0

غزل شماره ۳۸۵: یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۳۸۵: یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان

یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان

وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان

دل آزرده ما را به نسیمی بنواز

یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان

ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند

یار مه روی مرا نیز به من بازرسان

دیده‌ها در طلب لعل یمانی خون شد

یا رب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان

برو ای طایر میمون همایون آثار

پیش عنقا سخن زاغ و زغن بازرسان

سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات

بشنو ای پیک خبرگیر و سخن بازرسان

آن که بودی وطنش دیده حافظ یا رب

به مرادش ز غریبی به وطن بازرسان

 

 

دوشنبه 3 شهریور 1393  1:03 PM
تشکرات از این پست
ehsan007060
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۳۸۵: یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان

۳۸۵. یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان 
• زمان : 1:11 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/330230/۳۸۵-یا-رب-آن-آهوی-مشکین-به-ختن-بازرسان/

 

سه شنبه 26 اسفند 1393  6:41 PM
تشکرات از این پست
ehsan007060 salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۳۸۵: یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان

وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

   

۱ خدایا آن آهوی مشک را به ختن باز گردان؛وآن را که قامتش مثل سروسهی است وبه ناز راه می رود به چمن برسان.

یارب به معنی خدایا و آغاز دعا است.خاقانی می گوید:

با دعاهای خیر در پی او تا دعا اول او یا رب است و آمین پایان او[۱]

می گوید محبوب من مثل آهوی مشک که از کشور ختن دور افتاده باشد از سرزمین خود دور افتاده است؛ خدایا او را به سرزمین خود برسان ،وهمو را مثل سرو خوش قدو بالاست به چمن برسان- که جای آهومشک ختن است ،و جای سرو در چمن.

۲ دل ما را که از روزگار آزار دیده با وزش نسیمی نوازش کن؛ یعنی آن جان عزیز را که از تن بیرون رفته دوباره به تن برسان.

این سخن اینکه بوی دوست برای ما مثل جان عزیزاست ، با دور شدن دوست جان از تن ما رفته ،آن را دوباره به تن ما برسان.

۳ چون ماه و خورشید به فرمان تو به منزل خود می رسند؛ محبوب مرا هم که چهره اش مانند ماه است به سوی من برگردان.

۴ برای دیدن لعل یمنی چشم ها از انتظار خون شد؛خدایا آن ستاره ی درخشان را به یمن بازرسان.

شاید مراد از خون شدن چشم از انتظار به خاطر لعل یمنی این باشد که چون محل لعل در بدخشان است نه در یمن،انتظار کشیدن برای دیدن آن در یمن بی حاصل است.این تعبیری است که سودی کرده.کوکب رخشان به قرینه ی یمن اشاره است به ستاره شِعرای یمانی که از «درخشانترین کواکب آسمان است.به سبب درخشندگیش مورد پرستش ملل قدیم بوده و بسیاری از معابد مصر قدیم را چنان ساخته بودند که نور این ستاره در داخل آن ها نفوز کند. ذکر این ستاره و شعرای شامی از قدیم در ادبیات آمده است.»[۲]

گرچه حق با سودی است که می گوید جایگاه لعل بدخشان است نه یمن، ولی تعبیری که از آن می نماید درست به نظر نمی رسد. با اندک مسااحمه ای می توان پذیرفت که مراد از لعل یمانی مطلق لعل است که به مناسبت مشابهت با عقیق یمن آن را یمانی گفته و تنها به معنی کنائی آن که لب لعل معشوق است نظر داشته. در این صورت «کوکب رخشان» خود معشوق است و بیت چنین معنی می شود: در آرزوی لب لعل یار چشم از انتظار سوخت و خونین شد. خدایا، چنانکه ستاره ی شعری را به یمن می رسانی، معشوق را هم به من برسان. معنای دیگری، که با کلمات بیت مطابقت کند، به نظر نرسید.

۵ ای پرنده ی خوش یمن که آثار مبارکی داری؛ پیش سیمرغ برو آنجا پیام زاغ و زغن را برسان.

عنقا:سیمرغ

در منطق الطیر عطار هدهداست که راهنمای مرغان به سوی عنقا در کوه قاف است و در بیت طایری که باید پیش عنقا برود همین پرنده است.زاغ و زغن کنایه از پرندگان حقیر است در برابر عنقا که پادشاه مرغان به حساب می آید. به هدهد می گوید پیش عنقا برو و پیام ما پرندگان حقیر را به او برسان.

۶ حرف این است که ما زندگی را بی تو نمی خواهیم؛ ای قاصدی که پیام می بری این حرف را بشنو و پیغام را برسان.

مضمون دنباله ی بیت پیشین است.سخن این زاغ وزغن که باید به سمع عنقا برسد همین است که ما خرده پاها، بی وجود تو زندگی را نمی خواهیم.

۷ کسی که چشم حافظ جای قامت او بود،خدایا او را طبق آرزوی حافظ از غربت به وطن خود برسان.

آرزو می کند که دوباره ممدوح بیاید و بر چشم او (وطن خود) قدم بگذارد.

غزل سراسر آرزوی بازگشت شاهی است و اظهار محبت به او. در بیت پنجم با کنایه ی عنقا که شاه مرغان است مطلب را روشنتر می کند.

شاه محمود برادر شاه شجاع به کمک سلاطین ایلکانی دو سالی بر شیراز مسلط شد ودر این اوقات شاه شجاع از شیراز گریخت و به سلطنت کرمان اکتفا کرد.به گفته ی دکتر غنی این غزل احتمالاً در ایام هجرت شاه شجاع و تسلط شاه محمود یعنی ۷۶۵ و اواخر ۷۶۷ سروده شده است.[۳] و بنابراین این اشاره های «به وطن بازرسان» آرزوی بازگشت شاه شجاع به شیراز است.

 

————————————————————————————–

[۱] خاقانی…دیوان…ص ۳۶۶

[۲] مصاحب… دایره العارف فارسی

[۳] غنی….تاریخ عصرحافظ…. ص ۲۳۹٫

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 25 تیر 1394  12:52 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۳۸۵: یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان

معاني لغت غزل (385)

آهوي مشكين: آهوي مشك دار سرزمين ختن، كنايه از محبوب با زلفهاي مشكين و گيسوان عنبرين.

ختن: سرزمين ختن در تاتارستان چين، كنايه از شهر شيراز.

باز رسان: برگردان.

سهي سرو: سرو سهي، سرو راست و بلند بالا.

خرامان: با ناز راه رفتن.

آزرده: آزار ديده، رنجيده، ملول.

نسيم: بوي خوشي كه با وزيدن باد ملايم صبا به مشام مي رسد.

نواختن: نوازش كردن، نغمه ساز كردن.

لعل يماني: لعل يمني، عقيق يمني، كنايه از عنصر گرانبها و نسبت دادن محبوب به آن

كوكب رخشان: ستاره درخشان، ستاره شعراي يماني كه بسيار درخشنده است، ستاره سهيل، كنايه از معشوق و محبوب كه مشهور و منظور همگان است.

طاير: پرنده.

ميمون: مبارك.

همايون آثار: مبارك پي.

عنقا: سيمرغ.

سخن اين است: پيام اين است.

پيكِ خبرگير: قاصدي كه كارش بردن و آوردن خبر و پيغام است.

به مرادش: به مراد دلش، به خواسته و آرزويش.

 

معاني ابيات غزل (385)

  1.    خدايا آن آهوي مشكْ را به ختن و آن سرو قامتِ بلند بالاي ناز رفتار را به چمن باز آور.
  2.    خاطر ملول و رنجيده ما را با وزش نسيمي بنواز، به اين معنا كه جانِ از تن به در رفته را به تن باز گردان.
  3.    (خدايا) همانطور كه ماه و خورشيد به فرمان تو به منزل خود مي رسند، محبوب ماه رخسار مرا هم به من برگردان.
  4.    چشمها در انتظار آن لبهاي لعل مانند به خون نشست، خدايا آن لعل يمني و آن ستاره درخشان (شعراي يمني) را به يمن (سرزمين خود) باز رسان.
  5.    اي پرنده خوش يُمنِ مبارك پي (اي هدهد) به پيش سيمرغ برو و پيامِ ما زاغ و زغن ها را به او برسان.
  6.     پيام ما اين است كه ما زندگانيِ بي تو را نمي خواهيم. اي قاصدِ خَبَربر اين پيغام را به گوش گير و ببر و پاسخ آن را بياور.
  7.    خدايا، آن كسي كه جاي او در چشمهاي حافظ بود همانطور كه دلش مي خواهد از غُربت به وطنش برگردان.

 

شرح ابيات غزل (385)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات

بحر غزل: رمل مثمّن مخبون مقصور

٭

اين غزل در فرجه فترت بين دوره سلطنت شاه شجاع يعني در آن مدت 2 ساله يي كه شاه شجاع از شيراز متواري و شاه محمود زمام امور شيراز را به دست گرفته بود سروده شده است. شاه محمود در فاصله سالهاي   765-767 در شيراز حكومت كرد و پس از آن بار ديگر شاه شجاع بر امور مسلط شد.

حافظ در مدت 2 ساله ارتباط خود را با شاه شجاع قطع نكرده و پيوسته با او در تماس بود و بطوري كه ملاحظه مي شود در اين غزل آرزوي بازگشت او را دارد.

شاعر در بيت چهارم مي گويد (ديده ها در طلب لعل يماني خون شد) و تني چند از شارحان محترم، معدن لعل را بدخشان دانسته و در معنا دچار ترديد شده اند. توضيحاً لعل و عقيق از لحاظ تركيبات يكسان و تنها درصدِ املاحِ رنگين فلزي كه در آنها سبب رنگ مي شود با هم فرق دارد و لعل و عقيق را دو نام مترادف بايد دانست و اينكه شاعر مي فرمايد ديده هاي او در طلب لعل به خون نشسته بدان سبب است كه سابقاً با تصوّرات غلط سنگهاي لعل را پس از استخراج مدتي در وسط جگر مي نهاده اند تا خون حاصل از نسج جگر حيوان در سنگ نفوذ كرده و آن را خوش رنگ و جذّاب نمايد كه اين نظريه و عمل تأثيري در رنگ لعل ندارد و شدت و ضعفِ رنگِ سنگِ معدنِ لعلْ بسته به كم و زيادي و درصدِ املاح فلزات رنگيني است كه در آن دست طبيعت به كار برده است. حافظ به خاطر قافيهِ غزل اجباراً كلمه يمن را به كار گرفته و براي آن تشبيه كوكب رخشان يعني ستاره درخشانِ شعراي يماني را مناسب دانسته و به همين مناسبت به جاي عقيق به حكم ضرورت شعري گوهر مشابه آن يعني لعل را نام برده است.

همچنين در بيت پنجم با آوردن كلمه عنقا به شاه شجاع توجه داشته زيرا چنانكه قبلا نيز گفته شد اين سلطان در شعري، خود را عنقا ناميده و به آن نام در نزد اهل ادب معاصر مشهور گرديده بود

شرح جلالی بر حافظ- دکتر عبدالحسین جلالی

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 25 تیر 1394  12:55 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۳۸۵: یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان

تعبیر :

چشم به راه کسی هستید که برایتان بسیار مهم است. مدت هاست از او خبری ندارید. و برای پیدا کردنش بسیار جستجو کرده اید اما هنوز نتیجه ای نگرفته اید ولی همیشه به خدا توکل کرده و یادتان را از خدا طلب نموده اید. آسوده خاطر باشید دیدار یار حتمی است.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 25 تیر 1394  12:55 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها