانيش براي سحرخيزان به مانندروز فتح و فيروزي است.

 

شرح ابيات غزل (454)

وزن غزل: مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن

بحر غزل: هزج مثمّن سالم

٭

سلمان ساوجي:

ز سوداي رخ و زلفش غمي دارم شبانروزي                                  مرا صبح وصال او نمي گردد شبي روزي

٭

همانطور كه در تواريخ دوره آل مظفر ثبت است ركن الدين شاه حسن رقيب تورانشاه با تهمت زدن و اقدامات ناروا سوء ظن شاه شجاع را بر عليه وزير خود برانگيخت و به او تهمت همدستي با شاه محمود بر عليه شاه را زده و در نتيجه شاه شجاع وزير لايق خود را به زندان افكند. اين غزل به هنگام گرفتاري و حبس و بند خواجه تورانشاه و در بزرگداشت و دلداري اين شخصيت سروده شده است و زمان آن به سال 770 هجري بر مي‌گردد.

حافظ در بيت سوم اين غزل به طرز ماهرانه اي به تورانشاه نويد آزادي از قيد و بند را داده و به او مي گويد دوران حكومت مير نوروزي بيش از پنج روزي نيست و به زودي امور به مجراي طبيعي خود بر خواهد گشت.

دو نكته درباره اين بيت قابل ذكر است. يكي اينكه در مصراع: سخن در پرده مي گويم چو گل از غنچه بيرون آي منظور حافظ دستور دادن و امر كردن به تورانشاه نيست كه از پرده به بيرون بيا زيرا بيرون آمدن از زندان در اختيار خود او نيست. بلكه حافظ در اين مصراع صراحتاً به وزير مي گويد كه پيش بيني مي كنم و به طور سر بسته با تو مي گويم كه به زودي چو گل از غنچه بيرون خواهي آمد و در واقع (آي) در اين جمله معناي (آيي و مي‌آيي) را افاده مي كند.

مطلب ديگر درباره حكومت پنج روزه و موقت مير نوروزي است. اساتيد محترم مخصوصاً شادروان قزويني اين مطلب را شرح داده اند و نكته يي كه گفتن آن ضرورت دارد اين است كه رسم نوروز سلطاني كه از روز نهم فروردين به مدت پنج روز يعني تا پايان روز سيزدهم جريان داشته و در اين مدت يك مرد سرشناس و شوخ طبع در هر شهر و ديار توسط مردم بر تخت سلطنت مي نشسته و به صورت نمايشي به امر و نهي مشغول و اداي سلاطين و حاكمين را در مي‌آورده است يك رسم عبرت آموز بوده كه مردم از حاكم و سلطان تنقيد كرده و به طور غير مستقيم سلاطين و حكام را به اشتباهات و زياده روي هاي خود توجه مي داده اند به همين خاطر روز نهم فروردين به نام نوروز سلطاني مشهور بوده و در ايام خردسالي اين نويسنده، مردم يزد اين روز را به باغ و صحرا رفته و به چوگان بازي مشغول مي شدند. پس در اين بيت معناي ظاهري مير نوروزي يعني سلطان بهار و بيت چنين معنا مي دهد كه هر چه زودتر مانند گل باز شو كه فصل بهار كم دوام و گذراست و معناي بعيد و ايهام آن همان است كه در بالا گفته شد.

شاعر در بيت هفتم به نحو ديگري بر اين حبس و بند تورانشاه اشارت دارد و از آنجا كه جوانان امروزي ممكن است تناسب بين شمع و شيريني را درنيابند نخست به شرح آن پرداخته و سپس كنايه اين بيت را از نظر مي گذرانيم.

پيش از آنكه نفت و استحصالات آن از جمله پارافين جامد كشف شود، ساليان درازي شمع را از مومِ گرفته شده از عسل مي ساختند كه رنگ آن شمع ها خاكستري تيره بوده و موقع سوختن با بوي بد همراه و هر ساعت يكبار بايستي سر فتيله آن را اصلاح كنند و براي اين كار مقراضي كنار شمع مي نهاده اند. پس از كشف نفت و پارافين جامد، تحولي در صنعت شمع سازي ايجاد و شمع هاي سفيد به نام شمع گچي، همانند شمع هاي امروزي ساخته شد و به سبب پيشرفت صنعت شيمي، فتيله شمع را نخست در محلول اسيد بوريك كه حلال خاكستر است خوابانيده و بدينوسيله از بد سوختن و جمع شدن خاكستر در سر فتيله جلوگيري به عمل آوردند.

بنابراين در زمان حافظ شمع هاي مومي متداول بوده و شاعر به اين نكته اشاره دارد كه اي شمع يار شيرين تو يعني عسل تو از تو جدا شده و در حال حاضر بايستي در فراق او تنها نشسته بسوزي و بسازي كه اين حكم سرنوشت است و كنايه اين بيت اين است كه اي تورانشاه به حكم قضاي آسماني از شاه شجاع دور افتاده‌يي و اين نصيب و قسمت بوده و بايد با آن بسازي.

در پايان با ذكر اين نكته كه شجاعت ذاتي و اخلاقي حافظ را مي توانيم از تعريف و تمجيد او از وزيري كه مورد غضب شاه وقت بوده دريابيم و نيز به اين نكنه توجه نماييم كه حافظ در اين غزل دو مضمون را از نظامي گرفته و به صورت ديگري در ابيات اول و دوم پشت سر هم آورده است.

  1.      نظامي در هفت پيكر مي گويد:

گر بود باد بادِ نوروزي                      به كه پيشش چراغ نفروزي

  1.      و در مخزن الاسرار مي فرمايد:

پاي كرم بر سرِ گُل نِهْ نَه دست                                   تات نخوانند چو گُل زرپرست

شرح جلالی بر حافظ - دکتر عبدالحسین جلالی

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 1 مرداد 1394  5:27 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۴۵۴: ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

تعبیر :

فکر دنیا و ظواهر و زیبایی آن را رها کن و خوش باش. غم و اندوه را دور بینداز و به آنچه داری قناعت کن. قناعت بزرگترین ثروت انسان است. اگر فعلاً دچار شکست و ناکامی شده ای ناراحت و ناامید نباش. روزگار فراز و نشیب بسیار دارد. پایان شب نا امیدی، صبح پیروزی است. فرصت ها را غنیمت بدان و از آن به نفع خود استفاده کن.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 1 مرداد 1394  5:27 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها