معاني لغات غزل (418)
گردن نهادن: تسليم شدن، پذيرفتن.
الحكم لله: (شبه جمله) فرمان خداي راست، راضي به فرمان خدا.
آئين: رسم، قانون.
بخت گمراه: بخت نامساعد، سرنوشت كج.
استغفرالله: (شبه جمله) از خدا طلب آمرزش مي كنم. اصطلاحاً به معاني اينكه هرگز، ابداً.
مهر: خورشيد، محبت، دوستي.
عكس: بازتاب، پرتو بازتاب.
آيينه رويا: اي كه روي تو به مانند آيينه است.
الصبر: صبر، 1- شكيبايي، 2- شيره گياهي كه بسيار تلخ است و براي مسهل تجويز مي شود.
مُرُْ: تلخ.
فانِ: فنا پذير، نابود شدني.
يا: اي.
ليتَ: كاش.
شعري: شعور داشتم، مي دانستم، در مي يافتم.
حتّام: حتّي ما، تا كي، تا چه زمان، تا چه وقت.
القاه: (به تقدير نفي) لا القاه، او را نمي بينم.
خون بايدت خورد: بايد خون دل بخوري، بايد غم و غصه بخوري.
گاه و بيگاه: در وقت و بيرون از وقت، به موقع و بي موقع.
معاني ابيات غزل (418)
-
اگر در كوي آن محبوب ماهرو شمشير (هم) ببارد، ما گردن تسليم بر آن مي گذاريم و به فرمان خدا تن در مي دهيم.
-
ما هم راه و رسم پرهيزكاري را مي دانيم اما با اين بخت نامساعد و كج رفتار چه مي توان كرد.
-
ما با شيخ و واعظ كمتر سر و كار داريم (... كاري نداريم و آنها را قبول نداريم) ساغر شراب (بده) يا داستان را كوتاه كن.
-
ما با اين حالت رندي و عاشقي توبه كنيم؟ هرگز، هرگز.
-
محبت تو، پرتو لطفي و بازتابي به سوي ما نينداخت. اي آيينه صورت! آه از اين دل سنگت، آه!
-
شكيبايي (به مانند داروي صبر) تلخ و عمر در گذر است. اي كاش در ميافتم كه تا كي او را (نمي) بينم.
-
حافظ اگر وصل يار مي طلبي براي چه ناله و زاري مي كني؟ بايد در هر حال و هر زمان خون دل بخوري.
شرح ابيات غزل (418)
وزن غزل: فع لن فعولن فع لن فعولن
بحر غزل: متقارب مثمّن اصلم
٭
چنانكه در شرح غزل 401 كه به همين وزن و بحر سروده شده، گفته شد اين وزن براي سرودن ترانه هاي شاد به كار مي رود و به همين سبب حافظ پس از اينكه از تبعيد يزد رهايي يافته و به شيراز بازگشت اين غزل را سروده است.
شاعر با همه گله ها و شكاياتي كه از دست شاه شجاع داشته، به اين نتيجه مي رسد كه باز هم صلاح در نزديك شدن و رشته دوستي گسسته او را پيوند كردن است. به همين جهت اين غزل را كه بازگو كننده خط مشي سياست حافظ پس از تبعيد است مي سرايد و به همه محاسن و معايب آن گردن مي نهد.
با يك نگاه اجمالي به مفاد ابيات اين غزل بر هر خواننده اي معلوم مي شود كه مدت تبعيد در عقايد و راه و رسم زندگي حافظ هيچ گونه تغييري به وجود نياورده و او همان است كه اول بوده و با اينكه آئين تقوي را مي شناسد به آن گردن نمي نهد و خود را به اين نكته متعذّر مي كند كه سرنوشت و بخت و اقبال او چنين خواسته اند! و در بيت سوم به مخالفان و رقيبان تفهيم مي كند كه من با شيخ و واعظ ريا كار هرگز سر و كار نداشته و ندارم من اهل باده و ساغرم اگر كسي با من سر و كار دارد بايد از جام باده صحبت به ميان آورد وگرنه از بحث و فحص درباره زهد و تقوي دهان باز نكند و در بيت چهارم مؤكداً از تغيير رويه دادن و تظاهر به زهد و ريا كردن و دست از رندي و باده نوشي و حمله به متظاهرين برداشتن و توبه و پرهيز كردن همه را انكار مي كند.
بيت ششم اين غزل را همانطور كه شادروان علامه قزويني در حاشيه ديوان حافظ توضيح داده اند، بر حسب بلاغت كلام بايستي كلمه (القاه) را به تقدير نفي و به صورت لا القاه معني كرد. توضيح آنكه در اين بيت هيچگونه نارسايي و تحريفي وجود ندارد. حافظ به ادبيات عرب وارد و مسلط بوده و به خوبي مي دانسته كه هر عرب زبان فاضل از اين كلمه در چنين موقعيتي از جمله، معناي نفي آن را افاده مي كند و همانطور كه شادروان قزويني از قرآن مثال آورده اند: در آيه 176 سوره نساء آنجا كه حكم تقسيم ارث مردي كه بدون فرزند در گذشته است بيان شده در آخر آيه خداوند مي فرمايد:
... يُبَيّنُ اللهُ لَكَمْ اَنْ تَضِلوُا وَاللهُ بِكَلِّ شَيْءٍ عَليمٌ
(... خدا از براي شما بيان مي كند [ كه مبادا] گمراه شويد و خدا به همه چيزي داناست.)
و ما مي دانيم كه عامه مفسرين در اين آيه شريفه از كلمه تَضِلوُا همان معناي لَئلاّ تَضِلوُا را دريافته اند. لذا بيت حافظ نيز كه حافظ قرآن و مسلط به ادبيات زبان عرب است، بدون ايراد و در كمال فصاحت و بلاغت در نزد عرب زبانان فاضل مي باشد. به اين معنا كه بر حسب قواعد صرف زبان عربي، كلمه (حتام) صورت تغيير يافته (حتي ما) مي باشد ما كه در اصل، در اين كلمه معناي چه وقت و چه زمان را افاده مي كند در ذهن يك عرب زبان فاضل همان معناي (لا) را كه معناي ديگر (ما) مي باشد القاء خواهد نمود.