معاني لغات غزل (403)
شراب لعل: شراب سرخ رنگ.
كَشْ: بكش، بنوش.
مه جبينان: ماه پيشاني ها، آنها كه پيشانيشان مثل ماه مي درخشد.
خلافِ: علي رغم.
خلافِ مذهبِ: بر خلاف شيوه و روشِ… .
دَلق: خرقه.
دلقِ ملمّع: خرقه رنگارنگ و داراي وصله هاي جور و واجور.
كمند: دام و بند و تله.
كوته آستينان: آنانكه خرقه شان داراي آستين هاي كوتاه است كنايه به صوفيان كه خرقه كبود با آستين فراخ و كوتاه مي پوشيدند.
خرمنِ دو جهان: (اضافه تشبيهي) دو جهان به خرمن تشبيه شده.
سر فرو نمي آرند: سر فرود نمي آورند، تسليم نمي شوند.
دِماغ: مغز سر، كنايه از حالت غرور و تكبّر و تَفَرعُنْ.
خوشه چينان: ريزه خواران، آنانكه در اطراف خرمن ديگران خوشه هاي پراكنده شده را جمع و به مصرف مي رساند، كنايه از صوفيان انگل صفت و بيكاره كه در عين حال متكبّر و خودخواهند.
اهلِ دل: صاحب ذوق، صاحبدل بصير و بيناي معنويّات.
حديث: گفتار تازه.
عهد محبّت: پيمان دوستي و وفاداري به آن.
وفاي صحبت: وفاداري دوستي و همنشينين و مصاحبت.
اسير عشق شدن: در بند عشق خود را گرفتار كردن.
ضمير: انديشه، باطن.
عاقبت انديش: پايان نگر.
پيش بينان: روشنفكران، آينده نگرها.
كدورت: تيرگي.
صفاي نيّت: پاكي و روشني ضمير و باطن و انديشه.
پاكان: پاك طينتان، پاك سرشتان.
پاكدينان: نيك اعتقادان، آنانكه در دين صداقت دارند.
معاني ابيات غزل (403)
(1) شراب قرمز بنوش و به چهره ماهرويان بنگر و بر خلاف راه و روشِ تيره صوفيان رياكار چهره اينان را تماشا كن.
(2) (اين صوفيان رياكار) در زير خرقه وصله دارِ با آستينِ كوتاه خود، دام و بندها نهفته اند. تجاوز و دستاندازي اين آستين كوتاهان! را مشاهده كن.
(3) انديشه هاي غرور آميز و تفرعن اين صوفيان گداصفت و خوشه چينانِ خرمنِ محصولِ ديگران را بنگر كه از فرطِ تكبّر در پيش تمام نعمت هاي دنيا و آخرت، سر تسليم فرود نمي آورند.
(4) معشوق چين و گره از ابروان خود باز نمي كند. نياز صاحبدلان و ناز نازنينان را تماشا كن.
(5) حرفي از پيمان دوستي و وفاداري به آن، از كسي به گوش نمي رسد. وفاداري ياران و حريفان را در عالم دوستي ببين!
(6) راه رستگاري من در اين است كه اسير چنگال عشق شوم. انديشهِ دروني روشنفكرانِ پايان نگر را بنگر!
(7) مصاحبت دوست، تيرگي ها را از دل حافظ زدود. پاكي نيّت پاك سرشتان و نيك اعتقادان را ببين.
شرح ابيات غزل (403)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان
بحر غزل: مجتّت مثمّن مجنون اصلم مُسبغ
٭
شاعر براي اينكه خواننده اين غزل پس از قرائتِ بيت مطلع، درباره (آنان) دچار سردرگمي نشود، در بيت دوم غزل بلافاصله )آنان) را معرفي كرده و مشخصات آنها را برميشمارد كه همان آستين هاي كوتاه و فراخِ دلقهاي ملمّع صوفيان متظاهر است و در بيت سوم خصوصيات اخلاقي و رفتاري آنها را شرح مي دهد.
بنابراين مشاهده مي شود سنگ بناي مخالفت با صوفيان متظاهر و نيرنگ باز، از همان ايام جواني و در برخورد با شيخ علي كلاه توسط حافظ در اين غزلها گذاشته شده و تا پايان دوره شعر و شاعري او ادامه داشته است.
به منظور روشن شدن اين دو نكته كه حافظ اين دو غزل را در ايام جواني و همزمان سروده، يكي آوردن ضمير (آنان) در مطلع غزل است كه فاعل جمله معلوم نيست و چنين مي نماياند كه بايستي در ابيات پاياني غزلي ما قبل از آن ياد شده باشد ديگر همين نارسايي ها كه در دو غزل مشهود است بهترين دليل بر اين است كه شاعر در عنفوان شباب به سرودن اين غزلها دست زده است.
از همه اين مطالب كه بگذريم به اين نتيجه مي رسيم كه راستي اين شاعر رند با شهامت چگونه به نقاطِ ضعف اين دار و دسته پي برده و راحت و آسايش خيال خود را در راه برملا كردن و رسوا ساختن آنها فدا كرده است؟ و اين نيست مگر درك مفهوم عبارت: اِنَّ الحيوه، عَقيدَهُ و جَهاد.
در پايان، مضمون بيت سوم اين غزل را حافظ از نظامي گرفته آنجا كه در مخزن الاسرار مي فرمايد:
دست بدار اي فلك زرق ساز ز آستيِ كوته و دست دراز
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی