معاني لغات غزل (420)
پرده برانداختن: آشكار كردن، چادر از سر برداشتن، نقاب از چهره به يكسو افكندن.
يعني چه؟: چه معنا دارد؟، چرا، چه قصدي داري؟.
برون تاختن: بيرون شتافتن، شتابان از خانه بيرون آمدن.
رقيب: مراقب، در اينجا مدّعي معنا مي دهد.
در ساختن: سازش كردن.
شاه خوبان: سر كرده زيبا رويان.
منظور گدايان: مورد نظر و محبوب مردم فقير و مستمند.
مرتبه: مقام و منزلت، مقام و مرتبه.
باز: دوباره، دو مرتبه.
رمز دهان گفت: راز دهان تنگ تو را آشكار كرد.
كمر، سرّ ميان: كمربندت راز كمر تو را آشكار كرد.
تيغ آختن: تيغ بركشيدن.
مهره: طاس نرد، قطعه چوب يا استخوان مكعبي مخصوص بازي نرد، كعبتين.
مهره مهر: (اضافه تشبيهي) مهر به مهره تشبيه شده، طاس محبت.
به نقشي مشغول: به بازي مشغول، بايك نقش از يكي از اضلاع مهره مهر تو دل بسته و مشغول بازي است.
كج باختن: نادرست بازي كردن، دغل بازي كردن، نارو زدن.
خانه از غير نپرداختن: خانه از بيگانه خالي نكردن، كنايه از خانه دل را از انديشه هاي اغيار پاك نكردن.
معاني ابيات غزل (420)
(1) اين چه معنا دارد (چه قصدي داري) كه به يكباره چادر از سر برگرفته و مست و بي پروا شتابان از خانه بيرون آمده يي؟
(2) چه معنا دارد (چه قصدي داري) كه موهاي خود را به دست باد صبا و گوش را به فرمان مدّعي سپرده و اينگونه با همه از سر سازش درآمده يي؟
(3) تو سر كرده زيبا روياني و مورد توجه فقيران قرار گرفته يي. چه معنا دارد كه براي اين مقام و منزلت خود ارزشي قائل نيستي؟
(4) آيا نه اين است كه تو از اوّل با سر زلف خود، دست من افتاده را گرفته از جا بلند كردي (به من اجازه معاشرت دادي)؟ اين كه دوباره مرا بر زمين افكنده يي (بي اعتنايي كرده يي) چه معنا دارد؟
(5) حرف زدنت راز دهان تنگ تو و كمربندت باريكي كمر تو را آشكار كرد حال مقصودت چيست كه بر روي ما شمشير از كمر مي كشي؟
(6) هر كسي با نقشي از نقشهاي مهره محبّت تو دلمشغول است و آخر سر با همه آنها دغل بازي مي كني. اين چه معنا دارد؟
(7) حافظ! بدان هنگام كه ياد محبوب در خانه تنگ دل تو فرود آمد به چه سبب ياد بيگانه را از اين خانه بيرون نكردي؟
شرح ابيات غزل (420)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون اصلم
٭
اين غزل بازگو كننده ها گله ها و شكايات حافظ از شاه شجاع در همان اوايل بروز اختلافات فيمابين است.
حافظ با به كار گرفتن رديف (يعني چه) كه در مورد خطاب و عتاب هر دو استعمال مي شود و تنها با نحوه تكلّم و بازگو كردن آن مي توان به آن جنبه خطابي يا عتابي داد، مي خواهد طوري با شاه شجاع صحبت كند كه حالت خطاب و سرزنش داشته باشد و در عين حال با منظور كردن وجه ديگر معناي آن رعايت نزاكت شده و مكالمه حالت سرزنش به خود بگيرد و اين هنر، تنها در انتخاب اين رديف مي تواند به منّصه ظهور برسد و تا حدّ زيادي مقصود حافظ از ساختن غزلي با اين قافيه و رديف همين هنر نمايي بوده اما بعضي از شارحين محترم اين غزل را به عنوان اينكه با سياق كلام حافظ هماهنگي ندارد از ديوان خود حذف كرده اند. حال آنكه در 9 نسخه قديمي حافظ آمده و در اصالت آن ترديدي نيست.
شاعر در بيت سوم غزل به شاه شجاع تذكري مي دهد و مي گويد تو از اول حاكم مردمي بودي و توده مردم طرفدار تو بودند چرا كه قدر اين نعمت را نمي داني و از آنها فاصله مي گيري؟
در بيت چهارم گله شخصي خود را مطرح و مي فرمايد آيا نه اين بود كه تو از اول با من همدست و همراه شدي و ما به كمك هم در اعتلاي مقام تو كوشش كرديم؟ حالا چه شده كه مرا كنار گذاشته و به ديگران مي پردازي؟ اين چه معنا دارد؟
بيت ششم غزل بازگو كننده نيرنگ بازي و دو رنگي شاه شجاع با اطرافيان است. حافظ مي گويد اطرافيان و همراهان تو هر كدام با دل بستن به نقشي از نقش هاي مهره محبت تو با تو همكاري مي كنند و تو با همه آنها با نيرنگ و حقه بازي رفتار مي كني اين چه معنا دارد؟
پر واضح است كه چنين لحن كلامي و چنين غزلي نمي تواند در ترميم خرابيهاي روابط فيمابين موثر باشد و اين مي رساند كه شجاعت ذاتي و خويشتن شناسي حافظ تا چه حد بوده كه شاعر به هيچ وجه از بدتر شدن رابطه بيمي به دل راه نمي دهد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی