0

غزل شماره ۳۹۶: صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۳۹۶: صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

دور فلک درنگ ندارد شتاب کن

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

ما را ز جام باده گلگون خراب کن

خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد

گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن

روزی که چرخ از گل ما کوزه‌ها کند

زنهار کاسه سر ما پرشراب کن

ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم

با ما به جام باده صافی خطاب کن

کار صواب باده پرستیست حافظا

برخیز و عزم جزم به کار صواب کن

 

 

چهارشنبه 5 شهریور 1393  5:41 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۳۹۶: صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

۳۹۶. صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن 
• زمان : 00:59 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/330219/۳۹۶-صبح-است-ساقیا-قدحی-پرشراب-کن/

 

سه شنبه 26 اسفند 1393  6:52 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۳۹۶: صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)

۱ هنگام صبح است، ساقی جامی از شراب پر کن؛ گردش آسمان متوقف نمی‌شود، عجله کن.

همراه با گردش آسمان عمر ما هم می‌گذرد، پس ساقی تو هم مثل گردش آسمان که لحظه‌ای توقف ندارد درنگ مکن.

۲ پیشتر از آنکه عالم فناپذیر خراب شود؛ با جام شراب گلرنگ ما را مست و بی‌خود کن – تا از خرابی جهان غافل بمانیم.

۳ شراب مثل خورشیدی از مشرق پیاله طلوع کرد؛ اگر توشه‌ای برای عیش می‌خواهی از خواب برخیز.

خورشید می یعنی شرابی که مثل خورشید درخشان است.

مشرق ساغر یعنی ساغری درخشان، مانند مشرق که جایگاه طلوع خورشید است، به این مناسبت که نور شراب از ساغر پرتوافشانی می‌کند.

برگ: توشه، دستگاه.

هنوز سخن از صبح و برآمدن آفتاب است؛ می‌گوید: برخیز و با باده صبوحی برای تمام روز لذّت و شادی ذخیره کن.

۴ روزی که روزگار از گِل وجود ما کوزه‌ها بسازد؛ مراقب باش که کاسهٔ سر ما را پر از شراب کنی.

تصوّر شاعر این است که وقتی جسمش به خاک بدل شد کوزه‌گران آن خاک را گِل می‌کنند و از آن کوزه می‌سازند. پس می‌گوید روزی که کوزه‌گران چنان کوزه‌ای از گل ما ساختند از آن کوزه در کاسهٔ سر ما شراب بریز.

کاسه سر را، هم می‌توان به معنی جمجمه استخوانی سر گرفت که شبیه کاسه است، و هم، چون در بیت سخن از کوزه‌سازی روزگار از گل وجود ماست، به معنی کاسه‌ای گرفت که از خاک سر شاعر ساخته شده باشد.

۵ ما اهل تقوی و توبه و سخنان گزافه نیستیم؛ با ما با جام باده صافی معامله کن.

مرد زهد بودن: در زهد دلیری و مقاومت داشتن.

خطاب کردن: حکم کردن. معامله کردن. اوحدی گوید:

مالک ار باغ را خراب کند باغبان کیست کاین خطاب کند[۱]

«ارغنون‌خان فرمود که کار او [امیر زنگی] را اولجای خاتون داند و او را پیش او فرستادند. اولجای خاتون فرمود سر او را بریدند و گفت اگر به جای زنگی پسرم انبارجی بودی با وی همین خطاب رفتی».[۲]

۶ حافظ کار درست باده‌پرستی است؛ برخیز و عزم و اراده خود را متوجّه کار درست کن – به باده‌پرستی بپرداز.

 

—————————————————————————

[۱] اوحدی… دیوان… ص ۶۱۷

[۲] همدانی،… جامع‌التواریخ… ج ۲. ص ۸۱۸.

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 25 تیر 1394  3:18 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۳۹۶: صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

تعبیر :

بیشتر از این به مال و ثروتی که داری تکیه نکن و به آن مغرور نشو چون مال مثل خورشید از شرق طلوع می کند و از غرب افول می مناید یاد روزی باش که قرار است کوله باری از رفتارهایت را به آخرت ببری پس کارهای شایسته انجام بده به نیایش خدا بپرداز دلت را هم صاف کن که خدا با توست.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 25 تیر 1394  3:19 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها