0

غزل شماره ۴۲۲: ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۴۲۲: ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای

ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای

فرصتت باد که دیوانه نواز آمده‌ای

ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت

چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای

پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ

چون به هر حال برازنده ناز آمده‌ای

آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل

چشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ای

آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب

کشته غمزه خود را به نماز آمده‌ای

زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم

مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای

گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده‌ست

مگر از مذهب این طایفه بازآمده‌ای

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 8 شهریور 1393  1:09 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۴۲۲: ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ا

۴۲۲. ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای 
• زمان : 01:04 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/330049/۴۲۲-ای-که-با-سلسله-زلف-دراز-آمده‌ای/

چهارشنبه 27 اسفند 1393  6:02 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۴۲۲: ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای

معاني لغات غزل (422)

سلسله زلف: (اضافه تشبيهي) زلف به سلسله يعني زنجير تشبيه شده است.

فرصتت باد: اميد آنكه فرصت بيابي.

ديوانه نواز: نوازنده عاشق ديوانه مانند.

ساعتي ناز مفرما: لحظاتي چند ناز را كنار بگذار و عادي برخورد كن.

بگردان عادت: عادت خود را بگردان، رسم ناز كردن و تبختر را كنار بگذار.

پرسيدن: احوال پرسيدن.

ارباب نياز: نيازمندان، حاجتمندان.

پيش بالاي تو ميرم: در حضور قدّ و بالاي تو مي‌ميرم، فداي قدّ و بالايت مي‌شوم.

چه به صلح و چه به جنگ: خواه براي صلح و خواه براي جنگ آمده باشي.

برازنده: درخور، لايق.

آب و آتش به هم آميخته‌يي: كنايه از اينكه لب تو مانند لعل قرمز آبدار بوده و بدان ماند كه آب و آتش در كنار هم جمع شده باشند.

شعبده باز: تردست و چشم بند و نيرنگ باز.

ثواب: اجر و پاداش اخروي.

كشته غمزه خود را: براي كسي كه در اثر غمزه تو كشته شده است.

نماز: مقصود نماز ميت است.

سنجش: تعيين وزن كردن، تعيين ارزش كردن، مقايسه كردن.

چه سنجد: چگونه قابل سنجش باشد، چگونه قابل برابري باشد، چگونه مقايسه شود، چگونه پهلو زند.

يغما: غارت.

خلوتگه راز: سراي خلوت و جايگاه راز و نياز، خانه عارف.

دگرت خرقه: بار ديگر خرقه تو.

اين طايفه: طايفه صوفيان و متشرعين متظاهر.

بازآمده‌يي: برگشته‌يي.

معاني ابيات غزل (422)

(1) اي كسي كه با زنجير زلف بلند (به عيادت من) آمده‌يي. اميد اينكه مجال و فرصت داشته باشي زيرا براي دلجويي (عاشقي) ديوانه آمده‌يي.

(2) لحظاتي ناز و تبختر را كنار بگذار و عادت عادي معمولت را عوض كن زيرا براي احوالپرسي مردمي نيازمند آمده‌يي.

(3) چه سر صلح و چه سر جنگ داشته باشي، من فداي قد و بالاي تو مي‌شوم زيرا به هر صورت ناز كردن برازنده توست.

(4) در لب لعل مانند خود آب و آتش را به هم ممزوج كرده‌يي. چشم بد از تو دور باد كه اين كار تو بسيار به شعبده بازان مي‌ماند.

(5) از اينكه براي ثواب نماز گزاردن بر پيكر كشته تير غمزه خود آمده‌يي، بر دل نرم و رحيم تو آفرين باد.

(6) پارسايي من در برابر تو وزن و ارزشي ندارد، چرا كه تو با حال مستي و شوريدگي و براي تاراج دلم به خلوتسرا و جايگاه عبادت من آمده‌يي.

(7) به من گفت: حافظ باز هم خزقه تو را شراب آلوده مي‌بينم مگر از مذهب و راه و روش طايفه صوفيان (متشرّع) برگشته‌يي؟

شرح ابيات غزل (422)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

بحر غزل: رمل مثمّن مخبون محذوف

٭

طرف صحبت شاعر در اين غزل شاه شجاع و زمان سرودن آن يا مربوط به ايام ولايت عهدي و يا اوايل حكومت او مي‌شود.

چنين بر مي‌آيد كه اين شاهزاده زرنگ و مصلحت گرا كه پيش از رسيدن به حكومت با استعانت حافظ به قدرت رسيد، در همان ايام به مناسبت بيماري و يا دلجويي، از حافظ عيادتي كرده و حافظ به منظور سپاسگزاري و عرض تشكر اين غزل را سروده باشد.

شاعر از زلف بلند و لبهاي شاه شجاع در اين غزل ياد كرده و او اين پادشاه را با زلف بلند و خال چهره و قدّ رعنا و لب و دهان مي‌ستايد هرچند كه علي القاعده شاه شجاع چندان رشيد نبوده است.

شاعر در بيت مقطع، ايهامي و كنايه‌‌يي را گنجانيده است و معلوم مي‌شود شاه شجاع از همان اوايل سلطنت هم با تظاهر به باده نوشي و يكرنگي و عدم تظاهر حافظ چندان موافق نبوده است. مشربي كه حافظ تا پايان عمر از آن دست نكشيد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 30 تیر 1394  7:58 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۴۲۲: ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای

تعبیر :

آفرین بر شما که هر کاری را حتی نیت کردن در دل را از بهر ثواب انجام می دهید و هیچ لذتی را بالاتر از خواندن نماز نمی دانید. بسیار صبور هستید و با همه کس کنار می ْئید. نیازتان را جز خدا به احدی نگفته اید. رازتان را هم به کسی نگوئید که هدف نزدیک و مرادتان در راه است.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 30 تیر 1394  7:58 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها