معاني لغت غزل (385)
آهوي مشكين: آهوي مشك دار سرزمين ختن، كنايه از محبوب با زلفهاي مشكين و گيسوان عنبرين.
ختن: سرزمين ختن در تاتارستان چين، كنايه از شهر شيراز.
باز رسان: برگردان.
سهي سرو: سرو سهي، سرو راست و بلند بالا.
خرامان: با ناز راه رفتن.
آزرده: آزار ديده، رنجيده، ملول.
نسيم: بوي خوشي كه با وزيدن باد ملايم صبا به مشام مي رسد.
نواختن: نوازش كردن، نغمه ساز كردن.
لعل يماني: لعل يمني، عقيق يمني، كنايه از عنصر گرانبها و نسبت دادن محبوب به آن
كوكب رخشان: ستاره درخشان، ستاره شعراي يماني كه بسيار درخشنده است، ستاره سهيل، كنايه از معشوق و محبوب كه مشهور و منظور همگان است.
طاير: پرنده.
ميمون: مبارك.
همايون آثار: مبارك پي.
عنقا: سيمرغ.
سخن اين است: پيام اين است.
پيكِ خبرگير: قاصدي كه كارش بردن و آوردن خبر و پيغام است.
به مرادش: به مراد دلش، به خواسته و آرزويش.
معاني ابيات غزل (385)
-
خدايا آن آهوي مشكْ را به ختن و آن سرو قامتِ بلند بالاي ناز رفتار را به چمن باز آور.
-
خاطر ملول و رنجيده ما را با وزش نسيمي بنواز، به اين معنا كه جانِ از تن به در رفته را به تن باز گردان.
-
(خدايا) همانطور كه ماه و خورشيد به فرمان تو به منزل خود مي رسند، محبوب ماه رخسار مرا هم به من برگردان.
-
چشمها در انتظار آن لبهاي لعل مانند به خون نشست، خدايا آن لعل يمني و آن ستاره درخشان (شعراي يمني) را به يمن (سرزمين خود) باز رسان.
-
اي پرنده خوش يُمنِ مبارك پي (اي هدهد) به پيش سيمرغ برو و پيامِ ما زاغ و زغن ها را به او برسان.
-
پيام ما اين است كه ما زندگانيِ بي تو را نمي خواهيم. اي قاصدِ خَبَربر اين پيغام را به گوش گير و ببر و پاسخ آن را بياور.
-
خدايا، آن كسي كه جاي او در چشمهاي حافظ بود همانطور كه دلش مي خواهد از غُربت به وطنش برگردان.
شرح ابيات غزل (385)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون مقصور
٭
اين غزل در فرجه فترت بين دوره سلطنت شاه شجاع يعني در آن مدت 2 ساله يي كه شاه شجاع از شيراز متواري و شاه محمود زمام امور شيراز را به دست گرفته بود سروده شده است. شاه محمود در فاصله سالهاي 765-767 در شيراز حكومت كرد و پس از آن بار ديگر شاه شجاع بر امور مسلط شد.
حافظ در مدت 2 ساله ارتباط خود را با شاه شجاع قطع نكرده و پيوسته با او در تماس بود و بطوري كه ملاحظه مي شود در اين غزل آرزوي بازگشت او را دارد.
شاعر در بيت چهارم مي گويد (ديده ها در طلب لعل يماني خون شد) و تني چند از شارحان محترم، معدن لعل را بدخشان دانسته و در معنا دچار ترديد شده اند. توضيحاً لعل و عقيق از لحاظ تركيبات يكسان و تنها درصدِ املاحِ رنگين فلزي كه در آنها سبب رنگ مي شود با هم فرق دارد و لعل و عقيق را دو نام مترادف بايد دانست و اينكه شاعر مي فرمايد ديده هاي او در طلب لعل به خون نشسته بدان سبب است كه سابقاً با تصوّرات غلط سنگهاي لعل را پس از استخراج مدتي در وسط جگر مي نهاده اند تا خون حاصل از نسج جگر حيوان در سنگ نفوذ كرده و آن را خوش رنگ و جذّاب نمايد كه اين نظريه و عمل تأثيري در رنگ لعل ندارد و شدت و ضعفِ رنگِ سنگِ معدنِ لعلْ بسته به كم و زيادي و درصدِ املاح فلزات رنگيني است كه در آن دست طبيعت به كار برده است. حافظ به خاطر قافيهِ غزل اجباراً كلمه يمن را به كار گرفته و براي آن تشبيه كوكب رخشان يعني ستاره درخشانِ شعراي يماني را مناسب دانسته و به همين مناسبت به جاي عقيق به حكم ضرورت شعري گوهر مشابه آن يعني لعل را نام برده است.
همچنين در بيت پنجم با آوردن كلمه عنقا به شاه شجاع توجه داشته زيرا چنانكه قبلا نيز گفته شد اين سلطان در شعري، خود را عنقا ناميده و به آن نام در نزد اهل ادب معاصر مشهور گرديده بود
شرح جلالی بر حافظ- دکتر عبدالحسین جلالی